مصاحبه پیشرو گفتوگویی است با دکتر غلامرضا جلالی، پژوهشگر شناختهشده تاریخ معاصر که در سوابق فعالیتهای علمی و فرهنگی او میتوان تدریس در دانشگاه و مدیریت گروه «سادات و مفاخر اسلام» در بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی را مشاهده کرد. وی از فعالان اثرگذار فرهنگی است که سالها در مقام مدیر دفتر سازمان تبلیغات اسلامی در مشهد نیز، به ایفای نقش در این عرصه اثرگذار پرداخته. دکتر جلالی با پشتوانه تجربههای میدانی، سالها تحقیق مستند و آشنایی مستقیم با منابع تاریخی و اسناد کمتر دیدهشده، از چهرههایی است که نگاهی روشمند، منظم و مبتنی بر تحلیلهای مستند دارد. محور اصلی این گفتوگو، بررسی اندیشه، مشی سیاسی و شیوه کنش اجتماعی آیتاللهالعظمی سید محمدهادی میلانی است؛ مرجعی که نهتنها یکی از بزرگترین چهرههای علمی و فکری دوران معاصر محسوب میشود، بلکه حضور او در مقام یک مرجع تقلید آگاه به زمانه در شهر مشهد، فصل تازهای در پیوند حوزه و جامعه و نیز حوزه و دانشگاه گشود. سخنان دکتر جلالی نشان میدهد که نقش آیتاللهالعظمی میلانی، برخلاف نگاههای نه چندان مستند برخی از نویسندگان، تنها در حد همراهی با جریانهای مذهبی یا حمایت از حرکتهای سیاسی خلاصه نمیشد. او اندیشهای ساختاری، منسجم و مبتنی بر «شناخت دقیق از زمانه» داشت و همین شیوه اندیشیدن، سیاستورزی علمی، محتاطانه و در عین حال عمیق او را شکل میداد. در این گفتوگو، بهتفصیل روشن میشود که آیتاللهالعظمی میلانی چگونه با ورود به مشهد در دهه ۱۳۳۰ خورشیدی، جایگاهی تازه برای حوزه علمیه این شهر رقم زد و با حمایت از نهادهای فکری و فرهنگی، مسیر تازهای برای ارتباط دین با جامعه دانشگاهی گشود. دکتر جلالی با استناد به اسناد و خاطرات معتبر، نشان میدهد که چگونه حلقهای از استادان و متفکران معاصر، از جمله چهرههایی مانند استاد محمدتقی شریعتی، شهید بهشتی، امام موسی صدر، و بسیاری از فعالان سیاسی و فرهنگی، ذیل حمایت علمی و معنوی آیتاللهالعظمی میلانی رشد کردند و بعدها در شکلگیری جریانهای کلیدی انقلاب اسلامی نقشآفرین شدند. از دیگر محورهای قابلتوجه این گفتوگو، بررسی رابطه آیتاللهالعظمی میلانی با جریانهای سیاسی پس از نهضت ملی است؛ رابطهای که همواره با شناخت دقیق، حمایت اخلاقی و در عین حال احتیاطهای لازم همراه بودهاست. دکتر جلالی در این مصاحبه تأکید میکند که نوع حمایت آیتاللهالعظمی میلانی از جریانهای سیاسی نه به شکل هیجانی و کوتاهمدت، بلکه با نگاه «تقسیم کار» و حفظ استقلال حوزه صورت میگرفت؛ نگاهی که به استحکام جایگاه مرجعیت و بقای حوزه انجامید. این گفتوگو با تحلیلهایی از ریشههای فکری آیتاللهالعظمی میلانی ــ از شاگردی نزد چهرههایی چون شیخالشریعه اصفهانی و میرزای نائینی تا ارتباطهای تقریبی با علمای اهل سنت ــ ابعاد کمترشناختهشدهای از شخصیت او را روشن میکند؛ شخصیتی چندساحتی، آشنا به عرفان، سیاستفهم و آگاه به زمانه.
