در تقویم جهانی، امروز «روز والدین» است. «والد بودن» را میشود یکی از پرچالشترین و درعینحال شیرینترین نقشهای زندگی به حساب آورد. در دنیایی که سرعت رشد کودکان با سرعت نگرانیهای والدین رقابت میکند، اهمیت پرسش «چگونه فرزندم را درست تربیت کنم؟» نیز هر روز بیشتر میشود.
بهخصوص که هر روز و هر ساعت از گوشه و کنار دنیا حرفهای جدیدی راجع به انواع روشهای فرزندپروری به گوش میرسد و والدین را سردرگم میکند که کار درست چیست؟ کنترل و سختگیری یا نرمی و همراهی؟ تشویق و تنبیه یا مدیریت و تعادل؟ درنهایت ما باید والدگری سفت و سختی داشته باشیم یا پدرومادری باشیم آزادیبخش و سهلگیر؟
وقت تلف کردن
سه مقاله تأملبرانگیز در «ترجمان» هرکدام از زاویهای متفاوت و با نگاهی انتقادی تلفیقی از دیدگاههای مطرحشده در این مقالات را میخوانید. احتمالاً بیشتر افراد نسل ما و همه نسلهای پیش از ما حداقل یک بار طعم تنبیه فیزیکی را چشیدهایم. سالیان سال کتک زدن اولین عکسالعمل والدین در مواجهه با رفتارهای نادرست کودکان بود. بعدها سایر تنبیهات روحی و روانی هم به ماجرا اضافه شد تا اصل تنبیه در شکل و شمایل جدید ادامه پیدا کند و به امروز برسد. با وجود این، نسل نوِ تنبیه و چوب و فلک مدرن هم نتوانسته به تنهایی روش تربیتی مناسبی در مواجهه با فرزندان و مسائلشان باشد.
آلن کزدین، رئیس مرکز تربیت کودک دانشگاه ییل در مقالهای با عنوان «تنبیه وقت تلفکردن است»، با صراحتی کمنظیر از ناکارآمدی تنبیه در تربیت کودکان میگوید. برخلاف تصور رایج، تنبیه نهتنها موجب اصلاح رفتار کودک نمیشود، بلکه گاهی به تکرار یا پنهانکاری بیشتر میانجامد. کزدین هشدار میدهد تنبیه ممکن است تنها به احساس تخلیه روانی در والد منجر شود، بیآنکه اثر واقعی و پایداری بر رفتار کودک داشته باشد. هیچ تضمینی وجود ندارد کودکی که بهخاطر یک عمل یا رفتار ناپسند مورد تنبیه قرار گرفته، بیآنکه در خلال یک گفتوگوی مؤثر، متوجه عواقب و زیانهای آن شود، از تکرار دوباره آن امر هراسی داشته باشد. چه بسا تمام تلاش خود را به کار میگیرد تا پنهانی و دور از چشم والدین دوباره هم آن را تکرار کند.
راهکار پیشنهادی آقای کزدین، تقویت مثبت رفتارهای فرزند است. یعنی بهجای تمرکز بر رفتارهای نامطلوب کودک، حواسمان را بدهیم به کارهای خوب و هرچند کوچکی که بچهها انجام میدهند. تشویق و بازخورد مثبت به رفتارهای خوب بچهها احتمالاً تداوم آنها را به دنبال دارد. البته این استاد معتقد است تشویق کودک نه با جایزههای بزرگ؛ بلکه با توجه و تحسین واقعی صورت بگیرد. حسن این کار این است که کودک میآموزد چه کارهایی خوب هستند نه اینکه با عکسالعملهای شدید و رفتار ناخوشایند فقط به او بفهمانیم که چه کاری بد است.
مراقبت بیشازحد، آسیب بیشتر
شاید شما هم در دوران تحصیل تجربه همکلاس بودن با دانشآموزانی را داشتید که در همه درسها بالاترین نمرات را کسب میکردند، اما بیرون از چارچوب کلاس و خارج از محتوای درس هیچ کار دیگری بلد نبودند! بچههایی که معمولاً تحت مراقبت دائمی والدینی وسواس باشند معمولاً از پس سادهترین مسئولیتها و ابتداییترین مهارتها برنمیآیند.
