تحولات منطقه

نمایش «باردو» عاشقانه‌های ناتمام به نویسندگی علی حاتمی‌نژاد، طراحی و کارگردانی محمد نیازی و تهیه‌کنندگی احسان محسنی ثانی، این شب‌ها در مشهد در پردیس تئاتر آکتور واقع در مجتمع کوهسر به روی صحنه می‌رود.

روایتی از عشق‌هایی که در زمان جا نمی‌مانند
زمان مطالعه: ۴ دقیقه

نمایش «باردو» عاشقانه‌های ناتمام به نویسندگی علی حاتمی‌نژاد، طراحی و کارگردانی محمد نیازی و تهیه‌کنندگی احسان محسنی ثانی، این شب‌ها در مشهد در پردیس تئاتر آکتور واقع در مجتمع کوهسر به روی صحنه می‌رود. این نمایش در سه اپیزود و در هر اپیزود با حضور دو بازیگر، روایتگر مفاهیم جنگ و عشق با ترکیب موسیقی است.
اپیزود نخست در سال ۱۳۲۰ با عنوان «دست‌ها» با بازی مسعود میرنیکزاد و دلارام صفری، اپیزود دوم در سال ۱۳۶۲ با عنوان «چشم‌ها» با بازی وحید عباسی و اسما نیازی و اپیزود سوم در سال ۱۴۰۴ با عنوان «قلب‌ها» با بازی امیربهادر اورعی و نیلوفر وصالی‌خواه، نمایانگر تجارب عشقی در شرایط حاکم بر آن زمان است؛ چالش‌هایی که هر نسل به‌ گونه‌ای متفاوت با آن روبه‌رو شده و در نهایت، روایت مشترکی از معنای عشق در گذر زمان را شکل می‌دهد.
«باردو» تصویرگر سه جغرافیای سوخته است که تنها صداهای پیانو در آن‌ها زنده می‌ماند. در واقع سرگذشت انسان‌هایی‌ است که حتی در مرگبارترین لحظه‌ها نیز عشق را از آغوش خود رها نمی‌کنند. در «باردو» عشق همچون موسیقی است؛ گاه پنهان زیر آوار باروت، گاه جاری در میان امواج جنوب و گاه لرزان بر کلیدهای پیانویی که آخرین پژواک زندگی در سرزمین‌های سوخته است.

اپیزود نخست – سال ۱۳۲۰ بندر انزلی

در اپیزود نخست، صحنه در دل آشوب اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ شکل می‌گیرد؛ زمانی که سربازان بیگانه در شهر حضور دارند و مردم میان ترس، کمبود آذوقه و ناامنی روزگار می‌گذرانند. نگار دختری پیانیست است که به دلیل بیماری سل به بندرانزلی آمده و با رامین، سرهنگ روسی که همزمان کار مترجمی هم انجام می‌دهد، آشنا می‌شود. رامین دشواری‌ها و سختی‌های خاصی را در زندگی پشت سر گذاشته و اینک در دام عشق نگار گرفتار شده است؛ اما متأسفانه این جنگ به آن‌ها اجازه ادامه حیات با یکدیگر را نخواهد داد.

روایتی از عشق‌هایی که در زمان جا نمی‌مانند

اپیزود دوم – ۱۳۶۲ بندر بوشهر

اپیزود دوم در میانه جنگ ایران و عراق روایت می‌شود؛ سال‌هایی که بوی خاک و باروت با زندگی مردم آمیخته است. این ‌بار رابطه دو شخصیت دانیال و مهتاب در بندر بوشهر به تصویر کشیده شده که با ورود یک کشتی به نام رافائل در ۱۰۰متری بندر، ماجراهایی را ایجاد کرده است؛ از رافائل به عنوان هتل پنج‌ستاره شناور و بلندترین هتل روی آب جهان یاد می‌شود. دانیال در یکی از این شب‌ها به خاطر بیماری و پایین آوردن تب مهتاب و نیاز و علاقه او به پیانو برای کاهش دردش تلاش می‌کند او را به کشتی رافائل ببرد که با بمباران صدام در سال ۶۲ آن‌ها دیگر روی زندگی را ندیدند و موج‌ها پیکر کشتی و سرنوشت آن دو عاشق را در خود ‌بلعیدند.

