اما موضوع تخلف رخ داده توسط فرزند نایب رئیس مجلس شورای اسلامی و ختم این تخلف به تصادف با مأمور عزیز انتظامی در بخش راهنمایی و رانندگی، اگر چه در ماهیت، تفاوت چندانی با آنچه هر لحظه و ساعت در کشور جاری است، نداشته، اما پرداخت رسانه، نوع تخلف، واکنشها و عدم واکنشهای جناحی و همچنین موضع مسئول مذکور در قبال واقعه زشت رخ داده، تنها بخشی از دلایلی است که آن را به یک دستمایه با غلظت بالا برای رنگآمیزی فضای روانی جامعه تبدیل کرد.
یک حافظه تاریخی ناخوشایند
حافظه تاریخی مردم در ایران معاصر، چه در دوران پیشااستقلال و پادشاهیهای وابسته و چه پس از آن، یک آرشیو بلندبالا و ناخوشایند از تبعیض و نابرابری در رخدادهای اینچنینی است. هر چند تفاوت میان «ورود سگ و ایرانی ممنوع» انگلیسی در پالایشگاه آبادان و یا لایحه ننگین کاپیتولاسیون با آنچه امروز به عنوان تبعیض شناخته میشود، زمین تا آسمان است، اما ذهن ما برای درک راحتتر میل به سادهسازی دارد و به عنوان نمونه، بهرهمندی ناروا و ناعادلانه یکی از منتسبان به فلان مسئول از یک فرصت شغلی را به همان اندازه تبعیض میداند که شاهزاده و ولیعهد خواندن یک یادگار کروموزومی از فلان شاه دستنشانده را!
همه چیز هم از همین نقطه آغاز میشود؛ بعضیها میشوند آقازاده؛ ژن خوب یا سرمایههای انسانی که باید به هر وسیلهای شده، اسباب رضایت و حمایت آنها را تأمین کرد، ولو با لگدمال کردن قانون! شاید به نظر برسد کمی تند رفتهایم؛ بله! تند رفتهایم چون انسان و وجدان جمعی ایرانی، شاید کم و کاست در سفره یا نم سقف خانه اجارهای را به سختی اما تحمل کند؛ ممکن است بهرهمندی اندک از ثروت ملی در سازوکار ناعادلانه یارانهها را تاب آورد و یا تخلف فلان مسئول را به حساب ضعفهای شخصی او بگذارد اما از تبعیض به این راحتیها نمیگذرد!
زخمهای باز تبعیض
زخمهای باز تبعیض (یا شبه تبعیض)های توضیح داده نشده، مختومه نشده و دردناک حافظه جمعی ما ایرانیان را خراش میدهد، از «سابقون» اختلاس که حالا مدرس موفقیت شده تا جای سیلی نماینده سابقی که هنوز زیر گوش جوان ایرانی احساس میشود؛ از «دور زننده تحریم پای چوبه دار» که حالا خطوط ریلی و هوایی راهاندازی میکند تا شهردار سابقی که قتل نفس انجام داده و حالا در حوالی هیئت دولت سر و کلهاش پیداست و از وزیر متخلف و محکومی که به جای زندان در مراسمات رسمی «لبخند ژوکوند» میزند تا همین «آقازاده ماشین سوار خوشدست!» همه و همه یک چیز را به منِ جوانِ ایرانی یادآور میشود؛ ما مثل هم نیستیم!
این حس مثل هم نبودن و از هم نبودن، شاید جدیترین خطری است که زخمهای باز اینچنینی را به محل عفونت یأس و ناامیدی تبدیل خواهد کرد. تهدیدی که به ویژه در کلام و مرام رهبر معظم انقلاب به شدت مورد تحذیر و تذکر بوده و همواره عامه مردم و به ویژه اهالی رسانه و واجدان مخاطب، از ابتلا و انتشار آن، دلسوزانه منع و نهی شدهاند.
فارغ از راستی و روایی تمام نمونههای مذکور در این مقال و بسیار موارد دیگری که اینجا ذکر نشد و در خاطر همه ما چه زشت به یادگار مانده، لازم است نمونههایی از برخوردهای قاطع و بحق صورت گرفته با اصحاب ثروت و قدرت و شهرت که کم هم نبوده، به عنوان ناقض این ادعا که تبعیض در کشور به شکل سیستماتیک در حال انجام است، یادآوری شود و به موازات آن، این سطح حداقلی از تقوا و آزادگی در امثال نگارنده این سطور ایجاد شود که دُز عدالتخواهی و حقطلبیمان با ملاحظات حزبی و جناحی و رفاقتی و فامیلی، کم و زیاد نشود.موضع دیرهنگام اما مغتنم نایب رئیس مجلس، محترم و لازم بود اما انتظار میرود فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی ایران هم به عنوان ضابط قانون و هم به عنوان شاکی این پرونده، گزارشی مبسوط و دقیق از آنچه رخ داده و مسیر قضایی طی شده و مورد انتظار خود را به اطلاع عموم مردم رسانده و هر گونه شائبه اعمال تبعیض را مرتفع کند.
۱۱ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۲۶
کد خبر: ۱۰۷۱۳۸۹
روزی هزاران تصادف و دهها هزار تخلف در این کشور وسیع؛ تنها گوشهای از یک ضعف ممتد و مستمر در فرهنگ استفاده از وسایل نقلیه بوده و در جای خود، نیازمند کنکاش است و بررسی و ریشهیابی!

زمان مطالعه: ۳ دقیقه
نظر شما