همانطور که مستحضرید، حضرت آیتالله العظمی میلانی در سال ۱۳۳۳ خورشیدی وارد مشهد شد و تا زمان رحلتش در سال ۱۳۵۴ خورشیدی، در این شهر اقامت داشت. این دوره در تاریخ ایران، مصادف با شکلگیری و فعالیت جریانهای متعدد سیاسی و اجتماعی است که در مشهد هم فعالیت گستردهای داشتند. تعامل آیتاللهالعظمی میلانی با این جریانها به چه شکل بود؟
همانطور که اشاره کردید، حضور مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی در مشهد مصادف بود با پایان یافتن جریان نهضت ملی و سرکوب آن در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی. نهضت ملی در میان مردم مشهد پشتوانه چشمگیری داشت؛ برخی از رهبران این نهضت نیز مشهدی بودند. همین امر باعث شد حضور آیتاللهالعظمی میلانی در این شهر، هم برای مردم و هم برای خود ایشان، بازتابها و توقعاتی بهدنبال داشته باشد. نکته مهم این است که آیتاللهالعظمی میلانی پیش از اوجگیری نهضت ملی با برخی از گردانندگان آن در کربلا دیدار کرده بودند. بنابراین، شخصیت شناختهشدهای برای رهبران نهضت بودند و متقابلاً خود ایشان هم، درک و شناخت دقیقی از رهبران نهضت داشتند. از سال ۱۳۳۴ خورشیدی، یعنی یک سال پس از استقرار آیتاللهالعظمی میلانی در مشهد، نهضت مقاومت ملی شکل گرفت؛ بنیادی که اساس آن در مشهد پدید آمد. همین امر سبب شد ایشان محل مراجعه و مشورت بسیاری از فعالان این جریان باشند. چون چهرههای مؤثر نهضت مقاومت ملی را از نزدیک میشناختند. وقتی این نهضت در همان سال سرکوب شد و رهبرانش بازداشت و به زندانهای تهران منتقل شدند، آیتاللهالعظمی میلانی با جدیت به حمایت از آنها برخاست؛ با مقامات مکاتبه میکرد و گامهای مؤثری در مسیر آزادی آنها برداشت. مرحوم عابدزاده، استاد محمدتقی شریعتی و نیز فرزندشان، دکتر علی شریعتی، از جمله افرادی بودند که آیتاللهالعظمی میلانی آنها را کاملاً میشناخت و پیگیر وضعیتشان بود؛ همینطور شخصیتهایی مانند جلالالدین فارسی و دیگران که در آن زمان عضو نهضت مقاومت ملی بودند. ما در این زمینه نامههایی در اختیار داریم؛ از جمله نامهای که آیتاللهالعظمی میلانی به آیتالله حاجآقا رضا زنجانی نوشتهاست. حاجآقا رضا زنجانی از علمای برجسته آن دوره و از آغاز تا پایان همراه نهضت ملی بود. در آن نامه، آیتاللهالعظمی میلانی درگذشت مرحوم دکتر مصدق را به ایشان تسلیت میگوید و اشاره میکند که در مشهد ـ البته بدون ذکر نام ـ برای مصدق بزرگداشتی برگزار کردهاست. به همین دلیل، وقتی در سالهای بعد، پیروان نهضت، از جمله مهندس مهدی بازرگان و دیگر شخصیتها بازداشت شدند، آیتاللهالعظمی میلانی به همین ترتیب از آنها حمایت کرد. بنابراین تردیدی نیست که آن مرحوم، شناختی دقیق و عمیق نسبت به جریانهای سیاسی معاصر خود داشت.
