آدمهایی هستند که گاهی خودجوش راهی را شروع میکنند که نتایج خوبی دارد. خیری بزرگ در کارشان نهفته است و من این آدمها را خیلی دوست دارم و وجودشان را برای این دنیای پر از درد و رنج نعمت و روشنی میدانم.
حیدر لشکری بنّا و سنگکار درگزی یکی از همین آدمهای سرزمینمان است که حالا دوست دارم او را از نزدیک ببینم. او سنگکار و نماکاری است که با هنرش به کمک حیات وحش آمده است. لشکری که از همیاران داوطلب محیط زیست شهرستان درگز است در پارک ملی تندوره که یکی از پارکهای مهم و دارای رتبه و ارزش بالای زیست انواع گونههای جانوری کشورمان و بهشت پلنگ ایرانی است کارهای مهمی انجام داده است. او هم آبشخورهای زیادی را تعمیر کرده، هم آبشخور ساخته و هم به لولهکشی در مناطق سختگذر کمک کرده است تا حیوانات این پارک ارزشمند تشنه نمانند. لشکری به تازگی به عنوان داوطلب اجتماعی برتر در استان خراسان رضوی برگزیده شده است.
رنج زندگی از کودکی
من متولد سال ۱۳۵۷هستم و اصالتم به روستای ایدلیک کلات نادر برمیگردد. بخشی از کودکیام در روستای حاتم قلعه درگز گذشته است و از سال ۱۳۷۰ هم از روستای حاتم قلعه به شهر درگز نقل مکان کردیم. در روستای حاتم قلعه دوره ابتدایی و راهنمایی را خواندم اما پس از آن به دلیل مشکلات مالی که داشتیم نتوانستم ادامه تحصیل بدهم برای همین وقتی به شهر درگز آمدیم مدتی به صورت شبانه درس خواندم یعنی هم کار میکردم تا کمکی باشم برای خانوادهام و هم درس خواندم. من سراغ کار سنگکاری رفتم و شاگرد سنگکار شدم.
پیش از دو سالگی مادرم را از دست دادم و از وقتی خودم را شناختم با نامادری زندگی میکردیم برای همین همیشه با خودم فکر میکردم اگر مادرم زنده بود شاید میتوانستم بیشتر درس بخوانم چون مادرم حتماً بیشتر دلسوزی میکرد.
سال ۱۳۷۰ که ما به درگز آمدیم و من به کلاسهای نهضت سوادآموزی رفتم معلمی که به ما درس میداد سنگکار هم بود. یادم است در یکی از شبها سر کلاس، بحث کار و کارگری پیش آمد، معلم پرسید به نظرتان حیدر میتواند کار سنگکاری انجام بدهد؟ چند نفری گفتند این هنوز بچه است و فکر نکنیم بتواند کاری انجام بدهد اما یکی از همکلاسیهایم گفت نه؛ حیدر با اینکه سن و سالش کم است اما حتماً میتواند کار کند. جواب خودم این بود که میتوانم کار کنم. معلمم از من خواست فردا سر کار بروم و من هم رفتم. یادم است همان روز اول قرار بود سنگی را برش بزنیم. من هم سنگ فرز را برداشتم و کار را شروع کردم. وقتی معلمم که حالا استادکار من شده بود از بالای داربست ماجرا را دید صدا زد: حیدر بگذار خودم بیایم پایین. کار کردن با سنگ فرز خطرناک است. اما من تا استاد برسد سنگ را برش زده بودم و این حرکت برای روز اول کار کردن من یک نقطه مثبت بود و موجب شد استاد از کارم خوشش بیاید. یادم است آن روز وقتی استادم کارم را دید با تعجب پرسید قبلاً هم سنگ برش زدهای؟ و من گفتم نه! نخستین بار است این کار را انجام میدهم. من تا دو سال پیش از اینکه به سربازی بروم پیش همان استاد سنگکاری کار کردم. هر مقدار پول درمیآوردم به بابا و زنبابایم میدادم اما دو سال مانده به سربازی یک روز استادم از من پرسید حیدر الان که میخواهی به سربازی بروی پولی هم پسانداز کردی؟
و من ماجرا را برایش گفتم. او گفت باید برای خودت پول پسانداز میکردی و نباید همه پولت را به زنبابایت میدادی. خلاصه از آن روز من در آن دو سال پولهایم را پسانداز و ۱۰۰ هزار تومان جمع کردم و برای خدمت به بیرجند رفتم.
از خانواده که پولی به من نمیرسید برای همین خدمتم را با همان مبلغی که خودم پسانداز کرده بودم با سختی گذراندم. من در دوره خدمتم از میان هزار و ۶۰۰ سرباز، نمونه گردان شدم. آموزشی که تمام شد از من خواستند در پادگان بمانم و شدم مربی آموزش سربازها.
دوربینی که کمبودها را دید
۲۱ ماه خدمت بنده که تمام شد دوباره به شهر درگز برگشتم و مجبور شدم برای خودم خانه مجردی بگیرم چون دو سال قبل از خدمت دیگر پولم را به نامادریام نمیدادم و او هم من را از خانه بیرون کرد. دوباره سراغ کار سنگکاری رفتم و البته وقتی از خدمت برگشتم برای خودم استادکار شده بودم. سنم کم بود اما خدا خواست و با اینکه در شهر ما استادکاران قدیمی معروفی بودند اما من هم خیلی زود در کار خودم معروف شدم. دو سال با جدیت زیاد کار کردم تا کمی پول پسانداز و سال ۱۳۸۰ ازدواج کردم. چون از کودکی در روستا زندگی کرده بودم با طبیعت پیوند داشتم مثلاً برای چرای گوسفند و گاو به طبیعت میرفتم و وقتی هم که بزرگتر شدم ارتباطم با طبیعت قطع نشد.
سال ۱۳۹۷ برای خودم دوربینی خریدم تا وقتی به طبیعت میروم بتوانم عکاسی کنم. جایی هم که خیلی دوست داشتم بروم و عکس بگیرم پارک ملی تندوره بود اما چون پارک تندوره یک پارک ملی و منطقه حفاظت شده است من در حاشیه پارک برای خودم عکس میگرفتم. یادم است از همان زمانی که پایم به پارک تندوره باز شد هر وقت آبشخوری را میدیدم که ترک برداشته، آن را تعمیر میکردم. من در نخستین آبشخورها چون سیمان نداشتم نشت آب را با گِل میگرفتم اما بعد با خودم فکر کردم به جای گل باید از شهر سیمان بیاورم و همین کار را کردم یعنی دفعه بعد مقداری سیمان بردم. من در آن لحظات با خودم فکر کردم چون بنا هستم تعمیر آبشخورها برای من کاری ندارد و با این کار میتوانم به حیات وحش کمک کنم. خلاصه چند آبشخور آسیب دیده را تعمیر کردم و همین موجب شد مدیر وقت پارک اجازه بدهد در پارک تردد کنم. به این شکل پای من به پارک به شکل قانونی باز شد تا راحتتر آبشخورها را تعمیر کنم. دوستانم در محیط زیست هم مصالحی را که برای تعمیر آبشخورها نیاز داشتم در اختیار من قرار میدادند.
حین تعمیر آبشخورها متوجه شدم در پارک کمبود آبشخور داریم و سعی کردم در این بخش هم به محیط زیست کمک کنم. دیدن وضعیت پارک چه وقتی میدیدم آبشخوری ترک برداشته و نیاز به تعمیر دارد و چه زمانی که متوجه شدم باید تعداد بیشتری آبشخور ساخته بشود در من نوعی احساس مسئولیت به وجود آورد. دوست داشتم در این بخش کاری که از من ساخته است را انجام بدهم. وقتی میدیدم در تیر ماه حیوانی با بچههایش دنبال آب میگردد و تشنگی او را اذیت کرده است دلم میخواست کاری انجام بدهم.
من دوربین گرفته بودم که از محیط زیست عکاسی کنم اما همان دوربین سبب شد خلأهایی را ببینم و در پی اصلاح آنها باشم.
من تنها نبودم
کار دیگری که سعی کردم با کمک دوستانم در پارک ملی تندوره انجام بدهم سر زدن به لولههای انتقال آب بود که گاهی میترکند و نیاز به تعمیر دارند. خلاصه علاقه من به محیط زیست سبب شد همیار محیط زیست بشوم برای همین اگر خدایی نکرده جایی آتش بگیرد یا برنامه سرشماری حیات وحش باشد یا کارهایی از این نوع، سعی میکنم من هم برای کمک بروم.
من اگر آبشخوری را تعمیر کردم این کار را تنها انجام ندادم چون هم بچههای محیط زیست در کنارم بودند و هم دوستان خودم و آنهایی که به محیط زیست علاقه دارند.
من به شخصه از دیدن کاری که انجام شده و از نتیجه کار لذت میبرم. حاصل کمک به حیوانات برای من این بوده که همسر و فرزندان خوبی دارم و سلامت هستم و از این بابت خدا را شکر میکنم. روزهای اولی که این کارها را شروع کردم گاهی خانمم میگفت: کار و زندگیات را ول کردی و خودت را سختی میدهی.
