شب قدر که شب نزول قرآن است، هر سال از طرف خدا تکریم میشود. گرامیداشت شب قدر به این است که همان خاطره نزول قرآن تکرار شود.
بیش از هزار و چهارصد سال از نزول قرآن کریم میگذرد. هر سال به فرمان خدائی که متکلّم این کلام است، سالگردی گرانقدر تشکیل میشود. لذا با همان جلال و شکوه فرشتگانی که بار اوّل قرآن را آورده بودند، در خدمت روح از آسمان غیب تنزّل میکنند و بر ولی عصر نازل میشوند.
هنگام نزول قرآن، احیای خاطره هر ساله او هم گوشزد شد. هم با ماضی و هم با مضارع یاد شد. فرمود: إنّا أنزَلناهُ فِی لَیلَهِ القَدر(۱)، یعنی این کتاب را ما در شب قدر نازل کردهایم، و هم در تجلیل شب قدر اینچنین فرمود: وَ مَا اَدراکَ مَا لِیلَهُ القَدر. لِیلَهُ القَدرِ خِیرٌ مِنْ ألفِ شَهر. تَنَزَّلُ المَلائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیها بِإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ اَمرْ. سَلامٌ هِیَ حَتّی مَطلَعِ الفَجْر(۲). یعنی این قرآن که در شب قدر نازل شد، با جلال و شکوه فرود آمد و به دستور خدا هر ساله آن جلال و شکوه تکرار میشود. اینچنین نیست که إنّا أنزَلناهُ فِی لِیلَهِ القَدر و پایان پذیرفته باشد! بلکه اینطور است: تَنَزَّلُ المَلائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلّ اَمرْ. هر ساله ملائکه در خدمت روح همه حقائق قرآن را أعم از تفسیر و تکوین پائین میآورند.
مرحوم کُلینی بابی در جامع کافی عقد کرد که بعضی از امامان ما (علیهم السَّلام) فرمودند: شما برای اثبات ادامه ولایت به سوره قدر استدلال کنید. تقریر استدلال هم به این بیان است؛ فرمود: به مخالفین بگوئید آیا نبی اکرم رحلت کرد، شب قدر هم از بین رفت، یا شب قدر هست؟ آنها ناچار میگویند: شب قدر هست. یعنی هر سال ماه مبارکی دارد، و در هر ماه مبارکی شب قدر هست. فرمود: از آنها بپرسید: این که خدا فرمود: در شب قدر فرشتهها امور را نازل میکنند، بر کی نازل میشوند؟ اگر مقدّرات و حقائق را نازل کردهاند که به همراه ببرند و به کسی ندهد، پس چرا آوردند؟ اگر بنا شد مقدّرات و معارف را بر کسی عرضه کنند، آن کس کیست؟ آن کس که همه فرشتگان به اتّفاق روح، همه امور را نازل میکنند و بر او گزارش میدهند، کیست؟ او ولی امر است. او امام آن زمان است.
در هر زمانای ولی معصوم هست که مهبَط وحی است. منتها وحی تشریعی به پایان رسید، آن وحیهای تصدیقی و تکوینی و تبیینی و تفسیری و تشریعی همچنان مستدام است. لذا در بَدئ پیدایش نزول قرآن، ذات أقدس إله دستور داد که هر ساله خاطره گرانبار نزول قرآن را گرامی بدارند وامشب احتمالاً یکی از شب هائی است که لیله قدر است. لذا فرشتگان در خدمت روح همه امور را با سلامت به وجود مبارک ولی عصر عرضه میکنند. بعد به اذن ولی عصر به مجالس مؤمنین سری میزنند و به آنها سلام میکنند. و فیضای که به ولی عصر رسید، به دستور آن حضرت به افراد مستعد میرسانند. کسانی که ارتباطشان با ولی عصر برقرار است، نشانههای شب قدر را هم درک میکنند.
از ائمه (علیهم السَّلام) سؤال کردند که علامت شب قدر چیست؟ فرمود: آن نسیم ملایم که به شما بوزد، معلوم میشود شب قدر را درک کردهاید. اگر زمستان باشد، احساس سرما نمیکنید. و اگر تابستان گرم باشد، احساس گرما نمیکنید. اگر یک همچنین حالی در شما پیدا شد، این نسیم قدر است. علامت دیگر اینکه: اگر بُوی خوبی به مشام شما رسید، این نشانه قدر است.
