تحولات لبنان و فلسطین

«شرح اسم» روایت هدایت‌الله بهبودی از زندگی «سیدعلی خامنه‌ای» است که از ولادت ایشان تا پیروزی انقلاب اسلامی را به تصویر می‌کشد. بخش‌هایی از این کتاب که به تصویر حوزه علمیه مشهد در سال‌های آغازین نهضت اسلامی‏ یعنی فضای پس از خرداد ۱۳۴۲ می‌پردازد را مرور می‌کنیم.

حوزه علمیه مشهد در طلیعه نهضت

«شرح اسم» روایت هدایت‌الله بهبودی از زندگی «سیدعلی خامنه‌ای» است که از ولادت ایشان تا پیروزی انقلاب اسلامی را به تصویر می‌کشد. این کتاب تلاش کرده با استفاده از سخنان و خاطرات شفاهی آیت‌الله خامنه‌ای (که عباراتش در داخل «گیومه» نقل شده) و مقارنه آن با مستندات تاریخی، روایت جذابی از سرگذشت این شخصیت مؤثر ایران معاصر ارائه دهد.

بخش‌هایی از این کتاب که به تصویر حوزه علمیه مشهد در سال‌های آغازین نهضت اسلامی‏ یعنی فضای پس از خرداد ۱۳۴۲ می‌پردازد را مرور می‌کنیم.

خدا محبت مشهد را در دلم انداخت!

سیدعلی خامنه‌ای چنان با فضای علمی و مبارزاتی قم انس گرفته بود که آن را با جای دیگری نمی‌توانست مقایسه کند. زادگاهش مشهد، چنین جذابیتی نداشت؛ حداقل تا آن زمان تصور می‌کرد نمی‌تواند در شهری که مجبور به سکوت و سکون شده دوام بیاورد.

اما پیش‌فرض او درباره مشهد، خیلی زود عوض شد. او گمان نمی‌کرد زمانی برسد که بخواهد در مشهد اقامت کند.

آمال سیاسی و درسی او در شهر قم بود. پس از آن، تهران را برای اقامت ترجیح می‌داد. چند روزی که در کرمان مانده بود، آن شهر را نیز نسبت به مشهد ارجح دانسته بود. در تصور او، مشهد پس از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، شهری سرد و بی‌روح بود: «وقتی سال ۴۳ وارد مشهد شدم و مقداری معاشرت کردم، افراد را دیدم، نظرهای مربوط به مبارزه را از آن‌ها شنیدم، در مجامعشان شرکت کردم... ناگهان چهره مشهد در نظر من عوض شد... خدا محبت مشهد را انداخت در دل من و من دیدم که از همه جای ایران، بهتر، برای من مشهد است».

مهم‌ترین پایگاه‌های انقلاب در مشهد

در سال ۴۳ تصویری که از حضور فعال روشنفکران و دانشگاهی‌ها در تقابل با دولت حکایت کند، دیده نمی‌شد، اما آنچه مبارزه را در میان روحانیان مشهد تبدیل به فرهنگی رایج می‌کرد، وجود آقایان میلانی و قمی بود.

کارشناسان ساواک در بهار ۱۳۴۳ اعتقاد داشتند اگر قرار باشد اتفاقی سیاسی در مشهد روی دهد، از ناحیه این دو روحانی خواهد بود. وجود این دو پایگاه موجب شده بود روحانیان مشهد تلقی منفی‌ای از امر مبارزه نداشته باشند؛ چراکه همه آنان به نحوی با این پایگاه‌ها مرتبط بودند.

البته کارگردانان و مصادر فعالیت‌های سیاسی، افرادی انگشت‌شمار بودند، اما حداقل در ۱۳۴۳ کسی از جامعه روحانیت مشهد علیه آنچه که اینک نهضت امام خمینی(ره) نامیده می‌شود، بد نمی‌گفت.

با این ‌حال نهضت، مخالفان خود را داشت که از آنان انتظار نمی‌رفت که به صف مبارزان بپیوندند.

