تکیه زده بر عصا و یا روی صندلی چرخدار به حرم مطهر امام رئوف مشرف شده‌اند.

رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست...

جمعی از خانواده بزرگ جانبازان هستند که از گوشه گوشه کشورمان به عشق پابوسی امام ثامن‌الحجج(ع)، با همه رنج‌های ناشی از جراحت‌های جسمی در کنار خانواده‌ آمده‌اند تا یک ‌بار دیگر به امام و ولی‌نعمت خود عرض ارادت کنند. 
کاروان جانبازان کانادین (قطع کامل پا) چند روزی است که میهمان صحن و سرای ملکوتی حضرت انیس‌النفوس شده‌اند.  
توسل به امام هشتم زیر آتش دشمن
شاید کمتر کسی از میان ما به خصوص جوان‌ترها، اطلاعی از وضعیت جانبازان «کانادین» و شرایط ویژه جسمی و دشواری‌های زندگی این عزیزان داشته باشد. گروهی از جانبازان بالای ۷۰درصد که یک پایشان از ناحیه لگن قطع شده، به همین واسطه مشکلات زیادی را تحمل می‌کنند. تا جایی که حتی برای امورات زندگی جاری هم با دردسرهای بسیاری مواجه هستند، چه رسد به ترتیب دادن یک سفر زیارتی خانوادگی به مشهدالرضا(ع). 
«عبدالرحمن بهمنی» که از شهر بختگان استان فارس میهمان حرم و بارگاه رضوی شده، یکی از این جانبازان است. می‌گوید: «سال ۶۶ در عملیات والفجر۱۰ به افتخار جانبازی نائل شدم. مثل نوجوانان هم‌سن و سالم زدیم به دل جبهه، اما با وجود ماه‌ها حضور در خط، شهادت روزی ما نبود. قسمت بود زنده بمانیم...». 
او از خاطرات و توسل‌های روزهای جبهه و جنگ که با مهر و کرم امام رئوف پیوند دارد، برایمان تعریف می‌کند: 
«... سال ۶۲، جایی در منطقه عملیاتی زبیداد، هر روز به عنوان دیده‌بان همراه چند همرزم دیگرم نزدیک خط آتش‌بار دشمن کمین می‌کردیم. وقتی می‌دیدم کار دشوار شده، سلامی عرض می‌کردم و توسلی به نام مبارک امام هشتم می‌زدم و به نزدیک خاکریزشان می‌رفتیم، طوری آقا کمک می‌کردند که چندین بار وارد خاکریزها ‌شدیم و اطلاعات محرمانه‌شان را ‌گرفتیم. حتی یکی دو بار تعدادی را دست بسته گرفتیم و به خط خودمان برگشتیم».  
سعادت دست‌نیافتنی
هشت نفرشان از بانوان جانباز هستند.  «ناهید زهیری» یکی از بانوان خوزستانی است که در همان روزهای آغازین جنگ تحمیلی خانه‌اش مورد اصابت موشک قرار گرفت و به افتخار جانبازی نائل آمد.او  می‌گوید:«دشواری‌های یک خانم جانباز چه از نظر جسمی و چه در نقش‌های مختلف خانوادگی بسیار بیشتر و فراتر از مسئولیت‌های مردانه است.در کنار دردهای شبانه‌روزی، شرایط فوق‌العاده سخت و رنج‌آوری را تحمل می‌کنیم. ولی خب ما خانم‎ها، صبر و شکیبایی بیشتری به خرج می‌دهیم که شاید کمتر این همه درد و فشار به چشم دیگران بیاید». 
وقتی از شیرینی‌های این سفر زیارتی می‌پرسم، می‌گوید: «جانبازان کانادین به خاطر شرایط ویژه جسمی و محدودیت‌های حرکتی مشکلات دوچندانی به نسبت سایر جانبازان برای حضور اجتماعی دارند از همین ‌رو کمتر هم امکان سفر پیدا می‌کنند. این سفر به مشهد و حرم مطهر امام رضا(ع) فرصتی طلایی برای ماست و سعادتی دست‌نیافتنی که از همه دست اندرکاران برگزاری این اردوی زیارتی کمال قدردانی را دارم».      
 تو را من چشم در راهم
ویلچرش را کناری گذاشته و ساده و خاکی مثل همان روزهای زندگی بسیجیان در جبهه، روی زمین نشسته. آرامش خاصی در چهره‌اش موج می‌زند. سیدحسن سجادی اهل شهر اراک است و حرف‌هایش را با یک بیت عارفانه شروع می‌کند: رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست... می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست. ۲۰ ماه افتخار حضور و خدمت در خط مقدم جنگ را دارم ولی در بمباران نیروهای دشمن در شهر خودمان از ناحیه دو پا دچار قطع عضو شدم... گاهی زمان جنگ پس از یک عملیات سنگین، نیروهای گردان را برای تجدید نیرو و تقویت روحیه به زیارت حضرت رضا(ع) می‌آوردند. بیشتر از دو روز مشهد نبودیم ولی حال و هوای زیارت، ما را می‌ساخت و زنده می‌کرد... یادم هست که خیلی برای آینده انقلاب و کشورمان دعا می‌کردیم... امروز هم برای تعجیل در ظهور ولی امر(عج) دعا کردم و از خدا خواستم که به زودی شاهد و از سربازان انقلاب مهدوی باشم. 
 چه توفیقی از این بالاتر؟
پس از برگزاری مراسم ویژه میهمانان و زیارت، برگه‌های مهمانسرای حضرت رضا(ع) بین جانبازان و خانواده‌هایشان توزیع می‌شود. یکی از آن‌ها، برگه را تحویل گرفته و مشغول نگاه کردن به برگه است. از او می‌پرسم چه حس و حالی دارد که امروز از خوان کریمانه امام رئوف بهره‌مند می‎شود؟ در جواب می‌گوید: هنوز توی بهت هستم. باورم نمی‌شود پس از سال‌ها باز هم زائر حرمشان شده‌ام. چه توفیقی از این بالاتر؟ حالا هم که آقا ما را شرمنده‌ فرموده و بی‌صبرانه مشتاقم در کنار خانواده بر سفره کرمشان، میهمان شویم.
خبرنگار: سارا صالحی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.