این دست تحلیلها که غالباً برآمده از هیجانات بازار و نگاهی سطحی به مکانیزمهای پولی است، با جابهجا کردن جایگاه «علت» و «معلول»، آدرس غلطی به افکار عمومی میدهند. برای درک واقعیت، باید میان «دماسنج قیمت» و «منبع حرارت» تفاوت قائل شد.
واقعیت اقتصادی این است که نرخ ارز در بلندمدت، برآیند تراز حساب سرمایه، نرخ رشد نقدینگی و انضباط مالی دولت است. وقتی موتور چاپ پول روشن است، بودجه با کسریهای ساختاری مواجه است و نقدینگی به شکلی لجامگسیخته رشد میکند، ارزش پول ملی سقوط میکند.
بازارهایی نظیر دبی یا هرات، علت گرانی دلار نیستند؛ آنها صرفاً نقش یک دماسنج را ایفا میکنند. وقتی در ساختار پولی داخل ایران التهاب ایجاد میشود، این بازارهای پیرامونی به دلیل عمق معاملات و نقدشوندگی بالاتر، زودتر واکنش نشان میدهند. این به معنای فرماندهی دبی بر ریال نیست، بلکه نشاندهنده چابکی بازار در بازتاب دادن واقعیتهای تلخ اقتصاد داخلی ایران است.
اینکه چرا نرخ درهم امارات تا این حد بر بازار تهران سایه افکنده، نه یک موضوع سیاسی، بلکه یک ضرورت لجستیکی است. وقتی بیش از ۷۰ درصد از مبادلات تجاری، حوالهها و تسویههای ارزی ایران به دلیل محدودیتهای بینالمللی از مجرای درهم عبور میکند، طبیعی است که نرخ برابری ریال به درهم به شاخصی کلیدی تبدیل شود.
در واقع، به دلیل «میخکوب بودن» (Peg) نرخ درهم به دلار، هرگونه تغییر در تقاضا برای حواله درهم، مستقیماً خود را در نرخ دلار تهران نشان میدهد. این یک اثرگذاری گذار (Pass-through effect) ناشی از وزن بالای تجارت است، نه یک تصمیمگیری حاکمیتی در بانک مرکزی امارات برای ریال ایران.
برای درک بهتر این وابستگی متقابل، میتوان به رابطه یوان و دلار نگریست. چین به عنوان یکی از بزرگترین شرکای تجاری آمریکا، با سیاستهای کاهش ارزش یوان میتواند بر جریان سرمایه و نرخ تورم در ایالات متحده اثر بگذارد. حتی دونالد ترامپ بارها نسبت به دستکاری نرخ ارز توسط پکن هشدار داده بود، چرا که این اقدام مستقیماً روی رقابتپذیری کالاهای آمریکایی و ارزش برابری دلار اثر میگذارد.
اما آیا کسی مدعی میشود که پکن پایتخت پولی دلار است؟ قطعاً خیر. وزن اقتصادی و حجم مبادلات است که به یک ارز اجازه میدهد بر ارز دیگر اثر بگذارد. در مورد ایران، ضعف ساختاری ریال و وابستگی شدید به درهم برای دور زدن محدودیتها، این اثرپذیری را یکطرفه و شدیدتر کرده است.
تفاوت اساسی در اینجاست که اقتصاد ایران به دلیل تحریم و خودتحریمی، به شدت شکننده شده و ضریب وابستگی آن به ارزهای واسط (مانند درهم) به شکلی غیرعادی بالا رفته است. با این حال، «کشف قیمت» در دبی انجام میشود، اما «خلق بحران» در تهران.
فرمان نهایی ارزش پول ملی همچنان در راهروهای بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه است. تا زمانی که ناترازی بانکها، کسری بودجه مزمن و سیاستهای ارزی ناپایدار ادامه داشته باشد، دماسنجِ دبی همواره تب اقتصاد ایران را بالا نشان خواهد داد.
سخن گفتن از دبی به عنوان پایتخت پولی ایران، فرار از مسئولیتپذیری در سیاستگذاری داخلی است. ریال ایران در تهران و در پیوند با متغیرهای کلان اقتصادی تضعیف میشود؛ دبی تنها جایی است که این ضعف با صدای بلندتری فریاد زده میشود. برای تقویت ریال، نباید به دنبال مقصر در بازارهای مرزی گشت، بلکه باید موتورهای تولید تورم را در مرکز خاموش کرد.



نظر شما