مذاکرات دور چهارم میان ایران و ایالات متحده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت، در شرایطی آغاز شد که فضا آکنده از ابهام، پنهانکاری و سیگنالهای متناقض از سوی طرف آمریکایی بود. گفتوگوها بهصورت غیرمستقیم و با هدایت عباس عراقچی از سوی ایران دنبال میشود. وی در اظهارات خود از دریافت پیامهای متضاد و غیرشفاف از طرف مقابل خبر داد؛ این امر نشاندهنده پیچیدگی فضای دیپلماتیک و بیثباتی رفتاری در جبهه آمریکا است. همزمان، معاون رئیسجمهور آمریکا، جی. دی. ونس، اعلام کرد که توافق جدید هستهای میتواند موجب بازگشت ایران به اقتصاد جهانی شود و در عین حال هرگونه احتمال دستیابی به سلاح هستهای را از بین ببرد. این سخنان در کنار رفتار متناقض دیگر مقامهای آمریکایی، نشاندهنده نوعی بازی سیاسی است که از منظر نظریه بازیها قابل تحلیل است.
در شرایطی که فضای مذاکرات چهارم میان ایران و آمریکا آمیخته با سیگنالهای متناقض، پنهانکاری رسانهای و بیثباتی مواضع طرف مقابل است، نظریه بازیها ابزاری کارآمد برای درک منطق کنش دو بازیگر اصلی در این بازی تکرارشونده با اطلاعات ناقص ارائه میدهد. در تحلیل روابط ایران و آمریکا در مذاکرات اخیر، نظریه بازیها چارچوبی روشمند برای تبیین رفتار بازیگران ارائه میدهد. در این چارچوب، دو کشور وارد یک بازی با اطلاعات ناقص شدهاند که در آن هریک از بازیگران از نیات دقیق و برنامههای طرف مقابل آگاهی کامل ندارد.
ویژگیهای این بازی شامل موارد زیر است:
تصمیمگیریها همزمان صورت نمیگیرند و در چارچوبی ناهمزمان شکل میگیرند.
بازی جمع غیرصفراست؛ به این معنا که دو طرف میتوانند در صورت رسیدن به توافق، منافع متقابل کسب کنند.
هر دو طرف از استراتژیهای ترکیبی شامل تهدید، نرمش، امتیازدهی تدریجی و تاکتیکهای فشار روانی بهره میگیرند.
پنهانکاری عامدانه برای کنترل افکار عمومی و رسانه ها
یکی از وجوه مشخص این دور از مذاکرات، عدم اطلاعرسانی عمومی و پنهانکاری رسانهای از سوی هر دو طرف است. این رفتار، راهبردی آگاهانه برای کنترل فضای سیاسی و جلوگیری از فشار افکار عمومی تلقی میشود. شکنندگی فضا و نگرانی از افشای زودهنگام مواضع یا امتیازات احتمالی، منجر به انسداد خبری شده است. این وضعیت خود نیز بخشی از الگوی بازی اطلاعات ناقص را تشکیل میدهد.
در این چارچوب، ارسال پیامهای متناقض از سوی مقامهای آمریکایی، نوعی سیگنالگذاری هدفمند محسوب میشود. این تاکتیک تلاش میکند با ایجاد ابهام و فشار روانی، طرف مقابل را به امتیازدهی بیشتر وادار کند. تحریم های جدید، تهدیدهای جدید و حتی جعل نام خلیج فارس نیز بخشی از پازل بازی ترامپ برای ایجاد خطای محاسباتی در تیم ایرانی است. در نظریه بازیها، چنین رفتاری به عنوان بخشی از راهبرد بازی با اطلاعات ناقص شناخته میشود.
از سوی دیگر، سخنان معاون رئیسجمهور آمریکا مبنی بر منافع اقتصادی توافق برای مردم ایران، تلاش برای مدیریت افکار عمومی داخلی و زمینهسازی برای توافق در سایه است. ونس با کماهمیت جلوه دادن نگرانیهای امنیتی، در واقع قصد دارد فضایی برای مصالحه فراهم کند.
مواضع ثابت ایران و تقابل با استراتژیهای متغیر
ایران در این دور از مذاکرات بر ثبات مواضع و اصول اعلامی خود تأکید داشته و از تغییر در خطوط قرمز خود پرهیز کرده است. چنین رفتاری را میتوان معادل انتخاب استراتژی خالص در نظریه بازیها دانست. در برابر، آمریکا از استراتژی ترکیبی بهره میبرد که با نوسانهای گفتاری، هدف آن آزمون واکنش طرف مقابل و افزایش توان چانهزنی است.
اهداف طرفین و تضاد ساختاری در بازی
اهداف اعلامشده و واقعی دو طرف نیز بر تعمیق پیچیدگی بازی افزودهاند؛ ایران: رفع کامل تحریمها، بهویژه در حوزه نفت، بانک مرکزی و سیستم مالی جهانی، بازگرداندن سرمایهگذاری خارجی و آزادسازی منابع ارزی مسدود، حفظ عزت ملی و پرهیز از بازگشت به مذاکرات یکطرفه.
آمریکا: جلوگیری از دستیابی ایران به ظرفیت هستهای شدن ایران حتی توقف غنی سازی، حفظ موازنه منطقهای با در نظر گرفتن منافع متحدان، مهار نزدیکی راهبردی ایران به چین و روسیه.
این تضاد اهداف، بازی را به یک بازی غیرهمکارانه تبدیل کرده است؛ جایی که دستیابی به نقطه تعادل پایدار بدون تغییر در ساختار بازی، بسیار دشوار خواهد بود. مگر اینکه با ورود یک میانجی سوم، بازی بهصورت تدریجی به سمت الگوی همکاری بازطراحی شود.
سناریوهای پیش رو
بر اساس شرایط فعلی، سه سناریوی محتمل برای آینده مذاکرات قابل تصور است:
۱. توافق موقت و شکننده: در صورتی که طرف آمریکایی به انسجام نسبی در پیامهای خود برسد و فضای بیاعتمادی کاهش یابد، احتمال دستیابی به توافقی موقت و محدود وجود دارد. در این مدل، رفع برخی تحریمها در برابر اعمال محدودیتهای بازگشتپذیر در برنامه هستهای ایران مبادله خواهد شد.
۲بنبست مذاکراتی: در صورت تداوم سیگنالهای متناقض بدون پشتوانه عملی، بیاعتمادی ایران به نقطهای خواهد رسید که مذاکرات متوقف شود.
۳. توافق در سایه: در شرایط فعلی، محتملترین سناریو شکلگیری توافقاتی غیررسمی یا در سایه با میانجیگری کشورهایی مانند عمان یا روسیه است. این توافقات میتوانند در آینده به توافق رسمی تبدیل شوند.
تحلیل رفتار دو طرف نشان میدهد که مذاکرات وارد مرحلهای از بازی تکرارشونده شده است که در آن، تجربههای پیشین مانند برجام نقش مهمی ایفا میکنند. اما برای خروج از بنبست، طرف آمریکایی ناگزیر به کاهش تناقض در پیامها و تثبیت فرآیند تصمیمسازی خواهد بود. در غیر این صورت، هرگونه نتیجه، تنها به شکل توافقی شکننده و ناپایدار رقم خواهد خورد. ورود یک بازیگر سوم برای ایجاد تعادل در قدرت چانهزنی و بازتعریف منافع مشترک میتواند مسیر را بهسوی یک بازی همکارانه تغییر دهد.
نظر شما