این روزها نمیشود از شب چله نوشت و چشم بر واقعیت نرخ ها و آمارهای اقتصادی بست. هر چند آمارهای رسمی نشان میدهد سهم خوراک از سبد مصرفی خانوار به بیش از یکسوم رسیده و قدرت خرید نیروی کار حداقل ۴۰ درصد افت داشته است، ولی با این حال، قصد ندارم از سفرههایی بگویم که کوچک تر شده یا از فهرست اقلامی نام ببرم که دیگر در بسیاری از آشپزخانه ها جایی ندارند.
این یادداشت قرار نیست درباره جایگزینی تخمه با آجیل باشد، نه درباره حذف میوه ها و نه درباره سبک و سنگین کردن خریدهای حداقلی برای شام شب چله. آنچه اهمیت دارد، فراتر از محتویات سفره است، رفتاری که در دل این شرایط شکل گرفته و معنای یک آیین را زنده نگه داشته است. اینجا صحبت از یک رفتارجمعی اقتصادی است، رفتار خانوادههایی که واقعیت زندگی را پذیرفتهاند و متناسب با آن، آیین چله را بازتنظیم کردهاند.
میخواهم از پسرانی بگویم که شأن پدر کارگرشان را میشناسند و بیسروصدا، پاکتی دربسته به مادر میدهند تا سور و سات شب چله جور شود. میخواهم از خانوادههایی بگویم که چند سالی است هزینهها را میان خودشان تقسیم میکنند. خریدها را «دنگیدونگی» کرده و همه سعی میکنند کاری کنند که شب یلدا، بار مالی بر دوش یک نفر نباشد و نیت پشت این کار است که اهمیت دارد.
بعضیها هم برای دور زدن غیرت پدری که دست کمک را نمی پذیرد راههای دیگری پیدا کردهاند، از «قابلمه پارتی» گرفته تا برگزاری مسابقه خانوادگی برای تعیین بهترین دستپخت! پوششی محترمانه برای سبک کردن فشارهزینه ها، بیآنکه لازم باشد چیزی گفته شود.
شب چله در این سالها تبدیل به میدان تمرین یک مهارت جمعی شده است، مهارت کنار آمدن با نداشتنها، از طریق تعدیل تقاضا، توزیع هزینه و بازتعریف نقشها در خانواده. در این الگو، حفظ آیین نه با افزایش خرج، که با تغییر رفتار ممکن شده است.
مردم یاد گرفتهاند خواستهها را کم کنند و به محترمانهترین شکل فشار را از روی دوش یک نفر بردارند. این یک تغییر رفتاری است. تغییری که در آن، معنا جلوتر از مصرف میایستد و مشارکت، جای نمایش را میگیرد. یلدای امروز نه فقیرانه تر است و نه کمرنگتر، بلکه انسانیتر و مبتنی بر فهم دقیقتری از واقعیت زندگی شکل گرفته است.




نظر شما