گاهی یعقوبای میخواهد که بوی یوسف را از فاصله هشتاد فرسخ استشمام کند، بگوید: إنّی لَأجِدُ رِیحِ یُوسُفَ لُولا أنْ تُفَنِّدُونْ (۳). آن کس که پیرهن یوسف را در دست دارد، بوی یوسف را استشمام نمیکند! ولی یعقوب از فاصله هشتاد فرسخی بُوی یوسف استشمام میکند. فَلَمّا فَصَلَتِ العِیرْ (۴)، همین که قافله از مرز مصر حرکت کرد، یعقوب فرمود: من بُوی یوسف میشنوم! استشمام نمیکنی. ولایت بُوئی دارد، نبوّت بُوئی دارد، یوسف هر عصر بُوئی دارد، شب قدر بُوئی دارد. اگر کسی شامّه جاناش باز شد، این بُو را میشنود. و اگر آن لامسه جاناش باز باشد، این نسیم خنک را حسّ میکند. جریان چشم و گوش در قرآن آمده، جریان شامّه معنوی هم در قرآن آمده. خدا بعضی را بصیر و بعضی را کُور میداند. میگوید: برخی کُوراند، امّا نه چشم سرشان، بلکه چشم دلشان کُور است. إنَّهَا لا تَعمَی الأبصارْ وَ لکِنْ تَعمَی القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور (۵). معلوم میشود بعضیها قلبشان بیناست، بعضی دلشان کُور است. آن دلی که چشم دارد، شامّه هم دارد، ذائقه هم دارد، لامسه هم دارد.
ایّام ماه مبارک رمضان، ایّام روزه است. در کتاب صوم، روزه واجب و مستحب و حرام و مکروه را مطرح میکند. یکی از روزه هائی که گفتهاند حرام است، روزه وصال است. یعنی انسان طرزی نیّت کند که بگوید: من از این سحر تا آن سحر، یک روز و شب را نیّت میکنم که روزه بگیرم و همچنین فردا را که شب چیزی نخورد و این نخوردن را به حساب روز و روزه بیاورد و نیّت کند. یک وقت کسی در شب ماه مبارک اشتها به غذا ندارد، آن خارج از بحث است. یا در غیر ماه مبارک شب چیزی نمیخورد، آن خارج از بحث است. ولی یک وقت نیّت میکند که من شب و روز را روزه بگیرم که شب هم مثل روز جزء مَنوّی او باشد. دو روز را با یک شب نیّت کند، این را میگویند: (صُوم وصال). یک شب و روز، دو روز و یک شب؛ دو تفسیر برای صوم وصال آمده است؛
این معنا برای غیر پیغمبر حرام است. رسول اکرم فرمود: صوم وصال ممنوع است. اصحاب عرض کردند: پس شما چرا اینچنین میکنید؟ فرمود: شما مثل من نیستید. آنچه که مرحوم صدوق در مَنْ لا یَحضُر نقل کرد، با آنچه را که در جوامع روائی اهل سنّت است، مختصر فرق میکند. ولی یک حدیثی است معروف و فریقین نقل کردهاند که وجود مبارک نبی اکرم فرمود: شما مثل من نیستید. إنّی اَبِیتُ عِندَ رَبّی یُطْعِمُنِی وَ یَسقِینْ (۶). من مهمان خدایم، در نزد خدا بیتوته میکنم، از غذای خدا و آشامیدنیهای الهی بهره میبرم و مقاومت میکنم. من اگر ظاهراً صائمام، باطناً در کنار سفره خدا نشستهام. احساس گرسنگی و تشنگی نمیکنم. این مقام برای نبی اکرم هست.
به ما گفتند: شما در ماه مبارک مهمان خدائید. اگر صوم وصال ممنوع است، این صوم عادی که جائز و واجب است. برخی در روز که صائماند، مهمان خدایند. نه تنها جانشان از معارف طرفی میبندد، بلکه جسمشان هم احساس رنج نمیکند. این حال را انسان در این فرصتها مسئلت کند. نشانههای شب قدر را با لامسه دل، با شامّه جان میتوان درک کرد. این هم مطلب دیگر.
