نام آیتاللهالعظمی سید محمدهادی میلانی، تنها با یک جایگاه فقهی یا مرجعیتی تعریف نمیشود؛ او یکی از معدود مراجع شیعه در قرن معاصر است که «تقریب مذاهب اسلامی» را نه در حد شعار، بلکه بهعنوان یک پروژه فکری، اجتماعی و امتمحور دنبال کرد. در این گفتوگوی تفصیلی، آیتالله احمد مبلغی، از چهرههای برجسته و بینالمللی حوزه تقریب، رئیس اسبق دانشگاه مذاهب اسلامی و عضو مجلس خبرگان رهبری، با نگاهی تحلیلی به ابعاد کمتر گفتهشده شخصیت آیتاللهالعظمی میلانی میپردازد؛ شخصیتی که توانست «ولایت» را با «تقریب» جمع کند و از دل این جمعکردن، الگویی واقعگرایانه برای زیست اجتماعی شیعه در جهان اسلام بسازد. این گفتوگو از یک پرسش بنیادین آغاز میشود؛ پرسشی که سالهاست در فضای دینی و فکری وجود دارد و مورد توجه است: چگونه میتوان از یکسو بر ولایت بهعنوان هسته مرکزی اندیشه شیعی تأکید داشت و از سوی دیگر، به تقریب مذاهب اسلامی باورمند بود؟ آیتالله مبلغی با رد این دوگانهسازی، بر این نکته تأکید میکند که در منظومه فکری آیتاللهالعظمی میلانی، تقریب نه در تعارض با ولایت، بلکه برخاسته از آن است. از منظر او، ولایت در معنای اصیل خود، پیوندی ناگسستنی با سرنوشت امت اسلامی دارد و نمیتواند خود را به مرزهای مذهبی محدود کند. بر اساس این تحلیل، تقریب در نگاه آیتاللهالعظمی میلانی بههیچوجه به معنای چشمپوشی از عقاید مذهبی نیست، بلکه ناظر به «نزدیکسازی اجتماعی» میان پیروان مذاهب مختلف اسلامی است؛ نزدیکسازیای که بهزعم او، ظرف تحقق جامعه اسلامی به شمار میآید. از همین روست که آیتالله مبلغی، آیتاللهالعظمی میلانی را نهتنها یک مرجع تقلید، بلکه یک اندیشهساز در حوزه امتگرایی میداند. یکی از نقاط کانونی این گفتوگو، تبیین چرایی تمایز آیتاللهالعظمی میلانی از دیگر فقهای همعصر اوست؛ فقهایی که هرچند در حوزه ولایت فعال بودند، اما به میدان تقریب ورود مؤثر و ماندگار نداشتند. آیتالله مبلغی، ریشه این تمایز را در شخصیت اجتماعی، توان بالای تشکیلاتسازی و قدرت مدیریت فکری آیتاللهالعظمی میلانی جستوجو میکند. به باور او، کسی که ذهنی اجتماعی ندارد، اساساً به سمت ساختن نهاد و سازمان حرکت نمیکند؛ حال آنکه تشکیلات مرجعیتی و تبلیغی آیتاللهالعظمی میلانی، در زمان خود از حیث توجه به ساختار سازمانی کمنظیر بود. هجرت آیتاللهالعظمی میلانی از نجف به مشهد در سال ۱۳۳۳ شمسی، نقطه عطفی در تاریخ حوزههای علمیه ایران به شمار میآید. مشهد، با حضور او، از یک مرکز علمی مهم به یکی از سه قطب اصلی علمی در جهان تشیع ارتقا یافت. اما این مسیر، بدون چالش نبود. فضای مذهبی مشهد، به سادگی پذیرای اندیشه تقریب نمیشد و حتی برخی از شاگردان نزدیک آیتالله العظمی میلانی هم با این رویکرد همدل نبودند. با این همه، آنچه مخالفان را نیز در مدار احترام و ارادت نگه میداشت، «هژمونی علمی» و «اخلاق عملی» آیتاللهالعظمی میلانی بود. در بخش دیگری از گفتوگو، آیتالله مبلغی به تشریح جنس تقریب نزد آیتاللهالعظمی میلانی میپردازد؛ تقریبی که نه تشریفاتی و سیاسی، بلکه ترکیبی از اخلاق، کلام و فقه بود. نمونه برجسته این رویکرد، دیدار او با رئیس وقت دانشگاه الازهر است؛ دیداری که در آن، بهجای جدل مذهبی، بر اخلاق اسلامی و صیانت از عقاید مشترک امت تأکید شد. همین نگاه، در مواضع ایشان نسبت به مسئله فلسطین و مواجهه با صهیونیسم نیز، به وضوح دیده میشود؛ جایی که آیتاللهالعظمی میلانی، دفاع از سرزمین اسلامی را ذیل مفهوم ایمان تحلیل میکند. گفتوگو در نهایت به این پرسش میرسد که چرا پس از رحلت آیتاللهالعظمی میلانی، جریان تقریب در مشهد استمرار نیافت؟ پاسخ، واقعگرایانه و بدون اغراق این است که فقدان آموزش مدون، شخصمحور بودن تقریب و ظهور پدیدهای که آیتالله مبلغی از آن باعنوان «تقیه تقریبی» یاد میکند، در این امر مؤثر بودهاست. با این حال، او باور دارد که میراث تقریبی آیتالله العظمی میلانی، هرگز از میان نرفته و امروز، بازخوانی و تبیین آن، ضرورتی انکارناپذیر برای حوزه علمیه و جهان اسلام است.