چون مثلاً سر لولهکشی دستم را بریده یا حین تعمیر آبشخوری آسیب دیده بودم اما ایشان هم وقتی نتیجه کارم را دید و برایش تعریف کردم به جای گفتن این جملات از کارم حمایت کرد و خدا را شکر این حمایت تا الان پشت سر من است.
در پارک تندوره پناهگاهی در حال ساخته شدن بود که مدیر پارک عوض شد و جایش را به مهندس تیموری داد. آقای تیموری از من خواست مبلغ مورد نیاز برای تکمیل کار را بگویم و من هم مبلغ را با احتساب دو کارگری که داشتم گفتم و مبلغی برای خودم در نظر نگرفتم. گویا در این میان کسی که قرار بود مبلغ را به مهندس بگوید مبلغ دیگری گفته و سوءتفاهمی پیش آمده بود. خلاصه همین موجب شد رفت و آمد من به پارک تعطیل شود. یک سال پس از این ماجرا آقای صادقی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت در اداره محیط زیست جلسهای است و دوست داریم تو هم باشی. من عذرخواهی کردم و گفتم دوست ندارم دیگر در جلسات محیط زیست باشم. متوجه شدم قرار است آبشخوری ساخته بشود. من هم گفتم چون این پارک افتخار شهر و کشورمان است هر جایی خواستند من در خدمت هستم. چند روز بعد دوستان مصالح آوردند و نخستین آبشخور را ساختیم. پس از اینکه نخستین آبشخور ساخته و آبشخور زیبایی هم شد، مهندس تیموری به همکارانش گفته بود به حیدر بگویید اگر میشود یک آبشخور دیگر هم بسازد و آبشخور دوم را هم ساختم آن هم بدون اینکه هزینهای از دوستان بگیرم. ساخت دو آبشخور تقریباً ۶ روز زمان برد.
۸ آبشخوری که ساختیم
یادم است زمانی که آبشخور دوم را میساختیم مهندس تیموری، مدیر پارک برای ما ناهار آورده بود. وقتی مشغول خوردن ناهار بودیم گفت حیدر نروی و اینجا را فراموش کنی. آن روز البته صحبت کار ناتمام پناهگاه هم شد و من آنجا متوجه شدم از قول من مبلغ بیشتری به مهندس گفته بودند و رفع سوءتفاهم شد.
خلاصه ساخت آبشخورها به این شکل شروع شد اما این را هم بگویم وقتی قرار بود مدیر کل استان و یا مدیر حفاظت استان وارد پارک بشود به ما میگفتند آنجا نباشیم چون ما سمتی در پارک یا در محیط زیست نداشتیم.
آبشخور سوم که ساخته شد مدیر کل استان همراه مدیر حفاظت آمده بودند و وقتی که آبشخور را دیده از چند و چون ساخت آن پرسیده بود و اینکه سازنده آن کیست چون آبشخورهایی که من ساختم با آبشخورهایی که تا پیش از آن در پارک ساخته شده بود خیلی فرق داشت. آبشخورهای قبلی به این شکل ساخته میشد که آب از یک طرف سرریز بشود اما آبشخورهایی که من ساختم همه طوری تراز شدهاند که اگر آب سرریز شد از چهار کنج به یک اندازه سرریز شود و این برای مدیر کل جالب بود. آقای مدیر کل پس از معرفی من و دوستم آقای عبدی خواسته بود ما را ببیند.
پس از اینکه ما را دید خیلی تشکر کرد و همین دیدن کارهایی که من و دوستانم انجام داده بودیم کمک کرد تا بعد از آن راحتتر به پارک رفت و آمد کنیم.پس از اینکه چند آبشخور ساختیم کار دیگری که انجام دادیم تعمیر مسیر آبرسانی به آبشخورها بود که ۲۲ سال پیش اجرا شده اما در این مدت آسیب دیده بود و نیاز به تعمیر داشت. مهندس تیموری، مدیر وقت پارک تندوره خواست در این بخش هم به آنها کمک کنیم و ما هم کمک کردیم. پروژه سختی بود؛ تصور کنید ۲۲ سال پیش لولهها کار گذاشته شده بودند اما به مرور زمان پوشش گیاهی زیاد روی لولهها موجب شده در بعضی جاها نتوانیم آنها را پیدا کنیم. با این همه ما توانستیم لولهها را ۴ کیلومتر دیگر امتداد بدهیم تا به آبشخورهایی برسد که ساخته بودیم.