و چون مهمترین کار برای شب قدر دعاست و این ایّام و لیالی متعلّق به علیّ بن أبیطالب، امیر المؤمنین (علیه آلاف التحیّه والثناء) است، چه بهتر که دعا را از زبان این داعی بشنویم.
اوّلاً ادب دعا راامیرالمؤمنین (علیه السَّلام) به ما آموخت. فرمود: اَلدّاعِی بِلا عَمَلْ کَالرّامِی بِلا وَتَرْ (۷). فرمود: آنکه دعا میکند و عمل ندارد، مثل تیراندازی است که تیر دارد، ولی وَتر ندارد. (وَتر) آن کمان مُنهنی است که جلوی این تیر تند تیز را میگیرد و او را راهنمائی میکند. فرمود: اگر کسی تیرانداز است، یک کمانای لازم دارد که این کمان منهنی این تیر تیز را تعدیل کند، راهنمائی کند. اگر کسی بیعمل دعا میکند، مثل تیر انداز بیکمان است. بهترین عمل صفای دل است. بهترین راه برای صفای دل این است که هم در مسأله توحید برای غیر خدا راه باز نکنیم، هم در مسائل اجتماعی کینه احدی را در دل راه ندهیم. مطمئن باشیم اگر کسی این دو رکن را فراهم کرد؛ یعنی در کار خدا اَحدی را شریک قرار نداد، در مسائل اجتماعی کینه هیچ مسلمانی را در دل نداشت، این دو رکن را که فراهم کرد، این دعوتکننده، این داعی یک تیر انداز ماهری است که هم تیر تیز دارد و هم کمان مُنهنی. آنگاه خود حضرت که واجد شرائط دعاست، نیایش هائی دارد که در آن نیایش همّتهای بلند را تعلیم میدهد و برای همه مسلمانها مسئلت میکند.
شما دعاهای حضرت را در نهج البلاغه که تحلیل میکنید، میبینید یا سعادت میخواهد، یا شهادت میخواهد، یا رفاقت با انبیاء میخواهد، یا کرامت میخواهد، یا عافیت میخواهد، یا سلامت میخواهد، یا فتوّت و رادمردی و مردانگی میخواهد و یا عزّت!
ببینید دعاهای حضرت از این عناصر محوری بیرون نمیرود. در آن عهد نامه معروف که برای مالک اشتر نوشت، در پایان عهد نامه دعا کرد؛ فرمود: مالک! من برای خود و برای تو از خدا سعادت و شهادت طلب میکنم! از خدا میخواهم: أنْ یَختِمَ لِی وَ لَکَ السَّعادَهَ وَ الشَّهادَه إنّا للهِ وَ إنّا إلِیهِ الرّاجِعُونْ (۸). من سعادت را، شهادت را برای خود و برای تو مسئلت میکنم.
در آن دعاهای عمومی میگوید: نَسأَلُ اللهُ مَنازِلَ الشُّهَداء وَ مَعایِشَهَ السُّعَداء وَ مُفارَقَهَ الأنبیاء (۹). ما برای همگان سعادت و منزله شهدا و رفاقت با انبیاء را میخواهیم. به خدا عرض میکند: وَاجْمَعْ بِینَنَا وَ بِینَهُ. نوع این دعاها به صیغه جمع است.
میگوید: خدایا! بین ما و بین رسولات، وَاجْمَعْ بِینَنَا وَ بِینَهُ فِی بَرْدِ العِیشْ وَ قَرارِ النِّعْمَه وَ مُنتَهَی الطُمَأنِینَهِ وَ تُحَفِ الکِرامَه (۱۰). خدایا! بین همه ما ونبیات در آن قرارگاه عیش و زندگی جمع بکن، و در آن آرامش و خنکی سعادت و زندگی جمع بکن! در کمال طمأنینه ما را با او سهیم بکن! آن کرامتها را که تحفه پیغمبر میکنی، ما را بهرهمند بکن! مُنتَهَی الطُمَأنِینِه وَ تُحَفِ الکِرامَه.