تقریب در سپهر اندیشه آیتاللهالعظمی سید محمدهادی میلانی جایگاهی ممتاز و ویژه دارد. ایشان پس از رحلت آیتاللهالعظمی بروجردی، شاید دومین مرجع تقلیدی بود که در چنین سطح و گسترهای به موضوع تقریب ورود پیدا کرد. از سوی دیگر، آیتالله العظمی میلانی بر مسئله «ولایت» تأکیدی ویژه دارد و حتی این مسئله در آثار انتشار یافته از ایشان، کاملاً مشهود است. برخی معتقدند که این دو با یکدیگر سازگار نیست و نمیتوان آنها را با هم جمع کرد. نظر شما چیست؟
نکته بسیار ظریف و دقیقی است. اگر بخواهیم به معنای دقیق کلمه سخن بگوییم، «ولایت» و «تقریب» نه تنها با هم در تعارض نیستند، بلکه اگر هر یک به معنای حقیقی خود درک شوند، جز در کنار دیگری معنا نمییابند. آیتاللهالعظمی میلانی یک مرجع بزرگ، متفکر شیعی و در زمره اندیشهسازان حوزه ولایت بودند. اما نکته کلیدی اینجاست که در نگاه ایشان، «تقریب از دلِ ولایت میجوشد». کسانی که با سیره و کلام ائمه اطهار علیهمالسلام آشنایی عمیق دارند، میدانند که ولایت در نگاه آن بزرگواران -که خود، مصدر و نماد ولایت هستند- با سرنوشت «امت» و جهان اسلام گره خورده است. این دو ساحت (ولایت و امت) از یکدیگر تفکیکناپذیرند. امام رضا (علیهالسلام) میفرمایند: «إنَّ الإمامَةَ زِمامُ الدِّینِ وَنِظامُ الْمُسْلِمینَ»؛ امامت، نظامبخشِ امور مسلمانان است. این عبارت نشان میدهد که کارکرد امامت، انتظامبخشی به کلِ پیکره اسلام است، نه صرفاً گروهی خاص. بنابراین، اگر کسی بخواهد «ولایی دقیق» باشد، باید «تقریبی» باشد. تقریب در این منظومه به معنای دست شستن از عقاید مذهبی نیست؛ بلکه میگوید با وجودِ پایبندی کامل به مذهب و عقاید خود، با پیروان سایر مذاهب رابطهای مبتنی بر نزدیکسازی اجتماعی برقرار کن. در واقع، تقریب در تعبیرِ دقیقِ حوزوی، «ظرفِ تحققِ جامعه اسلامی» است. آیتاللهالعظمی میلانی چون عمیقاً ولایی بودند، عمیقاً نیز تقریبی بودند.