الان در نظر داریم ۴ کیلومتر دیگر هم مسیر را ادامه بدهیم تا بتوانیم به آبشخورهای دیگری که پایینتر ساخته میشوند هم آب برسانیم. ما از کمترین آبی که در پارک پیدا میشود برای آبرسانی به حیوانات استفاده میکنیم. در این ۶ سال من کارهای متفاوتی انجام دادم و این هم برایم نوعی عادت شده است و اگر هفتهای برای سر زدن یا کاری به پارک نروم انگار چیزی کم دارم. امیدوارم بتوانم با کمکهایی که افراد خیر میتوانند بکنند و کمکهای دولتی آبشخورهای بیشتری در پارک تندوره که کمبود آب دارد بسازیم. در مجموع با کمک محیط زیست و دوستان خودم تعداد زیادی آبشخور در پارک تعمیر کردهایم و در این پارک هشت آبشخور هم ساختهایم.
۳ آبشخور بیرون از تندوره
غیر از آبشخورهایی که در تندوره ساختم دو آبشخور هم در زرینکوه ساختم و یک آبشخور هم در قوچان. ماجرای ساخت آبشخور در قوچان به این شکل بود که رئیس محیط زیست قوچان آبشخورهایی را که من در تندوره ساخته بودم دیده بود برای همین با من تماس گرفت و خواست برای آنها هم آبشخوری بسازم و من هم قبول کردم و رفتم و ساختم. من با وسیله خودم برای ساخت آبشخور رفتم و البته برایم فرقی نمیکند که ساخت آبشخور کجا باشد چون هر جا لازم باشد و من توان انجام آن را داشته باشم دریغ نمیکنم. وقتی هدف من کمک به محیط زیست است این محیط زیست فقط شهر خودم نیست و هر جای کشورمان میتواند باشد.من روزی که نخستین آبشخور را با گل تعمیر کردم به هیچ چیز فکر نمیکردم جز اینکه بتوانم آن آبشخور را تعمیر کنم تا حیوانات بتوانند به راحتی آب بخورند. اصلاً با خودم فکر نمیکردم روزی قرار است به عنوان داوطلب اجتماعی برتر در استان خراسان رضوی برگزیده شوم هر چند همین حالا هم معتقدم کسان دیگری هم هستند که شاید ما آنها را نمیشناسیم و از کارشان بیخبر هستیم اما بدون هیچ چشمداشتی به محیط زیست خدمت میکنند. من اگر کاری کردم آن را از ته دل انجام دادم و با انجام این کارها حال خودم خوش شده و لطف دوستان بوده است که من را به این عنوان معرفی کردهاند. روزی که من به عنوان داوطلب اجتماعی برتر در استان خراسان رضوی برگزیده شدم خیلی از دوستان گفتند ما هم میتوانیم کنارت باشیم اگر توان مادی نداریم میتوانیم به شکل دیگری کمک کنیم. آدمهایی هم بودند که چون توان مالی بهتری دارند گفتند هر جا به کمک نیاز داشتی روی ما حساب کن و این خیلی برای من ارزشمند است.
خداکند چشمه ها خشک نشوند
آرزوی من برای خودم و خانوادهام این است که همین زندگی آرام ادامه پیدا کند و خانوادهام سلامت باشند. آرزویم برای محیط زیست و پارک ملی تندوره هم این است که بارش بیشتر بشود تا آب بیشتری برای حیوانات داشته باشیم چون همان طور که گفتم ما در پارک کمبود آب داریم و همیشه دعایم این است این مشکل برطرف شود. در پارک چشمههای زیادی داشتهایم که خشک شدهاند و وقتی خشک شدن آن چشمهها را میبینم با خودم فکر میکنم خدا کند همین تعداد چشمهای که ماندهاند و آب کمی دارند خشک نشوند تا بتوانیم با همین مقدار آب هم حیوانات را سیراب کنیم. وقتی آب به اندازه کافی در پارک باشد حیوانات برای پیدا کردن آب به حاشیه پارک نمیروند و آنجا با حیوانات اهلی روبهرو نمیشوند. وقتی حیوانات وحشی و اهلی با هم روبهرو میشوند ممکن است از حیوانات اهلی بیماریهایی به آنها منتقل شود اتفاقی که در چند سال پیش افتاد و بیماری از حیوانات اهلی به حیوانات وحشی منتقل و آن اتفاق موجب تلفاتی هم شد. دلم میخواهد با راهاندازی نذر طبیعت و کمک گرفتن از خیران دلسوز برای آبرسانی به حیوانات تندوره کارهای بهتر و بیشتری انجام دهم.
نظر شما