روایتی از عشق‌هایی که در زمان جا نمی‌مانند

اپیزود سوم – ۱۴۰۴ تهران

در اپیزود آخر، نمایش به آینده‌ای نزدیک می‌رود؛ جنگی تکنولوژیک و سرد که نه صدای توپ و تانک؛ بلکه صدای هشدارهای دیجیتال و پهپادها فضای شهر را پر کرده است. دو شخصیت حالا با جهانی روبه‌رو هستند که در آن مرز عشق و تهدید بیش از همیشه نامرئی شده است. بهرنگ و نیلوفر پس از مدت‌ها قرار است در تهران که اکنون زیر بمباران هوایی است، اجرای پیانو داشته باشند. اصرارهای نیلوفر برای قانع کردن بهرنگ و رفتن به شمال برای دور شدن از این وضعیت، جواب نداد و پس از بمباران تهران، هر دو به کما رفته و مرگ مغزی می‌شوند. پس از جدا شدن دستگاه‌ها از آن‌ها، اعضای بدنشان به دختر و پسر دیگری اهدا می‌شود؛ ۴۲ سال بعد این دو نفر با هم روبه‌رو می‌شوند و «باردو» نمایانگر آینده است و دو روح بی‌قرار که مدام به دنبال صدای پیانو می‌گردند و همین صدا آن‌ها را دوباره به هم می‌رساند. این اپیزود نشان می‌دهد حتی در عصر فناوری نیز بزرگ‌ترین نبرد انسان، حفظ پیوندهای انسانی است؛ پیوندی که این دو عاشق هنوز تلاش می‌کنند از دل ویرانه‌های آینده نجاتش بدهند.
وجه مشترک تمام اپیزودها و شخصیت‌ها در این داستان، عشق و علاقه به پیانو و فراموش کردن آن چیزی است که به وقوع می‌پیوندد.

روایتی از عشق‌هایی که در زمان جا نمی‌مانند

فضاسازی و دکور «باردو»

«باردو» به معنای برزخ و فاصله میان دو وضعیت است. دکور این صحنه کاملاً با چنین مفهومی همخوانی دارد؛ فضایی مینیمال، خالی و معلق میان تاریکی و نور. این خالی‌ بودن، تماشاگر را در وضعیتی میان واقعیت و خیال قرار می‌دهد؛ جایی که به نظر می‌رسد شخصیت‌ها در میانه یک گذار یا ناآرامی ذهنی قرار گرفته‌اند. البته نور در این صحنه نقشی تعیین‌کننده دارد و حتی از دکور فیزیکی نیز مهم‌تر است.
پیانو به‌ عنوان یک شیء مرکزی و تنها عنصر بزرگ و قطعی صحنه بوده و در واقع نماد ثبات وسط بی‌ثباتی است. تخت در سمت چپ گرچه کم‌نور و در حاشیه بوده؛ اما حضورش بسیار معنادار است. به نظر می‌رسد تخت نماد خواب، رؤیا، مرگ، گذار و ناخودآگاه است و قرار گرفتن آن در تاریکی نشان می‌دهد آغاز یا پایان در معرض دید نیست؛ فقط میانه دیده می‌شود. به نظر می‌رسد خالی بودن بقیه صحنه نیز عمدی بوده و کارکرد آن ایجاد فضای روانی و نه فضای فیزیکی است.
شدت نور روی پیانو نشان می‌دهد موسیقی در این نمایش نقشی محوری دارد؛ شاید به‌ عنوان صدا یا حافظه‌ای که شخصیت‌ها را هدایت می‌کند و در واقع نور متمرکز، حس تنهایی یا مرکزیت یک لحظه بحرانی را به وجود می‌آورد. بیشتر صحنه نیز غرق در تاریکی بوده که به مفهوم «باردو» نزدیک است.
این خلأ تماشاگر را مضطرب یا کنجکاو می‌کند و به مفهوم برزخ نزدیک است؛ جایی که هیچ چیز عینی نیست. در اپیزود نخست کلاه‌، در اپیزود دوم چراغ‌های ایستاده با نور زرد و در اپیزود سوم تعدادی کت‌ بر جالباسی‌ها نیز می‌بینیم که به نظر می‌رسد به مکان حاضر در هر اپیزود و موقعیت اشاره داشته باشند.
این دکور با تکیه بر مینیمالیسم، نورپردازی معنایی و اشیای نمادین توانسته حال‌ و هوای «باردو» را منتقل کند. تاریکی فراگیر، پیانو تنها و تخت محو در گوشه صحنه، همگی تصویر یک فضای تعلیق را می‌سازند؛ فضایی میان خواب و بیداری، مرگ و زندگی یا گذشته و اکنون.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha