به گزارش گروه فرهنگی قدس، «باراگان؛ سرزمین بیحکمرانان» عنوان رمانی نسبتاً کوتاه و مصور برای گروه سنی بزرگسال و به نویسندگی پانائیت ایستراتی است که توسط صابر مقدمی ترجمه شده و از بهمن ماه امسال به پیشخوان کتابفروشیها آمده است.
پانائیت ایستراتی، نویسنده اهل رومانی و از طبقه کارگر بود که اغلب به فرانسه و رومانیایی مینوشت. ایستراتی نویسنده کمتر شناختهشدهای در ایران است و تاکنون دو سه اثر او که یکی همین کتاب «باراگان؛ سرزمین بیحکمرانان» است و دیگری «صیاد اسفنج» و «وداع با کودکیام» با ترجمه صابر مقدمی به فارسی برگردانده شده است.
جالب است بدانید این نویسنده رمانیایی تحصیلات آکادمیک نداشت و بخشی عمدهای از شهرتش به دلیل نامهای است که پس از اقدام خودکشی برای رومن رولان نوشت. ایستراتی که او را به عنوان نمایندهای برای طبقه کارگر رومانی می شناسند در ابتدای کتابش درباره انگیزه نگارش «باراگان؛ سرزمین بیحکمرانان» اینطور نوشته؛ «این کتاب را به خلق رومانی، به روستاییان استانیلشتی، بیلشتی، هودوویا، به دههزار انسان بیگناه که به دست حکومت طرفدار اربابها کشته شدند تقدیم میکنم. این جنایت در مارس ۱۹۰۷ صورت گرفته و بدون مجازات مانده است.»
داستان این کتاب درباره باراگان است که ایستراتی با توصیفاتی جذاب و گیرا آن را تصویر میکند؛ «چنین است باراکان، گسترده و فراخناک، از بدایت تا نهایت، بر پهنای دشت های آفتاب سوخته مابین یالومیتسای رنجیده و دانوب ترشرو، در فاصله بین بهار و تابستان، با انسان دردمند و زحمت کشی که چشم دیدن او را ندارد و غیر از جان کندن و فریاد زدن آسایش های دیگر را بر خویشتن حرام کرده است به نبردی بی امان و نفس گیر برخاسته است. از این روست که روستاییان رومانی خطاب به کسانی که پا را از گلیمشان بیرون می گذارند چنین بانگ می زنند: «آهای با توام! فکر کردی اینجا هم باراکانه؟» چون باراکان پرت و دورافتاده است. دریغ از حتی یک درخت!»
نویسنده در بخشی از داستانش اینگونه مینویسد؛ «قلبم طوری میزد که انگار می خواهد از سینهام بیرون بپرد. صورت دندان خرگوشی به صورت مردگان شباهت داشت. هر دوی ما، ساکت و بی صدا، به عبث می کوشیدیم با چشمان حیرت زده از یکدیگر سؤال کنیم که این صدای تاخت و تاز بی دلیل چیست. حتی از شنیدن صدای خودم می ترسیدم.
برای مدت طولانی، در بحبوحه آن سکوت، صدای سوختن شاخه های درون آتش، سراپای وجودمان را که از ترس سنگ شده بود به لرزه درمی آورد. دوستم برای لحظاتی خواست چیزی به من بگوید. او فقط توانست لبهایش را تکان بدهد. سپس با خاموشی آخرین شعلهها حتی نتوانستیم به چشمان همدیگر نگاه کنیم، که این اتفاق باعث شد وحشتمان زیاد شود. سپس ما همدیگر را سخت در آغوش کشیدیم.»
ایستراتی در این رمان مصور، داستان را با معرفی باراکان، مردمش و مصائبی که با آن روبرو هستند پیش میبرد که با روایت ماجرای جنایت و کشتار مردم بیگناه باراکان اوج میگیرد.
«باراگان؛ سرزمین بیحکمرانان» در ۱۱۷ صفحه و با شمارگان ۵۰۰ نسخه توسط موسسه انتشارات پیدایش در زمستان ۱۴۰۳ منتشر شده است.



نظر شما