حوالی امروز : سالهای سال، آنقدر گفته و شنیده بودیم «ترک عادت موجب مرض است» که به آن عادت کرده بودیم! بعدها هم که دانشمندان و حکیمانی پیدا شده و گفتند ترک عادت، اصلاً موجب مرض نمیشود، کمکم به این عادت کردیم که تلاش کنیم عادتهای ناجور را کنار بگذاریم و به این مفهوم عادت کنیم که «اراده» عامل اصلی برای ترک عادتهای مضر و بد است. حالا اما متفکرانی پیدا شدهاند که معتقدند: «ترک عادتهای بد، آنقدرها هم که میگویند، ربطی به اراده قوی ندارد».
ما و عادتهایمان
از همان قدیمها متفکران زیادی اعتقاد داشتند انسان چیزی جز عادتهایش نیست. یک نمونهاش «ارسطو» که فکر میکرد این عادتها هستند که از ما انسانهایی نیک یا شرور میسازند. برخی متفکران مثل «سیسرو» عادت را «طبیعت ثانی» آدمیزاد مینامیدند و قرنها بعد «ویلیام جیمز» آمد و نوشت: «تمام زندگی ما، تاآنجاکه شکل معینی دارد، چیزی جز تودهای از عادتها نیست؛ این عادتهای عملی، احساسی و فکری هستند که بهشکل مقاومتناپذیری ما را به سوی سرنوشتمان هدایت میکنند».
سایت «ترجمان» در مطلبی به قلم «جروم گروپمن» و به نقل از «نیویورکر» مینویسد: «در زندگی چند نفر از به اصطلاح سوپرمنهایی را میشناسید که خیلی به قدرت «اراده»شان مینازند و معتقدند برای هرکاری فقط کافی است عزمشان را جزم کنند؟ بنابراین به نظر میرسد ما آدممعمولیها گرفتار عادتهایمان هستیم، آنهم عادتهایی غالباً مضر که آرزوی ترکشان را انگار باید به آن دنیا ببریم! اما ترک عادتهای بد، آنقدرها هم که میگویند، ربطی به اراده قوی ندارد».
واقعیت این است که اگر انسان فقط تودهای از عادتها باشد، پس جای تصمیمگیریهای آگاهانه و قدرت اراده کجاست؟ هر چه باشد، ما در طول عمرمان تصمیمهای سرنوشتسازی میگیریم که میدانیم مسیر زندگیمان را تغییر خواهند داد.
دروغ بزرگ
درستتر شاید این باشد که بگوییم زندگی ما ترکیبی از تصمیمها و عادتهاست. یعنی کارهایی که آگاهانه انجام میدهیم و رفتارهایی که ناخودآگاه از ما سر میزند. «وِندی وود» استاد روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا که میخواست بداند سهم هر کدام از این دو چقدر است، آزمایشی طراحی کرد که در آن، شرکتکنندگان طی دو روز، تمام تجربیات خود را در لحظه ثبت میکردند. نتایج این تحقیق نشان داد ۴۳درصد از کل رفتارهای ما برآمده از عادتهاست. میبینید این سهم شاید کمتر از ۹۹درصدی باشد که «ویلیام جیمز» از آن حرف میزد، اما همچنان بسیار تعیینکننده است. درواقع، مهمترین دلیل اینکه برخلاف وعدههای کتابهای خودیاری و قرارهایی که ما مثلاً ابتدای هر سال با خودمان میگذاریم (و اغلب موفق هم نمیشویم) ارادهمان همیشه بر همه چیز پیروز نمیشود، عادتها هستند. بنابراین دو عامل دیگر هم در اینجا نقش دارند. «وسوسه»ها و «خویشتنداری» در مقابل آنها. وسوسهها معلوم است که معمولاً از سمت عادتهای ما (یعنی همان ۴۳درصد) ایجاد یا هدایت میشوند تا بتوانند مثلاً ما را ترغیب کنند گوشی را برداریم و سری به دنیای مجازی بزنیم یا فقط یک نخ سیگار دیگر بکشیم یا با وجود اینکه میدانیم کار برزمین مانده داریم، بعد از غذا یک چرت کوچک بزنیم. اینجاست که ۵۷درصد دیگر رفتارهای ما یعنی اراده و صبر باید وسط بیایند و کاری کنند.
دروغ بزرگی که کتابها و مرشدهای خودیاری میگویند، این است که: «تصمیم بگیر، تا تغییر کنی». کافی است به سیگاریهایی که تصمیم گرفتهاند ترک کنند، یا شبزندهدارانی که تصمیم گرفتهاند از این به بعد زود بخوابند نگاه کنید تا متوجه شوید تصمیمها چقدر زود فراموش میشوند. «وندی وود» میگوید اگر میخواهیم تغییر کنیم، باید بر چیز دیگری متمرکز شویم: عادتها. ولی نکته مهم این است که بدانیم عادتها سازوکار مخصوص خودشان را دارند و فقط «اراده قوی» برای تغییرشان کافی نیست.
حالا چه کنیم؟
«وندی وود» در کتاب «عادتهای خوب، عادتهای بد» میگوید: عادتها با «سرنخها» و «پاداشها» برانگیخته میشوند، پس راهِ ترک عادتهای بد، نه در اراده قوی، بلکه در ساخت دوباره محیطمان به شیوهای است که سرنخها و پاداشهای رفتار بد را کاهش دهد.
بنابراین قدم نخست این است: «محرکها را پیدا کنید». اگر سیگار میکشید، ابتدا بهدقت بررسی کنید چه چیزهایی موجب میشود دلتان بخواهد یک نخ دیگر بکشید. چه چیزی شما را یاد گوشیتان میاندازد؟ خواب نابهنگام چرا و چطور سراغتان میآید؟ زمان یا مکان خاصی؟ همنشینی با آدم خاصی؟ وضعیت روحیِ ویژهای به اینها کمک میکند؟ وقتی محرکها و سرنخها را پیدا کردید، برای آنها جایگزین و روتینهای رفتاری جدید تعریف کنید. مثلاً وقتی ناراحتید و سیگار میکشید، سعی کنید هنگام ناراحتی یک فنجان چای یا قهوه برای خودتان دم کنید. صبحها از خواب برمیخیزید، عمداً گوشی را در اتاق جا بگذارید یا در خودرو آن را توی داشبورد بگذارید و به جایش رادیو گوش کنید بعد هم برای خودتان پاداش کوچکی در نظر بگیرید و فراموش نکنید: اراده، عادتها را تغییر نمیدهد.
نظر شما