تولد در خانوادهای اهل علم
در سال ۳۵۵ هجری قمری، بغداد شاهد تولد علی بن حسین بن موسی از نوادگان امام موسی کاظم(ع) بود. بعدها تاریخ او را با لقب سیدمرتضی علمالهدی شناخت. خانوادهاش، خاندان موسوی جایگاه ویژهای میان شیعیان داشتند. پدرش «حسین بن موسی» از بزرگان و مورد احترام جامعه و برادر کوچکترش سیدرضی، گردآورنده نهجالبلاغه بود. دو برادری که در یک خانه رشد کردند، بعدها هر کدام ستونی از ستونهای فرهنگ و اندیشه شیعه شدند.
از کودکی نشانههای هوش و نبوغ در چهره سیدمرتضی نمایان بود. او عطش سیریناپذیری برای آموختن داشت. وقتی جوان شد، به محضر بزرگانی چون شیخ مفید رسید. شیخ مفید، استاد بیبدیل کلام و فقه، چنان بر ذهن و جان سیدمرتضی اثر گذاشت که بعدها او را جانشین خود در تدریس معارف شیعه کرد.
مناظرهها و فعالیتهای علمی
در بغداد قرن چهارم، وقتی کسی نام «علمالهدی» را میشنید، بیاختیار به یاد مجالس مناظره میافتاد. شهری که هر گوشهاش محفلی علمی و مرکز مناظرهها و مجادلات فکری بود. معتزلیان عقلگرایی را ستایش میکردند، اشاعره بر نصوص پافشاری داشتند و زیدیان و فیلسوفان نیز دیدگاههای خود را ارائه میدادند. سیدمرتضی با ذهنی تیز و استدلالی محکم وارد این میدان شد.
او نه تنها در فقه و اصول، فقیه بزرگی شد، بلکه در کلام یعنی علم عقاید، نامش به عنوان مدافعی استوار از مکتب اهل بیت(ع) درخشید. کتابهایش مثل «الانتصار» یا «الشافی فی الامامة» همچون سپری در برابر اعتراضها و شبهههای مخالفان بود.
یکی از مشهورترین مناظرات او، پاسخ به قاضی عبدالجبار معتزلی بود؛ عالمی سرشناس که در امامت و عصمت پیامبران، ایرادهایی بر مکتب شیعه وارد کرده بود. سیدمرتضی با آرامش و قدرت قلم، کتاب «الشافی فی الامامة» را نگاشت؛ پاسخی که نه فقط یک کتاب، بلکه سندی برای دفاع از حقانیت امامت شد. همین نوشتهها سبب شد مخالفانش هم به فضل و عمق اندیشهاش اعتراف کنند.
اما علم سیدمرتضی تنها در فقه و کلام خلاصه نمیشد. یکی از ویژگیهای جالب او این بود که علم را با شعر و ادب در هم میآمیخت. گاهی در مناظرات، برای تلطیف فضا یا تأکید بر استدلالش، بیتی از شعر خود یا گذشتگان را میخواند و همین موجب میشد بحثهای خشک کلامی، روحی تازه بگیرد. دیوان شعری از او به یادگار مانده که لطافت روح و قدرت بیانش را نشان میدهد.
خانهای که دارالعلم شد
خانهاش در بغداد تنها یک منزل نبود، بلکه به دارالعلم شهرت داشت؛ کتابخانهای عظیم و محلی برای پرورش صدها شاگرد بود. طلبهها و دانشجویان از اقصی نقاط سرزمینهای اسلامی به آنجا میآمدند. در میانشان، جوانی برجستهتر از دیگران میدرخشید؛ شیخ طوسی.
شیخ طوسی سالها از محضر سیدمرتضی بهره برد و بعدها در نجف پایههای یک حوزه علمی تازه را بنا کرد. این یعنی برکت علم سیدمرتضی تنها در زمان خودش نماند، بلکه نسلهای بعد را هم تغذیه کرد.
