تحولات لبنان و فلسطین

۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۵:۱۸
کد خبر: 870288

داستان حجاب در قرآن

حجت‌الاسلام دکتر سیدمحمدحسن جواهری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

زنان در زمان جاهلیت متصل به اسلام سه دسته بودند: زنان اشراف و بزرگان و تجار و مانند آن‌ها، این دسته از زنان کاملاً پوشیده و حتی نقاب‌زده در جامعه حاضر می‌شدند و می‌توان چنین پوشش‌هایی را خاص آنان تلقی کرد.

داستان حجاب در قرآن

طبقه دوم کنیزان که مطلقاً اجازه پوشیدن حجاب چه ابتدایی و چه کامل نداشتند و در صورت پوشیدن حجاب مجازات می‌شدند. طبقه سوم زنان آزاد معمولی بودند که حداکثر، شالی بر سر خود میانداختند و معمولاً به حریم و نحوه پوشش زنان امرا و تجار و مانند آن‌ها وارد نمی‌شدند.

البته زنان اهل کتاب نیز در جامعه جاهلی قبل از اسلام زندگی می‌کردند که معمولاً زیستگاه آنان از مشرکان جدا و پوشش کاملی داشتند و قابل شناخت بودند. نکته دیگر این که مسأله عفاف عمومی در جامعه جاهلی آن روزگار به شدت مخدوش بود و رفتارهای شنیع و فحشاء رواج فراوان داشت.

پس از ظهور اسلام و آغاز نزول قرآن، برای نزول حکم حجاب دو مشکل اساسی وجود داشت که لازم بود ابتدا آن دو مشکل و مانع برطرف و سپس احکام حجاب نازل شود. آن دو مانع عبارت بودند از:

-اختلاف طبقاتی در پوشش: زیرا چنان که اشاره کردیم، حجاب ویژه زنان سرشناس بود و به طور طبیعی آنان مایل نبودند زنان معمول جامعه پوششی همانند آن‌ها داشته باشند. اگر این مانع برطرف نمی‌شد، موانعی فراروی گسترش حجاب و پذیرش عمومی آن و چه بسا روند گسترش اسلام‌خواهی به وجود می‌آمد که در دوران ضعف جامعه اسلامی به صلاح نبود.

با توجه به این که حجاب و عفاف لازم و ملزوم هم‌اند و عفاف در دوران جاهلیت به شدت تضعیف شده بود، لازم بود ابتدا ارزشمندی عفاف در جامعه نهادینه و فراگیر شود تا حجاب مجال پذیرش بیابد، لیکن نهادینه شدن امر عفاف بین مردم کار ساده‌ای نیست و زمان درازی نیاز دارد تا حفظ عفاف معروف و ترک آن به منکری عمومی و پذیرفته شده تبدیل شود.

بر طرف شدن این دو مشکل به تدریج و قریب دو دهه زمان برد؛ از این رو اولین حکم حجاب که ابتدایی و ناقص بود، در حدود سال چهارم بعد از هجرت نازل شد.

 آیات ۳۰ و ۳۱ سوره نور

در حجاب ابتدایی و ناقص دستور داده شد زنان مسلمان همان شال‌ها (خمار)یی که بر سر میانداختند به گونه‌ای بر سر بیندازند که سینه را بگیرد. ضمناً آن‌ها می‌بایست تا حداقل قوزک پا را بپوشانند؛ زیرا دستور آمد (نور، ۳۱ ) زن‌ها زینت‌های خود را آشکار نکنند و افزون بر آن، پاهای خود را بر زمین نکوبند که دیگران از راه صدا بفهمند زینت (خلخال) به پا دارند؛ بنابراین، زنان برای این‌که دیگران متوجه نشوند آن‌ها خلخال دارند، باید ابتدا پاچه‌های شلوار خود را به قدری فراخ یا دامنها را به قدری بلند بگیرند که اولاً: روی خلخال پا را بگیرد تا حجم خلخال مشخص نشود و ثانیا: آهسته راه بروند که صدای خلخال به گوش دیگران نرسد. در مورد دست‌ها در آیه سخنی گفته نشده و از این رو تفسیر و تعیین حد آن برعهده اهل بیت ع می‌باشد که مطابق روایات تا مچ تعیین شده است.