آیا این حمایت صرفاً حمایت کلامی بود یا جنبههای دیگری هم پیدا میکرد؟ آیا آیتالله العظمی میلانی در قبال این حمایت، مطالباتی هم از جریانهای سیاسی داشت؟
تعامل ایشان صرفاً یک حمایت یکطرفه نبود؛ بلکه رابطهای تعاملی بود. به این معنا که هم ایشان از جریانها خواستههایی داشتند و هم جریانها از ایشان. نهضت مقاومت ملی و دیگر جریانهای دینی و سیاسی کشور میدانستند که آیتاللهالعظمی میلانی هرجا احساس کند کاری به نفع مسلمانان و ایران است، با تمام صداقت همکاری میکند. همین شناخت موجب شده بود توجه همه جریانهای سیاسی به سوی ایشان جلب شود. با وجود اینکه آیتاللهالعظمی میلانی در مشهد حضور داشت و ظاهراً از مرکز دور بود، اما نوعی مرکزیت واقعی داشت؛ بهویژه در بازار تهران، آیتاللهالعظمی میلانی از نفوذ و محبوبیت آشکاری برخوردار بود و احترام و ارادت فراوانی نسبت به ایشان داشتند. چهرههای برجسته و روشناندیش بازار مایل بودند اراده و نظر ایشان را در قالبهای مختلف عملی کنند. در این دوره تاریخی، کمتر مرجعی را داریم که هرگاه اراده کند یک فعالیت فرهنگی یا علمی شکل بگیرد، پشتوانه مالی لازم بیدرنگ فراهم شود، آن هم از سوی سرمایهداران دینباور و بازاریهای معتقد. آیتاللهالعظمی میلانی میان بازار و جریانهای سیاسی و دینی نقش یک کاتالیزور را ایفا میکرد؛ پیوندی میان دو سوی جریان به وجود آورد که پیش از آن چندان امکانپذیر نبود. بازار معمولاً بهسادگی وارد همکاری با جریانهای سیاسی نمیشد، اما با اتکای به شخصیت ایشان، این پیوند برقرار شد. با اشاره آیتاللهالعظمی میلانی جریانهای سیاسی مورد حمایت ایشان، پشتوانه مالی پیدا میکردند. در همین راستا تجار و بازاریان هم در فعالیتهای سیاسی حضور مییافتند و سطح آگاهیشان از مسائل فکری و سیاسی روز، بالاتر میرفت. آیتاللهالعظمی میلانی به رشد فکری و آگاهی جامعه توجه ویژه داشت. او میخواست تاجر، صرفاً خدمتگزار اقتصادی نباشد، بلکه از جریانهای فکری مطلع شود. آیتاللهالعظمی میلانی با احترام با آنان برخورد میکرد، از امکاناتشان برای کارهای فرهنگی بهره میبرد، برایشان تقدیرنامه میفرستاد و در حضور شخصیتهای دیگر از آنان تجلیل میکرد. چون هر دو جریان ـ بازار و نیروهای سیاسی ـ به وی اعتماد داشتند، این رابطه تنها به عرصه اقتصادی یا سیاسی محدود نمیشد؛ بلکه در تمام بخشهای جامعه گسترش داشت. همین رویکرد سبب شد نوعی قدرت موازی در برابر قدرت رژیم شکل بگیرد که برای دستگاه حاکمه واهمه برانگیز بود. آیتاللهالعظمی میلانی در امور مختلف، بهویژه امور سیاسی، نقشآفرینی میکرد و ساختارهای تازهای به وجود میآورد که پشتوانه مردمی داشت. در یادداشتهای مهندس بازرگان نمونههای بسیار فراوانی از حمایتهای آیتاللهالعظمی میلانی دیده میشود؛ از جمله حمایتهای مالی برای خانوادههای زندانیان سیاسی. برخی از این زندانیان که وضعیت مالی بدی نداشتند، به آیتاللهالعظمی میلانی نامه مینوشتند و تقاضا میکردند که کمکها در اختیار افراد نیازمند قرار گیرد.
در مشهد، به صورت خیلی اختصاصی، آیتاللهالعظمی میلانی حامی اصلی بسیاری از فعالیتهایی بود که عموماً از طرف معتقدین و مذهبیها شکل میگرفت. فعالیتهای این گروهها، چنان که میدانید بر جریان مبارزاتی تمام کشور اثر میگذاشت. لطفاً درباره ارتباط آیتاللهالعظمی میلانی با این جریانها توضیحاتی ارائه بفرمایید.