در میدان جنگ دو دعای آموزنده دارد؛ هنگامی که جنگ شروع میشد، عرض میکرد: خدایا! اَللّهُمَّ إنّا نَشکُو إلِیکَ غِیبَهَ وَلِیّنَا وَ کَثرَهِ عَدُوِّنَا وَ تَشتُتَ اَهوائَنَا. رَبَّنَا افْتَحْ بِینَنَا وَ بِینَ قُومِنَا بِالحَقّ (۱۱). عرض میکرد: خدایا! ما از نبود پیغمبر به تو شکایت میکنیم. چون پیغمبر، آن رکن طمأنینه را ما از دست دادهایم.
در هفده ماه مبارک در جریان بَدر که اوّلین جنگ نابرابری بود که مسلمانها میدیدند، امیر المؤمنین فرمود: همه آن شب متوحّش بودند و متزلزل. تنها کسی که هیچ حادثهای برای او نبود، رسول اکرم بود. فرمود: در شب جنگ بَدر تا صبح کنار درخت پیغمبر مشغول مناجات بود، گویا اصلاً فردا جنگی نیست، وامشب شب حمله نیست! آن یک حساب دیگری بود. لذاامیرالمؤمنین عرض میکند: خدایا! ما از نبود پیغمبر به تو شکایت میکنیم و از اختلاف درونی به تو پناه میبریم و شکایت میکنیم.
آنگاه دعائی که بعض از انبیاء داشتند که در قرآن آمده است، همان دعا راامیر المؤمنین دارد که: رَبَّنَا افْتِحْ بِِینَنَا وَ بِینَ قُومِنا بِالحَقّ. این در آغاز جنگ. در ناعره جنگ عرض میکند: خدایا! ما گرچه شهادت طلب کردیم، امّا فتوّت و مردانگی هم میخواهیم. اَللّهُمَّ إنْ اَظهَرتَنَا عَلَیهِمْ وَ جَنِّبنَا البَغی وَ سَدِّدْنا بِالحَقّ. وَ إنْ اَظهَرْتَهُمْ عَلَینَا فَارزُقنَا الشَّهادَه وَاعْصِمنَا مِنَ الفِتنَه (۱۲). اگر ما را بر آنها غالب کردی، ما فاتح شدیم، توفیقی بده که تعدّی و تجاوز به زیر دست را روا ندانیم. به اسیران رحم بکنیم.
همین علی که بعد از ضربت خوردن شب نوزدهم دستور داد به قاتل من مدارا کنید؛ در میدان جنگ مردانگی از خدا خواست و میخواست. عرض میکرد: خدایا! آن توفیق را بده که اگر ما فاتح و پیروز شدیم، بر دشمن ستم نکنیم. و اگر مصلحت بود که آنها ما را شکست بدهند، مرگ ما را مرگ شهید قرار بده. ما را از فتنه و بَدآموزی مصون بدار. این دعای علی در صحنه جنگ است. امّا دعای وجود مبارکامیرالمؤمنین از نظر توحید؛ وقتی شب بر میخواست، خالصاً خدا را دعا میکرد، عرض میکرد: خدایا! تو که میدانی، هذا مَقامُ،
این دعاها را که عرض میکنم ، شرح خواستههای شماست؛ ما یک قرآن به دست داریم و یک قرآن به سر که هر دو جزء برنامه های لیالی قدر است، و روایات این دو برنامه هم جدای از هم است و در هر دو برنامه مسئله نیایش و خواسته است؛ چه بخواهیم، آنچه که الآن عرض میشود برای آن است که هم در مراسم قرآن به دست، هم در مراسم قرآن به سر این چیزی را که امیر به ما آموخت، اینها را بخواهیم .
****************
پی نوشت ها:
(1) سوره قدر / آیه 1
(2) سوره قدر / آیه 2 تا 5
(3) سوره یوسف / آیه 94
(4) سوره یوسف / آیه 94
(5) سوره حج / آیه 46
(6) عوالی اللآلی / جلد 2 / صفحه 233 / باب صوم ( صوم الوصال من خصائص النبّی (ص) )
(7) مستدرک الوسائل / جلد 5 / صفحه 217
(8) نهج البلاغه / نامه 53 ـ من کتاب له (ع) کتب للأشتر النخعی
(9) نهج البلاغه / خطبه 23
(10) نهج البلاغه / خطبه 72
(11) نهج البلاغه / نامه 15
(12) نهج البلاغه / خطبه 171
نظر شما