بعضی گفته‌اند که منظور از زینت، زینت طبیعی است، ولی این مطلب خطای فاحش و واضح است؛ زیرا سخن از دانستن است نه دیدن و زدن پا بر زمین و نزدن آن در آگاهی دیگران از زینت‌های طبیعی دخالتی ندارد. البته لازم است به مناسبت این بحث به نکته مهم دیگری اشاره شود و آن این‌که اساساً پوشاندن بدن به معنای پوشاندن حجم اندام بدن است مگر آنچه را نتوان در مرحله حجاب ابتدایی پنهان کرد؛ بنابراین، اگر کسی لباسی می‌پوشید که بدن را می‌پوشاند ولی حجم اندام را نشان می‌داد (لباس اندامی حجم نما) پذیرفتنی و کافی نبود؛ زیرا در آیه فرمود پا بر زمین نکوبند تا مردم بفهمند خلخال دارند؛ این بدین معنی است که از ظاهر لباس هم خلخال پیدا نیست و این یعنی لباس (شلوار یا دامن ) به نحوی است که حجم نما و اندامی نیست. بله، حجم و حدود برخی اندام‌ها در حجاب ابتدایی هرچقدر هم لباس فراخ باشد، باز اجمالاً آشکار است که این مقدار هم در حجاب کامل (جلباب) تقریباً پنهان می‌شود.

نکته دیگر فراز «وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا » است. به قرینه آنچه در باره خلخال گفتیم (وَ لَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ... ) به فراز به زینت‌هایی ارجاع می‌شود که در صورت یا در کف و روی دست تا مچ وجود دارد؛ مانند انگشتر.

بنابراین، حکم ناقص و اولیه حجاب در حد پوشیدن سر و گردن و پاها تا قوذک (محل بستن زینت‌هایی مانند خلخال) به نحوی که بدن‌نما نباشد، نازل شد. همزمان با نزول این حکم و در همان آیه، استثناها نیز مشخص شد؛ یعنی اعلان شد که لازم نیست زنان از شوهران و فرزندان و عموها و دایی‌ها و... حجاب بگیرند.

جز استثناهایی که همزمان با نزول حکم حجاب و در همان آیه نازل شد، دیگران بدون استثنا ملزم به پوشیدن حجاب ناقص و ابتدایی شدند. البته زنان و دختران پیامبر اکرم ص که (مطابق روایات شأن نزول) در این حد حجاب را رعایت می‌کردند و همچنین زنان اهل کتاب که خود در آیینشان پوشش داشتند و آن را رعایت می‌کردند و کنیزان- به دلیل جایگاه اجتماعی و رعایت اختلاف طبقاتی حاکم بر جامعه عرب آن روزگار- مخاطب این حکم (آیه خُمُر یا حجاب ناقص و ابتدایی) نبودند.

آیه ۶۰ سوره نور

مدتی کوتاه از نزول حجاب ابتدایی گذشت و هیچ مشکلی پیش نیامد، جز این که زنان سالخورده و برخی دیگر که مناسب ازدواج نبودند، مانند دیوانگان که تا آن روز هیچ‌گاه حجاب نداشتند و رعایت چنین حجابی برای آن‌ها دشوار بود، مطابق آیه ۶۰ سوره نور (و القواعد من النساء... ) به صورت مشروط (عدم تبرج به زینت) مورد عفو قرار گرفتند. نکته مهم در آیه القواعد این است که خدای متعال فرمود اگر مانند دیگران عفت را رعایت کنید، برایتان بهتر است؛ به تعبیر دیگر خدا نفرمود اگر مانند دیگران حجاب را رعایت کنید برایتان بهتر است بلکه فرمود اگر «عفت» را حفظ کنید برایتان بهتر است؛ یعنی اگر حجاب را کنار بگذارید و شرط کنار گذاشتن را هم رعایت کنید، اشکالی ندارد ولی شما دیگر عفت ندارید ولی باکی نیست این مقدار بی‌عفتی که به دلیل رعایت شرط، خیلی وسیع و عمیق نیست، در خصوص چنین زنان سالخورده‌ای برای جامعه فاجعه بار نخواهد بود و عفت عمومی را مخدوش نخواهد کرد.

نکته مهم این است که «عفت» معنای وسیعی دارد و یک طرف آن پوشش و مستوری کامل و طرف دیگر آن برهنگی و هرزگی کامل است، لیکن قرآن حجاب ابتدایی را مرز عفت و بی‌عفتی می‌داند؛ رعایت آن آغاز عفت و ترک آن آغاز بی‌عفتی است، بله جانب عفت تا اوج جلباب و جانب بی‌عفتی تا اوج فحشاء و هرزگی پیش می‌رود، لیکن مرز اولیه همان حجاب ناقص و ابتدایی است؛ درست مانند این‌که کسی از کشورش وارد کشور دیگر شود، از مرز که عبور کند در کشور دیگر است ولی اگر بخواهد به عمق و مرکز آن کشور برود، ممکن است راه درازی در پیش داشته باشد.