به نکته خیلی مهمی اشاره کردید. در مشهد هم جریانهای متعدد و مؤثری مورد حمایت آیتاللهالعظمی میلانی قرار داشتند. به عنوان نمونه، «کانون نشر حقایق اسلامی» بی هیچ تردید، از جریانهایی به حساب میآمد که با حمایت آیتاللهالعظمی میلانی شکل گرفت. تشکیلات استاد محمدتقی شریعتی پس از حمایت آیتاللهالعظمی میلانی گسترش مضاعفی پیدا کرد. در برخی اسناد ساواک آمده است که آیتاللهالعظمی میلانی توانسته است همه روشنفکران مشهد را به گرد خودش جمع کند. میدانید که کانون با دانشگاه، با جریانهای فکری و با اقشار مختلف جامعه ارتباط داشت و این باعث شده بود آنها آیتاللهالعظمی میلانی را مرجع خود بدانند. رفتوآمد این چهرهها برای دستگاه هشداردهنده بود؛ زیرا نهادهای جدید و مدرن، مانند دانشگاهها، قرار بود فقط زیر نفوذ رژیم باشند. در میان مراجع آن دوره، کمتر کسی چنین جایگاهی داشت و آیتاللهالعظمی میلانی یک استثنا محسوب میشد. با حمایت او، برخی از عالمان برجسته و صاحبفکر وارد دانشگاه مشهد شدند و در رشتههای الهیات، فلسفه و ... به تدریس پرداختند و در ردیف استادان برجسته این دانشگاه قرار گرفتند؛ افرادی مانند مرحوم استاد سیدجلالالدین آشتیانی. این ارتباط علمی و فکری سبب شد حلقههای تازهای از ارتباط میان حوزه و دانشگاه شکل گیرد که در نوع خودش بسیار تأثیرگذار بود. نمونه دیگری که قابل توضیح و بررسی به نظر میرسد، ماجرای برگزاری کنگره هزاره شیخ طوسی است که بیتردید با حمایت فکری آیتاللهالعظمی میلانی برگزار شد. ایشان آگاهی گستردهای از جهان اسلام و اوضاع آن داشت و با مجامع اسلامی خارج از ایران ارتباطی استوار برقرار کردهبود و همین مسئله، در شکل گرفتن مجامع علمی در حوزه و دانشگاه تأثیر مستقیم میگذاشت.آقای پیرنیا، استاندار وقت خراسان، در خاطراتش مینویسد که وقتی نزد آیتاللهالعظمی میلانی رفته و خواسته است درباره جهان اسلام توضیحاتی ارائه بدهد، او در پاسخ به دقایق و ظرایفی از وضعیت جهان اسلام اشاره کرده که بسیار بیشتر از اطلاعات پیرنیا بوده و او را شگفتزده کردهاست. آن مرحوم هم ذهن بسیار عمیقی داشت و هم میخواست امور، منطقی و دقیق سامان یابد؛ بهگونهای که هم دین جایگاه خودش را حفظ کند و هم ملیت. نقش مرجعیت در وفاق ملی در زمان آیتاللهالعظمی میلانی کاملاً آشکار شد و به چشم آمد. در آن وقت، برخی از مراجع این پیوندها را کمتر میدیدند، اما آیتاللهالعظمی میلانی، با کولهبار تجربههای روزگار حضور در نجف و کربلا و با شناخت گسترده از جهان اسلام، آگاهانه به آن توجه داشت. شخصیتهایی مثل شهید بهشتی، امام موسی صدر و دیگران، با حمایت فکری و مالی او در نقاط مختلف جهان اسلام و حتی بیرون از دنیای اسلام حضور پیدا کردند و تأثیرات فوقالعادهای بر اجتماعات هدفشان گذاشتند. به همین دلیل، پس از استقرار مرجعیت آیتاللهالعظمی میلانی، ایشان به نقطه ثقل حرکتهای فرهنگی جهان تشیع تبدیل شد. مرجعیت او نه فقط به مشهد و خراسان، نه حتی به ایران، بلکه تا شبهقاره هند، پاکستان، بنگلادش و آسیای میانه به رسمیت شناخته شدهبود. برخی از شاگردان آن مرحوم، هنوز هم در آن مناطق مرجعیت معتبری دارند. آیتاللهالعظمی میلانی در دوران حیات خود جایگاه مرجعیت را به سطحی بسیار والا ارتقا داد.
