انسان میان جسم و روح؛ نگاهی قرآنی به معنای خسارت و تقویم
بسیاری از بحثهای رایجِ امروز، هنگامی که درباره انسان سخن میگویند، از جسم آغاز میکنند؛ به مقایسه شکلها میپردازند، میان صورتها داوری میکنند، و وارد جدلهای طولانی درباره زیبایی و زشتی، شباهت و تفاوت میشوند؛ تا جایی که گاهی به این نتیجه میرسند که انسان امتیاز واقعیای بر دیگر موجودات ندارد، چون بدن او ویژگیهای مادّی مشابهی با آنها دارد. امّا این مسیرِ فکری، مسیری نادرست است؛ زیرا از نقطه آغاز صحیح شروع نشده است.
قرآن کریم از همان ابتدا چارچوب روشنی برای فهم جسم ارائه میدهد، آنجا که میفرماید: ﴿وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ﴾ همین تعبیر «إلی حین» (تا زمانی معیّن) برای روشن شدن حقیقت جسم کافی است. این بدن، اقامتگاه دائمی نیست و بهخودیِ خود مقصود نهایی به شمار نمیآید، بلکه بهرهای موقّت و ابزاری برای دورهای محدود است.
از همین رو، هنگامی که انسان از این دنیا منتقل میشود، انسان از میان نمیرود و حقیقت او نابود نمیگردد، بلکه بدنی متناسب با مرحله بعدی نصیب او میشود. اگر ارزش انسان وابسته به همین بدن خاکی بود، از دست رفتن آن باید بزرگترین زیان به شمار میآمد، در حالی که واقعیت خلاف این را نشان میدهد؛ بدن دگرگون میشود، امّا انسان از بین نمیرود.
در اینجا نادرستیِ بحث درباره ظاهرها آشکار میشود:
چه کسی زیباتر است؟
چه کسی زشتتر؟
آیا طاووس زیباتر از انسان است؟
آیا چشم آهو دقیقتر است؟
آیا این رنگ بر آن رنگ برتری دارد؟
این پرسشها اساساً خارج از موضوعاند. قرآن هرگز نگفته است که انسان از نظر ظاهری زیباترینِ آفریدگان است، و نگفته که همه انسانها زیبا هستند. در میان انسانها، زیبا و نازیبا وجود دارد؛ کسانی که با نقص یا بیماری به دنیا میآیند نیز هستند، و با این حال، قرآن هیچیک را از دایرهٔ انسان بودن خارج نکرده است.
﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ این آیه دربارهٔ پوست و چهره و تناسب اندام سخن نمیگوید؛ زیرا بلافاصله پس از آن میفرماید: ﴿ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ﴾ و این فرود، فرودی ظاهری نیست، بلکه مربوط به امری است که میتواند اوج بگیرد یا سقوط کند.
کلیدِ فهم حقیقت انسان در آیهای دیگر روشن میشود، آنجا که خداوند میفرماید: ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی﴾ بدن پیش از دمیده شدن روح وجود داشت، امّا شایسته تکریم ویژه نبود. فرمان سجده زمانی صادر شد که این دمیده شدن تحقق یافت؛ یعنی هنگامی که انسان، انسان شد.
از همینرو، خداوند جسم انسان را به اندازه نیاز او برای انجام مأموریتش عطا کرده است. اگر قرار بود انسان برای همیشه در این دنیا بماند، پوستی به او داده میشد که پاره نشود، استخوانهایی که فرسوده نگردد، و نیرویی که کاهش نیابد. امّا چنین نشد، زیرا جسم هدف نهایی نیست، بلکه وسیله است.
بنابراین، از دست دادن بدن، زیان واقعی به شمار نمیآید. زیان حقیقی همان است که قرآن از آن چنین یاد میکند:
﴿قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ﴾ نه اینکه بدنهایشان را از دست دادهاند.
و نیز میفرماید: ﴿إِنَّ الإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ﴾ سپس استثنا را بیان میکند: ﴿إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾
این زیان، هنگام مرگ رخ نمیدهد، بلکه زمانی پدید میآید که انسان در این بدن زندگی میکند و خود را اصلاح نمیکند، از آنچه به او داده شده بهره نمیگیرد، و تواناییهایش را در مسیر درست به کار نمیاندازد. با مرگ حیوان، همهچیز پایان مییابد؛ امّا برای انسان، آثار آنچه با خود کرده است تازه آغاز میشود.
از این رو، هرگز نباید انسان را با معیارِ شکل، رنگ یا توان جسمانی سنجید. ﴿خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾ ریشه یکی است، و برتری در صورت نیست، بلکه در آن چیزی است که انسان از خود میسازد.
کسی که انسان را تنها از زاویه نقصهای بدنی، تفاوتهای ظاهری یا مقایسههای حیوانی بررسی میکند، اساساً جایگاه انسان را نفهمیده است. انسان با ظاهرش شناخته نمیشود، بلکه با راهی که میپیماید. و با بدنی که حمل میکند سنجیده نمیشود، بلکه با آنچه در درون خود حمل میکند. از اینرو، هر گفتوگویی که این معیار را کنار بگذارد و جسم را محور داوری درباره انسان قرار دهد، گفتوگویی نارسا و ناهماهنگ با ترازویی است که قرآن تعیین کرده است.
در نهایت میتوان گفت:
از منظر قرآن، ارزش انسان هرگز به جسم فانی و ظاهر متغیر او وابسته نیست، بلکه به روح الهی دمیده شده در او بازمیگردد. بر این اساس، «خسارت» حقیقی نه مرگِ بدن، بلکه غفلت از پرورش این روح در مسیر ایمان و عمل صالح است و «احسن تقویم» نیز به همین استعداد رشد معنوی اشاره دارد. بنابراین، معیار نهایی سنجش انسان، راهی است که میپیماید و حقیقتی که در درون خود میسازد، نه صورتی که با آن به دنیا میآید.



نظر شما