تا این‌جا حجاب ناقص نازل و اجرا شد و مشکل مهمی رخ نداد؛ هم عفاف به میزان کافی نهادینه شده بود و هم رعایت حجاب ناقص مشکلی از جهت اختلاف طبقاتی نیز به وجود نمی‌آورد، لیکن نزول حجاب کامل نیازمند مقدمات دیگری بود که طی حدود دو سال انجام پذیرفت تا با نزول حکم حجاب کامل کار تمام شود، اما این مقدمات چه بود؟

کمی بعد از نزول حجاب ناقص، خدای متعال زنان پیامبر ص را در جامعه اوج داد و در حکم مادران مردم خواند (احزاب، ۶: وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُم‏). مردم دیگر زنان پیامبر اکرم ص را مادر خطاب می‌کردند و برای آن‌ها احترام ویژه قائل بودند. کمی گذشت خدا دستور داد زنان پیامبر ص در خانه بمانند و جز برای ضرورت از خانه خارج نشوند. (احزاب، ۳۳: وَ قَرْنَ فی‏ بُیُوتِکُن‏... ) و داستان به همین جا ختم نشد. چندی بعد دستور آمد زنان پیامبر اکرم ص باید در مستوری کامل باشند و هیچ نامحرمی حق ندارد چشم در چشم و رو در رو با آن‌ها داد و ستد کند؛ اگر چیزی می‌خواهد بگیرد یا بدهد باید از پس پرده باشد. این مستوری کامل جایگاه زنان پیامبر اکرم ص را بسیار بالاتر از زنان امرا و اشراف و خانواده‌های سرشناس قرار داد و به آن‌ها برتری بخشید. درحقیقت، دیگر زنان امرا و اشراف و تجار و طبقه برتر جامعه عرب آن روز در اوج نبودند بلکه زنان پیامبر ص در اوج و کانون توجه قرار گرفتند. این تغییر و تحول طبقاتی فرصت خوبی بود برای نزول حکم حجاب کامل؛ زیرا هم الگو آماده بود و هم اعتراضی از طبقه خاص و ویژه بلند نمی‌شد. اینجا بود که یکباره حکم مهم و فراگیر «جلباب» نازل شد؛ اما قصه به همین سادگی نبود. حکم جلباب بسیار ویژه بود؛ هم مقدمات ویژه داشت و با شرایط ویژه نازل ش و هم خواص ویژه دارد.

 آیه ۵۹ سوره احزاب

مهم‌ترین فایده غالب این حکم نسبت به حکم حجاب ناقص نیز این است که دارنده آن را از تعرض هوس‌بازان مصون می‌کند (ذلِکَ أَدْنی‏ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْن‏)؛ چیزی که در حجاب ناقص به آن تذکر داده نشد و نشان می‌دهد یا چنین خاصیتی ندارد و یا آن قدر نبوده که تذکر داده شود. البته این خاصیت و فایده برای همه نبود؛ مثلاً زنان پیامبر ص و دختران او در امنیّت کامل بودند، لیکن آن‌ها نیز مشمول این نوع از حجاب شدند. اما باید پرسید این چه نوع پوششی بود که زنان پیامبر اکرم ص نیز با آن همه مستوری و در حالی که در حجاب ناقص مخاطب نبودند (چون پیش از نزول حکم حجاب ناقص، آن را رعایت می‌کردند و به آن مقید بودند)، اما در جلباب مخاطب قرار گرفتند؟

در این آیه نکات بسیار مهمی وجود دارد که متأسفانه از چشم بسیاری پنهان مانده است.

۱. این قدر این حکم مهم است که هیچ کس از آن استثنا نشد؛ البته استثناهای حجاب ناقص در این مورد نیز برقرار ماند و تخفیف‌ها ملغی نگردید (محارم و قواعد).

۲. به کنیزان و زنان اهل کتاب توجه نشد؛ کنیزان به جهت شدت اختلاف طبقاتی و مصلحت نبودن تخریب آن و زنان اهل کتاب یا از جهت پوشش مخصوص خودشان که پوشش کاملی بوده و آن را رعایت می‌کردند، یا از این جهت که زیستگاهشان از مسلمانان جدا بود و یا این که هرچند پوشش داشتند ولی از جهت تحقیر و تشخیص از آن‌ها نام برده نشد؛ یعنی لازم بوده به نحوی پوشش بگیرند که از زنان مسلمان بازشناخته شوند.

۳. جلابیب باید دو ویژگی را همزمان داشته باشد: نه چندان به بدن بچسبد که نتوان گفت از جنس «ادناء» است و نه آن‌چنان دور باشد که نتوان گفت از جنس «وضع» است؛ به عبارت دیگر، جلباب باید بدن را کامل فراگیرد و در عین حال به بدن نچسبد. این معنا برآمده از تضمین نحوی و بلاغی موجود در «یدنین علیهن» است که از چشم غالب مفسران دور افتاده است.