طبعاً چنین شخصیتی برای تأثیرگذاری باید از خصوصیات ویژه و مؤثری برخوردار باشد. به نظر شما برجستهترین خصوصیت آیتاللهالعظمی میلانی که باعث شد وی در ساحت فعالیتهای اجتماعی و سیاسی چنین تأثیرگذار شود، چیست؟
به نظر من مهمترین ویژگی شخصیت آیتاللهالعظمی میلانی که باعث میشد او در همه امور به توفیقات گسترده دست یابد، آگاهی فوقالعاده از وضعیت زمانه و در عین حال، گریز از نفس بود. اگر در یادداشتهای او دقت کنید، هیچجا واژه «من» وجود ندارد. هیچ وقت درباره خودش سخن نمیگفت و از کارهایش تعریف نمیکرد. فراموششدهترین بخش وجودش، خود او بود؛ چه در برابر جامعه، چه در پیشگاه پروردگار. غلبه بر نفسانیت برای آیتاللهالعظمی میلانی امری بنیادی به حساب میآمد؛ همین امر باعث میشد دغدغهاش کاملاً برای خدا و به سود جامعه باشد. بسیاری از شخصیتهای مهمی که شاگرد ایشان بودند، امروز تأکید میکنند که ما هنوز هم ثمره دوران تلمذ نزد آن مرحوم را میبینیم؛ اگر آن دوران نبود، چه بسا امروز در بسیاری از مسائل بلاتکلیف میماندیم.
با توجه به موقعیت ممتاز آیتاللهالعظمی میلانی و نفوذ اجتماعی ایشان، به نظر میرسد جریانهایی که ظاهراً مذهبی هم نبودند (اما در برابر دین هم قرار نمیگرفتند)، تلاش میکردند از فضای حمایتی ایجادشده توسط آیتاللهالعظمی میلانی بهرهمند شوند. از سخنان شما هم چنین برمیآید که ایشان این موضوع را میدانست و آگاهانه چنین حمایتی را در اختیار چنین جریانهایی قرار میداد. آیا با این دیدگاه موافقید؟
بله، همینطور است. عدالتخواهی اگر به مواضع سیاسی نرسد، کامل نمیشود؛ مهرورزی نیز چنین است. حضرت رضا علیهالسلام میفرمایند: «اِستِعمالُ العَدلِ و الإحسانِ مُؤْذِنٌ بِدَوامِ النِّعمَةِ»؛ یعنی دو امر باعث دوام نعمت میشود: عدالت و ــ به تعبیر خواجه نصیر ــ محبت. میدانیم که آیتاللهالعظمی میلانی از شاگردان مرحوم سیدعلیآقا قاضی، عارف نامدار، بود و چهار سال از محضر او بهره برد. طبیعی است که آن آموزهها در رفتار آیتاللهالعظمی میلانی تأثیر داشته باشد. بسیاری از رفتارهای ما اگر بر اساس چنین آموزههایی انجام نشود، آفت ایجاد میکند و رفع این مسائل نیازمند استادانی است که بتوانند تربیت روحی و معرفتی را مدیریت کنند. در مباحث فقهی نیز، آیتاللهالعظمی میلانی میان «اراده» و «طلب» پیوندی اصولی برقرار میکرد و میگفت که اراده انسان کاملاً تحت تأثیر علم و آگاهی اوست. پس اگر میخواهید ارادههای بهتر پیدا کنید، باید آگاهی را به بالاترین سطح برسانید. او خود به این فهم رسیده بود. اثر چنین معنویت و آگاهیای در ارتباط آیتاللهالعظمی میلانی با مردم و جریانها آشکار بود. افراد گوناگون، با هر گرایش، بر اساس فطرت انسانی تحت تأثیر این حمایت قرار میگرفتند. بد نیست به نمونهای جالب در این باره اشاره کنم؛ پزشک ایشان ــ فردی بلژیکی به نام بولوَن که بعدها مسلمان شد و مزار او اینک در گورستان خواجهربیع قرار دارد ــ در دوران مداوای آیتاللهالعظمی میلانی، تحت تأثیر شخصیت معنوی وی قرار گرفت و اسلام آورد.