اختلاف سلایق مبارزان

آیت‌الله میلانی در کار مبارزه با حکومت پهلوی سلیقه و اعتقاد خود را داشت؛ سلیقه‌ای که با اندک روحانیان مبارز مشهد از جمله آقای خامنه‌ای تفاوت می‌کرد. اما آقای میلانی نسبت به آنچه امام خمینی(ره) پیش گرفته بود، باور داشت، به آن احترام می‌گذاشت و گاه باور خویش را به مرحله اقدام و عمل نیز می‌رساند.

اما آقای خامنه‌ای که الفبای مبارزه را نزد امام خمینی(ره) مشق کرده و یکسر شور و تحرک بود، مزاج سیاسی آیت‌الله میلانی را نمی‌پسندید. بارها در این ‌باره با ایشان گفت‌وگو و حتی بعدها برخورد کرده بود که از آن‌ها به برخوردهای تند و تلخ یاد می‌کند، اما شخصیت او را می‌ستود.

آقای قمی هر چند در مبارزه با دستگاه، متعصب، نترس و متهور بود اما بینش سیاسی‌اش برای کسانی که خود اهل مطالعه و سواد و مبارزه بودند، قابل قبول نبود؛ «مثلاً ایشان مشروطیت را قبول نداشت... روشنفکرها و قشر تحصیلکرده جذب ایشان نمی‌شدند، اما... عامه مردم به ایشان علاقه‌مند بودند... خود ایشان هم چون داغ بود، کانون مبارزه در خانه ایشان و در حول و حوش وجود ایشان گرم‌تر بود».

ضد فلسفه و عاشق امام(ره)

عامه مردم شیخ مجتبی قزوینی را نمی‌شناختند اما در میان روحانیان شاخص شهر به فضل، تقوا، خلوص و صفا شناخته می‌شد... «ایشان مخالف با فلسفه و عرفان... بود و معروف بود که امام یک فقیه فیلسوف، بلکه عارف است... اما وقتی که مبارزه مطرح شد، گفت امروز پرچم دست آقای خمینی است و ما همه وظیفه داریم که از ایشان ترویج کنیم».

مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی پس از دستگیری امام(ره)، در هجرت علما به تهران، نخستین عالمی بود که از مشهد راهی تهران شد. زمانی که امام آزاد شد و به قم بازگشت به دیدن ایشان رفت.

همان که آیت‌الله میلانی را دهه ۳۰ به اقامت در مشهد تشویق کرد و وقتی دید طرفدار فلسفه است، با او قطع رابطه کرد، هنگام شروع نهضت به خانه‌اش رفت و حمایت از او را تکلیف خود دانست.

مخالفان مبارزه در مشهد

مشهورترین مخالفان مبارزه، آیت‌الله‌زاده خراسانی و حاج میرزا احمد کفایی بود. وی در شمار علمای درجه یک مشهد بود و آقایان میلانی و قمی به ایشان احترام می‌گذاشتند. در شمار آن دسته از روحانیانی بود که نشانی از مخالفت با حکومت از او بروز نمی‌کرد. از این ‌رو جایگاه مردمی نداشت. «شاید اول تا آخر بازار که راه می‌رفت یک نفر هم به او سلام نمی‌کرد، ولی احترام داشت».

سیدعلی درس‌های طلبگی را در مدرسه سلیمان‌خان آغاز کرده بود؛ همان مدرسه‌ای که در دوره رضاشاه با تدابیر میرزا احمد کفایی بازمانده بود و بعدها یکی از عوامل جان گرفتن حوزه علمیه مشهد شد.

از دیگر مخالفان مبارزه، میرزاحسین فقیه‌ سبزواری بود. او نیز از علمای رتبه یک مشهد و از پیش‌نمازان معروف مسجد گوهرشاد بود. مردی بود پارسا، قانع و با زندگی متوسط. «یک آخوند متصرف قوی بود در مشهد که ما کمتر دیده‌ایم». مأمومین او بیشتر از زائران بودند تا مردم مشهد؛ کسانی که او را نمی‌شناختند.

پس از بازگشت آقای قمی به مشهد و آغاز دوباره امامت جماعت در مسجد گوهرشاد، به واسطه استقبال مردم، مکان جماعت او به حدی گسترده شد که جا برای اقامه جماعت آقای سبزواری تنگ آمد.