جون آکوچلا در مقاله «گرداب تربیت بچه»، تصویر نگرانکنندهای از والدگری در طبقات متوسط و مرفه ترسیم میکند: پدر و مادری که با نیت خیرخواهانه، اما با وسواس و کنترل مفرط، فرزند خود را در قفسی از مراقبت گرفتار میکنند. او این سبک را «تربیت قیممآبانه» مینامد. تربیتی که نتیجه آن کودکانی است که از تجربهکردن، تصمیمگیری و حتی شکست خوردن محروم میمانند. کودکانی که شاید نمرههای خوبی بگیرند، اما آمادگی مواجهه با زندگی واقعی را ندارند. این مقاله در پی هشدار به آن دسته از والدینی است که به جای هدایتگری و داشتن نقش راهنما، نقش مدیرانی کنترلگر را بر عهده میگیرند که با رفتارهای عجیب و غریب و ندادن آزادی عمل به کودکان موانعی متعدد در مسیر رشد همهجانبه آنها ایجاد میکنند.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید یک روزنامهنگار زن آمریکایی با دختر سه ساله خود، به سه قاره دنیا سفر میکند تا شیوه فرزندپروری پدرومادرها را در کشورهای مختلف جهان تماشا کند! از جمله دهکدهای مایایی در شبهجزیره یوکاتانِ مکزیک، شهر اینوئیتها در شمال کانادا و قبیله مردمِ شکارچی جمع آورنده در تانزانیا. او در حین گشتوگذارهای خود شاهد بچههای سازگار و بیدردسری بود که هرچه داشتند سخاوتمندانه با خواهر و برادرهایشان قسمت میکردند و کارهای خانه را، بیآنکه کسی از آنها بخواهد، انجام میدادند. شاید این دقیقاً همان چیزی باشد که ما از بچههایمان میخواهیم!
به گذشتهها نگاه کن!
خانم مایکلین دوکلف که مشاهدههای خود را در کتابی با عنوان «شکار، جمعآوری، فرزندپروری» به نگارش درآورد در جایی از کتاب نوشته:
«بیشتر اسباببازیهایی را که برای بچههایتان خریدهاید دور بیندازید. بچهها بدون این چیزها ۲۰۰هزار سال را سر کردهاند. این جملات کنایهای است به آن دسته از والدینی که از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را میگذارند دم دست بچهها که خدای ناکرده احساس کمبودی به آنها دست ندهد! اما خانم دوکلف اصل تربیت کودک در بسیاری از فرهنگها را بر پایه آرامش، مشاهده و مشارکت طبیعی میداند، نه بر محور تنبیه یا تشویق افراطی. برخلاف والدین غربی که مدام فرزندانشان را مدیریت میکنند، در بسیاری جوامع سنتی کودکان از طریق همراهی واقعی در فعالیتهای روزمره (مثل آشپزی، نظافت یا مراقبت از دیگر اعضای خانواده) بهصورت طبیعی، مستقل و با انگیزه درونی تربیت میشوند. آنها کارها را انجام میدهند، چون میخواهند عضو مفید خانواده باشند، نه برای دریافت جایزه یا فرار از تنبیه. تشویق زیاد، حتی اگر مثبت بهنظر برسد، درنهایت وابستگی به تأیید دیگران را به دنبال دارد». مهمترین نتیجهای که نویسنده در پایان میگیرد، این است که والدگری نه پروژهای برای تولید «کودک موفق»، بلکه رابطهای انسانی و دوطرفه است. رابطهای که بر اعتماد، صبوری و احترام متقابل استوار است.
تربیت مؤثر، آنگونه که از دل این سه مقاله برآمد، نه در تنبیه خلاصه میشود، نه در تشویقهای مکرر و نه در کنترل مداوم. کودک، بیش از هر چیز، نیاز به والدینی دارد که آرام، باثبات و در کنار او قدمبردارند، نه چون سایهای سنگین، خود را بالای سر او نگه دارند.
اگر بخواهیم نسلی مستقل، خلاق و با اعتمادبهنفس پرورش دهیم، شاید لازم باشد والدگری را از نو تعریف کنیم؛ نه بر پایه ترس یا موفقیت، بلکه بر مبنای احترام، تجربه و همزیستی. یادمان باشد که گذشتگان ما هم در والدگریشان فقط و فقط به تنبیه و نظارت سفت و سخت معتقد نبودند. به قول خانم دوکلف برای تربیت فرزندانمان شاید بهتر باشد نگاهی دقیقتر به شیوههای گذشتگان بیندازیم. شاید ما هم بتوانیم چیزهای مفید و عبرتآموزی را که خانم روزنامهنگار آمریکایی در سبک زندگی قبایل تانزانیا، مردم ساکن روستاهای مکزیک و... یافت، در زندگی گذشتگانمان پیدا کنیم.
خبرنگار: سکینه تاجی
نظر شما