به نظر میرسد آیتاللهالعظمی میلانی برای هر اقدامی، یک برنامه دقیق و طراحیشده داشت و البته میدانیم که در حوزه سیاست، نمیتوان بدون نقشه و طرح وارد شد؛ زیرا ممکن است در میانه راه زمینه سوءاستفاده ایجاد شود، چنانکه در تاریخ نیز نمونههایی در این زمینه وجود دارد. آیا آیتاللهالعظمی میلانی در برخورد با جریانهای مذهبی و غیرمذهبی، یک نقشه و نگاه کلان داشت؟ ورود او به جریان حمایت از نهضت اسلامی با چه طرح و منطقی رقم خورد؟ به طور خلاصه، آیتاللهالعظمی میلانی با چه منظومه فکریای به حمایت از نهضت برخاست؟
در این تردیدی نیست که آیتاللهالعظمی میلانی تفکری ساختاری و سیستمی داشت. او اصلاً تکبُعدی فکر نمیکرد. هر چیز را در جای خود قرار میداد؛ دقیقاً مانند یک آموزگار بزرگ. نزدیک به هفتاد سال تدریس کرده بود و با منطقیترین و برجستهترین استادان سر و کار داشت؛ استادانی مانند مرحوم کمپانی (که او طولانیترین دوره شاگردیاش را نزد او گذرانده بود) که از شخصیتهای علمی و ممتاز دوران خود بود. وقتی کسی ساختاری و سیستمی میاندیشد، هیچگاه امر «مبنایی» را در جای «روبنایی» قرار نمیدهد و در انگارههای وی، مبنا تحت تأثیر بنا قرار نمیگیرد؛ این دو قابل معاوضه نیستند. تفکر توحیدی چنین اقتضایی دارد. آیتاللهالعظمی میلانی این را عمیقاً فهمیده بود؛ چون تعبد نسبت به «نفس» نداشت؛ فقط عبودیت خدا را قبول داشت. وقتی با امام خمینی(ره) ارتباط نزدیکتری پیدا کرد و جایگاه ایشان را در نهضت اسلامی دید، بهروشنی دریافت که امام خمینی(ره) آن فهم کلان و شجاعت لازم برای هدایت جامعه را دارد. از اینرو، در پاسخ به تعارفات اطرافیان میگفت که من مرجع تقلید هستم، اما او امام امت است؛ یعنی امامت جایگاهی بالاتر از مرجعیت دارد. به همین دلیل، وقتی نهضت اسلامی پیش آمد و واقعه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ خورشیدی رقم خورد، آیتاللهالعظمی میلانی ــ با وجود حمایتهای قبلی از نهضت ملی ــ بلافاصله با تمام وجود به حمایت از امام خمینی(ره) برخاست. حتی برای آنکه رژیم به این فکر نیفتد که آسیبی به امام برساند، خودش به تهران رفت و تا زمانی که مطمئن نشد خطری متوجه امام خمینی(ره) نیست، بازنگشت. در همان دوران هم ارتباطاتی با شخصیتهایی مانند شهید قرنی داشت. اینها همه به دلیل ذهن ساختاری و فهم عمیق توحیدی او بود. به نظر من، چنین انسانی، با چنین ساختار ذهنی و فکری، ممکن نیست دچار خطایی شود که باعث تخریب وجهه او شود. کسی که نظام توحید و بازگشت میان «کثرت و وحدت» را فهمیده باشد، عملکردش زلال و برای خداست. خدا اجازه نمیدهد شخصیت چنین انسانی از یاد برود. به همین دلیل، با گذشت پنجاه سال از ارتحال آیتاللهالعظمی میلانی، انگار شخصیت او هنوز تازه و امروزی است و گویی همین دیروز دار فانی را وداع گفته. دلیل این مسئله همان گذشتن از نفس و برای خود نبودن است.