اکثریت بی‌طرف و مایل به مبارزان

بیشتر علمای مطرح مشهد، نه اهل مبارزه بودند و نه علیه آن موضع می‌گرفتند. اینکه چرا باید پنجه در پنجه حکومت انداخت، و رودرروی آن ایستاد، مسئله‌ای حل ‌نشده برای آنان بود و انگیزه‌ای برای ورود به این عرصه نداشتند. البته در مجالسی که از مبارزان تفقد می‌شد شرکت می‌کردند، مبارزی از زندان بازمی‌گشت، به دیدنش می‌رفتند، قرار بر تعطیل نماز جماعت می‌شد، مخالفت نمی‌کردند؛ زمانی هم می‌رسید که زبان ملامت روی مبارزان می‌گشودند!

گروه کوچکی از روحانیان مشهد هم بودند که به لحاظ جایگاه علمی، پیشینه و رتبه، با آقایان میرزا احمد کفایی و فقیه سبزواری فاصله قابل توجهی داشتند، اما خود را شایسته رفاقت با رئیس شهربانی یا رئیس ساواک می‌دیدند. هنرشان در پیدا کردن چنین مناسباتی بود.

«عده مبارزین در سطوح علمای شاخص، اقلیتی بودند، عده بی‌طرف‌ها و ساکت‌ها، اکثریتی بودند، عده وابسته‌ها هم باز اقلیتی بودند. البته این حد وسطی‌ها بیشتر متمایل به مبارزین بودند؛ چون اگرچه خودشان مبارز نبودند، اما ارتباط با دستگاه را همچنان که دأب اهل‌ علم بوده، همیشه موجب فسق و کسر شأن... می‌دانستند».

منابر غیرسیاسی

آقای خامنه‌ای به یاد نمی‌آورد که در این سال، شخصی از منبری‌ها، کسانی که در عرف طبقه‌بندی روحانیان در کنار علما و طلاب قرار نمی‌گیرند، اهل تحرک و اقدام سیاسی بوده باشند.

منابر غیرسیاسی مشهد دست سه گروه بود؛ اکثریتی که اعتنایی به نهضت نداشتند، در خلال گفته‌های خود به تنها چیزی که اشاره نمی‌کردند تلاش‌های ضدحکومتی بود. گویی چنین حوادثی در کشور رخ نمی‌دهد! دوم، اقلیتی که طرفدار حکومت بودند و هر زمان دست می‌داد، علیه مبارزان داد سخن می‌دادند. سوم، اقلیتی دیگر که نسبتی با دستگاه‌های رسمی نداشتند، اما بر خود فرض می‌دانستند فعالیت‌های سیاسی را محکوم کنند. این مقدسین، جنگ خود را با مبارزان روشن نگه داشتند و کوتاه نیامدند. «اگر تهمت ارتباط با ساواک و دستگاه به این‌ها زده می‌شد شاید از غصه بعضی‌هاشان دق می‌کردند، اما در مقابل مبارزه این‌ جور قرص ایستاده بودند».

جریان عمومی طلاب و تداوم مبارزه

بیشتر طلبه‌های علوم دینی مشهد اما علاقه‌مند به امور سیاسی بودند. هر چند شمار طلاب پا به ‌رکاب، آماده اقدام و اهل مبارزه کم بود، اما عمدتاً به این موضوعات علاقه نشان می‌دادند. اینان به روحانیان مبارز، زندان‌ کشیده و سیاسی توجه داشتند. «البته کارگردان‌ها در میان طلاب عده معدودی بودند. سال ۴۳ وضعیت این ‌طور بود».

طلبه‌های حوزه‌های مشهد در ماه‌های محرم و صفر با رفتن به روستاها و شهرهای کوچک، فقط به تبلیغ سنتی امور مذهبی بسنده نمی‌کردند؛ آتش مبارزه را روشن نگاه می‌داشتند. حق این است که گفته شود جریان عمومی طلاب مشهد در پایبندی به نهضت امام خمینی(ره) هرگز قطع نگردید؛ با پخش اعلامیه، با سخنرانی در نقاط دوردست، یاری رساندن به روحانیان سیاسی و... همواره ادامه داشت. «آن روحانیتی که می‌گوییم در طول این سالیان دائما مشغول مبارزه بود و لحظه‌ای مبارزه‌اش قطع نشد... همین جریان عمومی طلاب بود».

محمد ولیانپور 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.