جایگاه اجتماعی سیدمرتضی به قدری بالا بود که حتی خلفای عباسی هم احترام او را نگاه میداشتند. با اینکه حکومت عباسیان نسبت به شیعیان نگاه خوشی نداشت، اما در برابر هیبت علمی و نفوذ اجتماعی او سکوت میکردند. نقل شده برخی از خلفا، وقتی بیماری یا مشکلی در دربار پیش میآمد، از سیدمرتضی نظر میخواستند. این احترام، نه از روی محبت، بلکه به خاطر جایگاه عظیم مردمی و علمی او بود.
شخصیت اخلاقی و معنوی
سیدمرتضی با وجود مقام علمی بالا، انسانی زاهد و فروتن بود. هر چند در بغدادِ شلوغ و پرهیاهو زندگی میکرد اما دلش از دنیا و تجملات تهی بود. او از خانوادهای ثروتمند و صاحب نفوذ برخاسته بود، اما زندگی شخصیاش ساده و بیپیرایه بود. لباس فاخر نمیپوشید و غذای پرزرق و برق بر سفرهاش نبود. او با اینکه کتابخانهای غنی و خانهای بزرگ داشت، اما همه چیزش در خدمت دانشجویان و طالبان علم بود.
میگویند گاهی شاگردان فقیر که توان خرید کتاب نداشتند، به سراغش میآمدند. سیدمرتضی نه تنها کتاب در اختیارشان میگذاشت، بلکه به آنها کمک مالی میکرد تا دغدغه معاش نداشته باشند و بتوانند به تحصیل بپردازند. برای او علم و هدایت، ارزشمندتر از مال دنیا بود.
این عالم بزرگ در کنار بحثهای علمی و مناظرههای پرحرارت، وقتی شب میشد، ساعاتی طولانی در خلوت به راز و نیاز میپرداخت. این تضاد زیبا در شخصیتش بود: در روز، متکلمی استوار و استدلالی سختگیر؛ در شب، بندهای خاشع و اشکریزان در برابر پروردگار.
زهد و اخلاقش سبب شده بود حتی دشمنان فکریاش نیز زبان به ستایش او بگشایند. در میان مردم بغداد، او نه فقط به عنوان یک دانشمند، بلکه بهعنوان پناهگاه فکری و معنوی شناخته میشد. اگر کسی درگیر شبهه یا مشکلی در عقیدهاش میشد، به سیدمرتضی رجوع میکرد و از استدلالهای روشنش آرامش میگرفت.
این ترکیب علم، اخلاق و معنویت موجب شد لقب «علمالهدی» بر او نهاده شود؛ یعنی کسی که با علم خود، چراغ هدایت دیگران است. او الگویی بود که نشان داد دانش بدون فروتنی و اخلاق، ناقص است.
وفات و میراث
او عمری نسبتاً طولانی داشت و در سالهای پایانی زندگیاش، به نوعی مرجع فکری همه شیعیان عراق و حتی سرزمینهای دیگر بود. وقتی در سال ۴۳۶ هجری قمری چشم از جهان فروبست، بغداد چنان ماتمزده شد که گویی عزیز همه شهر از دست رفته است. تشییع باشکوهی برگزار و پیکرش به کاظمین منتقل شد. از آن روز، آرامگاهش در کنار امامان، خود زیارتگاهی برای دوستداران علم و حقیقت شد.
سیدمرتضی علمالهدی، عالمی که علم، اخلاق و معنویت را در هم آمیخت، نشان داد دانایی وقتی با ایمان همراه شود، چراغ راهی است که حتی قرنها پس از رحلتش نیز میتواند مسیر انسانها را روشن کند.
وفاتش، پایانی بود بر زندگی پرثمر عالمی که دنیا را با همه شکوهش کوچک میدید و حقیقت را در بندگی خدا میجست. نامش هنوز در میان علما و کتابها زنده است؛ اما بیش از آن، در دلهایی که تشنه دانایی و هدایتاند.



نظر شما