به تأثیرپذیری آیتاللهالعظمی میلانی از استادانش در ساحتهای سیاسی و اجتماعی اشاره کردید. لطفاً در اینباره توضیحات بیشتری ارائه بفرمایید.
بهغیر از مرحوم میرزای شیرازی دوم، جریان فکری ایشان بهوسیله دو استاد بزرگ مدیریت میشد؛ نخست شیخالشریعه اصفهانی که آیتاللهالعظمی میلانی به ایشان بسیار وامدار بود. شیخالشریعه در مبارزات ضد استعماری عراق، نقشی مهم و راهبردی داشت. دوم میرزای نائینی، فقیه بزرگ و نظریهپرداز برجسته مشروطه که نفوذ علمی و فکری او هنوز هم پابرجاست. آیتالله میلانی نسبت به او هم ارادت ویژه داشت. به غیر از اینها باید به سید حبیبی ــ از شاگردان ملا حسینقلی همدانی و فردی با گرایش عرفانی ــ هم اشاره کنم که بیش از صد هزار نفر را در مبارزه با استعمار هدایت میکرد و آیتاللهالعظمی میلانی او را از نزدیک میشناخت و با روش وی آشنا بود. بد نیست بدانید که از ویژگیهای نهضت ضداستعماری در عراق، مشارکت شیعه و سنی به صورت توأمان بود. آیتاللهالعظمی میلانی هیچگاه این تجربه ذیقیمت را فراموش نکرد. او میدانست اگر مناقشات فکری مسلمانان را مشغول کند، نمیتوانند نقش بینالمللی خودشان را ایفا کنند. همین فهم سبب شد نسبت به علمای اهل سنت نهایت احترام را نشان دهد و رویکرد تقریبی آشکاری از خود نشان دهد. آیتاللهالعظمی میلانی عرفان را میشناخت، با حکمت آشنا بود، از همه شاخههای علمی مرتبط با تمدن اسلامی استادانه آگاهی داشت، در ادبیات عرب و فارسی متبحر بود و با شاعران مشهور دوران خودش مکاتبه میکرد؛ همه اینها نشان میدهد شخصیت او چندساحتی بود، نه تکبعدی و نیز، نشان میداد که تجربیات گرانقدر همراهی با استادانش، چگونه بر دیدگاههای او تأثیرگذار بودهاست. در مشهد هم، شخصیتهای برجستهای مانند آیتالله شیخ مجتبی قزوینی و آیتالله حاج هاشم قزوینی احترام ویژهای برای آیتاللهالعظمی میلانی قائل بودند. تا جایی که حاج هاشم قزوینی وقتی دید آیتاللهالعظمی میلانی وارد مشهد شدهاست، در جلسه درسش اعلام کردهبود که از امروز درس خودم را ادامه نمیدهم، چون فردی آمدهاست که بهتر از من میتواند آن را انجام بدهد. این پذیرش عمومی، البته سبب اقتدار روحانیت در دوره فشارهای مضاعف رژیم پهلوی شد و آیتاللهالعظمی میلانی توانست با اتکای به آن، امتیازات مهمی برای حوزه بگیرد. این ویژگیها باعث میشد که آیتاللهالعظمی میلانی در فهم مسائل سیاسی نیز، نگاه دقیق و ساختاری داشته باشد.