همزمان با ایشان، فقها و بزرگان دیگری را نیز داشتیم که در حوزه ولایت فعال بودند، اما چرا تنها آیتاللهالعظمی میلانی به شکل جدی و مؤثر وارد این عرصه شد؟ ایشان چه خصیصه و پشتوانهای داشت که اینگونه متمایز عمل کرد؟
اگرچه آیتاللهالعظمی بروجردی باب تقریب را در قم گشودند و فضا را آماده کردند، اما آیتاللهالعظمی میلانی که در فضای قم آن روز تنفس نکرده بودند (و از نجف به مشهد آمدند)، به دلیل برخورداری از چند مؤلفه شخصیتی ذاتی، تقریب را دریافتند و راهبری کردند. نخست اینکه ایشان به معنای واقعی کلمه یک شخصیت «اجتماعی» بودند. نشانه بارز ذهنیت اجتماعی، توانایی «تشکیلاتسازی» است. تشکیلاتی که آیتاللهالعظمی میلانی در آن زمان ایجاد کردند (سازمان تبلیغی و مرجعیتی مرتبط با کل کشور)، شاید قویترین و منسجمترین تشکیلات زمانه خود بود. کسی که ذهنی اجتماعی نداشته باشد، به سمت تشکیلات نمیرود. دوم وجود توانایی مدیریت مواجهه با گروههای مختلف فکری در شخص آیتاللهالعظمی میلانی بود. ایشان توانستند در مشهد، که محل تلاقی نحلههای فکری گوناگون بود، با مدیریت عالی و جایگاه مرجعیتی جامع عمل کنند. سومین نکته، تعامل موفق ایشان با نخبگان بینالمللی است. قاعده «کلُ شَیءٍ یمِیلُ إِلَی جِنْسِه» (هر جنسی به همجنس خود گرایش دارد) در اینجا مصداق پیدا میکند. تعاملات ایشان با شخصیتهایی همچون امام موسی صدر -که نگاهی بینالمللی داشتند- نشاندهنده افق دید وسیع آیتاللهالعظمی میلانی بود. ایشان رابطه و جنسِ رابطه را میفهمیدند و نگاهشان را از درون مرزها به بیرون منتقل میکردند.
وقتی آیتاللهالعظمی میلانی در سال ۱۳۳۳ شمسی به مشهد آمد، انجام فعالیتهای تقریبی در این شهر ساده نبود و چالشهایی داشت. حتی جمعی از شاگردان ایشان اعتقادی به تقریب نداشتند. راز موفقیت آیتاللهالعظمی میلانی چه بود که حتی مخالفانِ این اندیشه، تا پایان عمر ارادتمند ایشان باقی ماندند؟
حضور آیتاللهالعظمی میلانی در مشهد یک نقطه عطف تاریخی است. پیش از ایشان، دو شهر قم و نجف قطبهای اصلی جهان تشیع بودند. با حضور ایشان، مشهد ناگهان از حیث حوزوی، علمی و آوازه، ارتقایی چشمگیر یافت و همتراز آن دو قطب شد. راز اینکه مخالفانِ تقریب همچنان جذب ایشان میشدند، در «هژمونی علمی» و «اخلاق عملی» ایشان نهفته بود. آیتاللهالعظمی میلانی مشهد را از نظر علمی دگرگون کردند. وقتی یک شخصیت در قله دانش فقهی و اصولی قرار دارد و همزمان مدیریتی قوی اعمال میکند، حتی کسانی که با بخشی از دیدگاههای سیاسی یا اجتماعی او (مثل تقریب) موافق نیستند، در برابر عظمت علمی و وزانت شخصیتی او خاضع میشوند. ایشان توانستند مشهد را به «پایگاه نوین تقریب» تبدیل کنند؛ امری که حتی درقم پس از رحلت آیتالله بروجردی با آن قوت تداوم نیافت. البته تأثیر ایشان بر شاگردان عمیق بود، اما باید پذیرفت که تبدیلِ منشِ استاد به یک جریان پایدار در نسل بعد، همواره با چالش مواجه است.
جنس تقریبِ آیتاللهالعظمی میلانی چگونه بود؟ آیا باید آن را صرفاً یک همگرایی سیاسی و تشریفاتی تلقی کنیم یا مبانی عمیقتری داشت؟
تقریب ایشان ابداً تشریفاتی و «مجاملاتی» (تعارفات ظاهری) نبود؛ بلکه ترکیبی از تقریب اخلاقی، کلامی و فقهی بود. بهترین نمونه برای درک الگوی تقریبی ایشان، دیدار رئیس وقت دانشگاه الازهر با ایشان در مشهد است. در آن دیدار، بالاترین سطح «ادبیات تقریب» شکل گرفت. آیتاللهالعظمی میلانی در دیدار با رئیس الازهر، بر دو محور کلیدی تأکید کردند؛ نخست، اخلاق جهانشمول اسلامی و توصیه به اخلاق فرامذهبی بود. آیتاللهالعظمی میلانی معتقد به «نُصح» (خیرخواهی) برای کل پیکره اسلام بودند. نگاهشان این بود که اگر اخلاق اسلامی در مصر یا هر جای دیگرِ جهان اسلام برپا شود، ثمراتش به ما نیز میرسد. این یعنی «تعاطی اخلاقی» در سطح امت. دوم، صیانت از عقاید مشترک بود. آیتاللهالعظمی میلانی پیشنهاد کردند که عقاید مشترک (خدا، پیامبر، قرآن، کعبه) که زیرساخت امت اسلامی است، بهعنوان یک ماده درسی در دانشگاه الازهر تدریس شود. ایشان نفرمودند از عقاید خاص شیعه دفاع کنید، بلکه فرمودند از «عقاید» (آن بخش مشترک و بنیادین) صیانت کنید تا در برابر هجمههای غرب و الحاد بایستیم.