۴. ممکن است کسی بگوید اگر حکم جلباب در مکه می‌آمد، زنان مسلمان شناخته شده و اذیت می‌شدند و به همین خاطر تأخیر افتاد. این برداشت واضح‌البطلان است؛ زیرا چند سال اول در مدینه که حکم حجاب هنوز نازل نشده بود و همه میدانستند زنان حاضر در مدینه مسلمان‌اند، باز به دلیل مسلمان بودن اذیت نمی‌شدند وگرنه می‌شد حکم حجاب در همان سال اول مدینه نازل شود.

معنای صحیح عبارت یاد شده این است که زنان مسلمانی که جلباب دارند، به عفاف کامل شناخته شده و مورد تعرض قرار نگیرند و روشن است که این فایده غالبی است؛ زیرا بسیاری از زنان به ویژه زنان میان سالی که مصداق «قواعد» نیستند ولی جوان هم نیستند، مشمول حکم جلباب هستند در حالی که بسیاری از آن‌ها بدون جلباب هم مورد تعرض هوس‌بازان قرار نمی‌گیرند، مگر این‌که خود مشکل ایجاد کنند.

۵.بعد از نزول این آیه که حکم حجاب کامل است، مطابق روایاتی زنان مدینه چیزی شبیه ملحفه و عبا به خود می‌پیچیدند و یک چشمی بیرون می‌آمدند؛ یعنی جلباب را به گونه‌ای می‌گرفتند که بخشی از صورت را می‌پوشاند. این رویه تا عصر حاضر نیز بین برخی از زنان مؤمن جامعه رایج است. گفتنی است در تعریف شیخ طوسی و برخی دیگر، جلباب تا حدی صورت را نیز می‌پوشاند.

۶.پس از نزول حکم جلباب، به دلیل جو ‌ایمانی حاکم بر مدینه که به برکت حضور پیامبر اکرم(ص) به وجود آمده بود و نیز الگوهای موجود در جامعه مانند زنان و دختران پیامبر(ص) و نهادینه شدن ارزش عفاف در جامعه و همراستایی حجاب کامل با ارتقای طبقاتی عموم زنان مسلمان، زنان به طور طبیعی و خودخواسته به سوی حجاب کامل پیش رفته و آن را پذیرفتند و پیامبر اکرم ص در خصوص اجرای این حکم اجتماعی به زحمت نیفتاد، هر چند از شرایط فرهنگی جامعه آن روز نهایت استفاده به عمل آمد. این عملکرد الگوی مناسبی برای امروز جامعه ماست تا با نهادینه کردن ارزش عفاف و ایجاد جایگاه اجتماعی برتر برای متعهدان به آن، جنب و جوشی مردمی در گرایش به این حکم الهی ایجاد کنیم.

۷.حجاب و به ویژه حجاب کامل (جلباب) افزون بر این‌که حکمی اجتماعی است، یعنی در جامعه اثرگذار است و عدم رعایت آن موجب تخریب می‌شود، نماد نیز هست؛ همان‌گونه که همراه داشتن صلیب نماد مسیحت است؛ یعنی هرکس به اجتماعی وارد شود و ببیند زنان آنان جلباب دارند، متوجه می‌شود که مسلمان‌اند برخلاف سایر عبادات مانند نماز که می‌توان آن را به صورت پنهانی و در خانه به جای آورد و از ظاهر افراد نمی‌توان بین نمازخوان و تارک الصلاة تفکیک قائل شد؛ بنابراین، مسأله اجتماعی و نیز نماد بودن ارتباطی به مسأله مهم بودن یا نبودن ندارند؛ یعنی ممکن است نماز مهم‌تر باشد ولی نماد نیست. نکته مهم دیگر این است که همین اجتماعی و نماد بودن حجاب برای حاکم اسلامی و نظام اسلامی نیز تکلیف‌آور است و آن‌ها وظیفه دارند به نحو احسن برای برپایی آن تلاش کنند. یک احتمال قوی در تأخیر نزول حکم حجاب، افزون بر علت‌های پیش‌گفته، همین مسأله اجتماعی و نماد بودن آن است؛ از این رو زمانی نازل شد و تکمیل گردید که نظام اسلامی برپا شده در مدینه قدرت کافی یافته بود؛ یعنی حکم حجاب که یکی از نمادهای جامعه اسلامی است، زمانی نازل شد که با قدرت اجرا شود و تضییع نگردد. البته این نوع حکمت‌ها در نزول احکام موارد دیگری نیز دارد؛ همانند حکم شراب که به تدریج نازل شد. همچنین باید توجه داشت که تدریج و تأخیر خاص نزول اولیه آن است نه اجرای آن در زمان‌های بعد و در جوامع دیگر.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.