میدانیم که آن مرحوم هیچگاه با رژیم پهلوی از در سازش و همکاری وارد نشد. اما در همان حال شاهد کمتر شدن تعامل آن مرحوم با جریان نهضت اسلامی، در اواخر عُمر هستیم. در این باره چه نظری دارید؟
به اعتقاد من موضوعی که در رابطه با نوع تعامل آیتاللهالعظمی میلانی با نهضت مورد اشاره قرار دادید را باید نوعی «تقسیم کار» بدانیم. حوزه علمیه مشهد، در زمان او، بیش از یکسوم طلاب حوزههای علمیه ایران را در خود جا دادهبود. مسئولیت اداره چنین مجموعه عظیمی، مسئولیتی بسیار سنگین به حساب میآمد. تعداد طلاب در زمان حیات آیتاللهالعظمی میلانی به دو تا سه برابر افزایش یافت و همه اینها تحت برنامههای آموزشی ایشان بود. پرداخت شهریه هم به «امتحان دادن» طلاب بستگی داشت؛ یعنی ایشان میخواست حوزه با سواد، منظم و دارای ساختار آموزشی دقیق باشد. طبیعتاً چنین برنامهریزی گستردهای زمان و تمرکز بسیار زیادی را میطلبید. از طرفی، برخی از افراد منتسب به جریانهای سیاسی گاه به سراغ ایشان میآمدند و از آیتاللهالعظمی میلانی فتواهایی میخواستند که مناسب نبود و او هم صادر نکرد. اما این اقدامات، هیچ تأثیری بر مواضع سیاسی او نداشت. آیتالله میلانی به هیچ وجه از مواضع سیاسی اصولی خود عدول نکرد و این مسئله در بیان و مکاتبات وی نیز، بازتابی نیافت. یعنی شما نمیتوانید از آنمرحوم خط یا صحبتی درباره انکار حقانیت نهضت یا وارد آوردن تهمت به آن پیدا کنید. از نظر تقسیم کار، آیتاللهالعظمی میلانی وقتی کسی را شایستهتر برای رهبری نهضت و جهان اسلام میدانست ــ مانند امام خمینی(ره) ــ ضرورتی نمیدید که خودش در همه میدانها حضور مستقیم داشته باشد. این نگاه کاملاً سیستمی بود؛ یعنی هر کس در جایگاه مناسب خود فعالیت میکرد. آیتاللهالعظمی میلانی باید برنامههای حوزه را پیش میبرد. لازمه این کار آن بود که در برخی بخشها جلوهگری نکند تا برنامه بلندمدت حوزویاش آسیب نبیند. اشاره کردم که در همان حال، آیتاللهالعظمی میلانی نسبت به موضعگیریهای امام خمینی(ره) هیچ وقت تغییر رویه نداد و ابداً چنین اتفاقی رقم نخورد.
یعنی شما معتقدید نقشی که آیتاللهالعظمی میلانی در این دوره داشت، شبیه نقش مرحوم آیتالله شیخ عبدالکریم حائری در دوره رضاشاه بود؟
بله، دقیقاً. با این تفاوت که درباره حوزه مشهد، این موضوع کاملاً روشن است. اما درباره جریانهای انقلابی نیز باید به یک نکته مهم توجه داشته باشیم؛ بخش قابل توجهی از نیروهای مؤثر در انقلاب از شاگردان مستقیم آیتاللهالعظمی میلانی بودند؛ از جمله بسیاری از خراسانیهایی که در جریان نهضت امام خمینی(ره) نقش بارزی ایفا کردند. این نکته بسیار مهم است. حتی امروز نیز شخصیت آیتاللهالعظمی میلانی نزد بزرگان انقلاب مورد توجه و تقدیر است. این امر نشان میدهد که وی کاملاً بر اساس مبانی فکری خود، «تقسیم کار» را پذیرفته بود و توانست در حوزه برنامهریزی کند و موفقیتهای بزرگی به دست آورد، بدون اینکه در اصل حمایت از نهضت اسلامی تردیدی داشته باشد و یا از نظراتش در مراحل اولیه عدول کند.
خبرنگار: محمدجواد حقیقت



نظر شما