به موضوع نگاه جهانشمول و تکیه بر مسائل مشترک به عنوان سنگ بنای تقریب در اندیشه آیتاللهالعظمی میلانی اشاره کردید. این رویکرد در مورد قضیه فلسطین چه موقعیت و جایگاهی پیدا میکرد؟
آیتالله میلانی نگاهی کاملاً «فراسرزمینی» و «امتگرا» داشتند. در جریان جنگ اعراب و اسرائیل و بحران سوئز، ایشان نامهای به شیخالازهر نوشتند که سند افتخار تفکر تقریبی شیعه است. ایشان در آن نامه، ضمن تشکر از مواضع الازهر در حمایت از مردم ایران، با ادبیاتی حماسی به جنایات صهیونیستها و حامیان غربی آنها میتازند. نکته بسیار شگفتانگیز این است که ایشان برای سربازان مصری که از سرزمینهای اسلامی دفاع میکردند، آیه شریفه مرتبط با «مؤمنان» و واژه «مؤمن» را به کار بردند. این کاربرد نشان میدهد که آیتاللهالعظمی میلانی معتقد بودند مفهوم «مؤمن» در قرآن (ایمان به پیامبر و جهاد برای اسلام)، در صحنه نبرد بر این سربازان صدق میکند. این نگاه، منافاتی با تعریف کلامی خاص شیعه از مؤمن ندارد، بلکه لایهای وسیعتر از ایمان را که همان «غیرت دینی و دفاع از کیان اسلام» است، به رسمیت میشناسد. ایشان تقریب را ابزاری حیاتی برای ایستادگی در برابر تجاوز اسرائیل و حفظ ثغور سرزمینی اسلام میدانستند.
چرا پس از رحلت آیتاللهالعظمی میلانی، آن جریان بالنده تقریبی در مشهد تداوم نیافت و یا حداقل رنگ و بوی سابق را نداشت؟ آیا فقدان شخصیت ایشان عامل اصلی بود؟
بله، فقدان شخصیت محوری ایشان تأثیر جدی داشت، اما عوامل دیگری نیز دخیل بود؛ عواملی مانند فقدان آموزش مدون. تقریب در آن دوره بیشتر جنبه «سلوکی و رفتاری» داشت و به یک مکتب آموزشی مدون با مبانی نظریِ تدریسشُده تبدیل نشده بود. تقریبِ رفتاری، قائم به شخص است و با رفتن شخص، کمرنگ میشود. پس از ایشان، به دلیل فشارها و ذهنیتهای منفی که تقریب را نوعی تنازل از عقاید میپنداشتند، بسیاری از باورمندان به تقریب ناچار به سکوت شدند. من نام این پدیده را «تقیه تقریبی» میگذارم؛ یعنی فرد قلباً به تقریب باور دارد اما برای حفظ جایگاه یا پرهیز از تنش، آن را ابراز نمیکند. مسئله بعدی جسارت مخالفان بود. وقتی جریان تقریب به «لایه سکوت» و انزوا رفت، میدان برای جریانهای «ضد تقریب» باز شد. صدای مخالفان بلندتر شد و این تصورِ غلط را ایجاد کرد که تقریب با مبانی شیعی ناسازگار است. با این حال، بذری که آیتاللهالعظمی میلانی کاشتند، به دلیل ماهیت عقلانی و ولاییاش، هرگز بهطور کامل از بین نرفت و به صورت آتش زیر خاکستر در میان نخبگان حوزوی باقی ماند. امروز، احیای آن میراث و تبیین آن اندیشه برای حوزه علمیه و جهان اسلام، ضرورتی اجتنابناپذیر است و باید اهتمام ویژهای برای توجه به آن مبذول داشت و از این میراث سترگ بهره کافی و مناسب برد و آن را به دست نسلهای بعد سپرد.




نظر شما