صدیقه رضوانی نیا: حجت الاسلام «حسین العوالی» مردی است از جنوب لبنان از نسل ابوذر غفاری،پدرش زمانی که وی 11 ساله بود، به دست صهیونیستها در روستای زادگاهش در جنوب به شهادت رسید،امام موسی صدر به خانه آنها رفت و از او خواست در مدرسه یتیمان شیعه به تحصیلش ادامه دهد.

 شرح پیاده‌روی سید حسن نصرا... به کربلادر اربعین

در آن روزگار مصطفی چمران هم در آن مدرسه حضور داشت.العوالی از آن روز هیبت و جاذبه شخصیتی امام صدر و لطافت روحی مصطفی چمران را به یاد می آورد.بعدها او به حوزه نجف رفت.در آنجا از شاگردان سیدعباس موسوی دبیرکل شهیدحزب ا... لبنان که آن زمان در حزب امل فعالیت داشت،شد. او آن روزها را  کنار سید حسن نصر ا... گذراند.وقتی پسر امام خمینی(ره)(آقا مصطفی خمینی) به طرز مشکوکی در نجف به شهادت رسید، او که در مراسم ختم فرزند امام حضور داشت، بسیاری از مراجع آن زمان جهان تشیع از جمله امام (ره)، آیت ا... خویی که در نجف درس می گفتند و خیلی های دیگر را از نزدیک ملاقات کرد. به قول خودش «روزهای نجف شیرین بودند،خیلی شیرین».

از حجت الاسلام حسین العوالی در دهه کرامت امسال به عنوان خادم نمونه فرهنگ رضوی تقدیر شد.

 

  پیاده روی اربعین با  سید حسن نصرا...

او که سالهای قبل از انقلاب و در دوران حکومت حسن البکر و در ادامه او صدام  که شیعیان بشدت در عراق  تحت فشار بودند، در حوزه نجف مشغول به تحصیل بوده است، خاطراتش از زیارت بارگاه امام حسین(ع) که همراه با شهید عباس موسوی و سیدحسن نصرا... پیاده عازم کربلا شده اند را این طور برایمان تعریف می کند: «یادش بخیر، هیچ وقت یادم نمی رود که در اربعین امام حسین(ع) با سیدعباس موسوی (دبیرکل شهید حزب ا... لبنان) و چند نفر دیگر پیاده راهی کربلا شدیم. تقریباً 21 نفر بودیم که بعضی ها از وسط راه به خاطر مشکلات خیلی سخت برگشتند.سید حسن (نصرا...) هم با ما بود. برادران دیگر که الان در لبنان کارهای مهمی دارند در حزب ا... و در مؤسسه‌های دیگرهم همراهمان بودند. یادم هست یک شبانه روز طول کشید تا رسیدیم کربلا.

شب وسط راه تا حدود ساعت دو بعد نیمه شب استراحت کردیم و بعد ادامه مسیر. در ادامه مسیر متأسفانه اتفاقات خیلی بد و خونینی پیش آمد که من قبلاً در عالم خواب آن صحنه ها را دیده بودم.

آن زمان که دوران حکومت حسن البکر بود هرچند صدام هم نفوذ زیادی در حکومت داشت؛رفتارهای وحشیانه ای با زائران کربلا داشتند، مثلاً می دیدند مردم یک جایی جمع شده اند و دارند برای زائران غذای نذری درست می کنند، می آمدند ظرفهای غذا را که آماده شده بود، روی زمین می ریختند تا زائران گرسنه بمانند.

 

  ما در آرزوی جهاد و شهادتیم

از آن سفر دو نکته خیلی در ذهنم مانده، یکی این بود که مزدوران  بعثی می آمدند و به زائران، بخصوص شیعیان لبنانی و ایرانی و...حرفهای بد و توهین آمیزی می زدند. مثلاً به گروه ما لبنانی ها می گفتند: شما چرا عراق آمده اید؟ به جای اینکه با اسراییل بجنگید، فرار کرده اید و به عراق آمده اید.یادم هست «سید عباس» خیلی بهش برخورد و گفت: «ما از لبنان و از جنگ فرار نکرده ایم، پدران و  برادران  و پسران ما زیر بمبارانهای اسراییلی ها هستند و دارند می جنگند، ما هم ابدی نیامده ایم، ما در آرزوی جهاد و شهادتیم و حتماً برمی گردیم و با اسراییل می جنگیم».

نکته دیگر خوابی بود که من چند روز قبل از پیاده رفتن به سوی کربلا در عالم رؤیا دیدم.در خواب دیدم، چندهواپیمای بعثی دارند یک جایی را بمباران می کنند  و همه را به خاک و خون می کشند.

اتفاقاً وقتی ما نزدیکی های کربلا رسیدیم، دقیقاً این اتفاق در عالم واقع افتاد. بعد از نماز ظهر در محل خانه هایی که جای استراحت زائران بود، یک دفعه دیدم دو هواپیما جایی را بمباران کردند. صدای  وحشتناک بمباران آنها مرا یاد بمبارانهای صهیونیستها در جنوب لبنان انداخت.

بعد از چند دقیقه، برادرانی که از آن محل می آمدند، گفتند که هواپیماها به زائران پیاده کربلا  حمله کردند و جمع زیادی را مجروح و شهید کردند، من دقیقاً این صحنه ها را در خواب دیده بودم.

باز یادم می آید در طول مسیر تا رسیدن به حرم حضرت سیدالشهدا(ع) چند بار دیگر بعثی ها  آمدند و توهین کردند و حرفهایی زدند و سیدعباس هم مثل قبل خوب جواب آنها را داد تا سرانجام رسیدیم به  کربلا.

وقتی هم رسیدیم کربلا، آمدند و همه شناسنامه های ما را گرفتند و گفتند، شما حق ندارید بروید زیارت. خیلی ما را اذیت کردند، می گفتند، شما خارجی هستید و چرا آمدید؟ دسته جمعی نباید می آمدید.

بهانه می گرفتند دیگر. که باز سید عباس و دیگران  دخالت کردند و خلاصه اجازه دادند وارد حرم  سید الشهدا(ع) شویم.

 

  درهای حرم حضرت عباس(ع) را بستند

حرم امام حسین(ع) را زیارت کردیم، تا می‌خواستیم حرم حضرت عباس(ع) را زیارت کنیم، درهای حرم را بستند و گفتند، حرم باید  خیلی زود خالی از مردم شود. به دروغ و تهمت گفتند، نیروهای حافظ اسد(رئیس جمهور وقت سوریه) در حرم حضرت اباالفضل(ع) بمب گذاری  کرده‌اند، در حقیقت تهمت به مرحوم حافظ اسد بود. خیلی حساس بودند، وقتی می دیدند که مردم به حضرت عباس (ع) ارادت دارند، می ترسیدند. ما یک روز بیشتر کربلا نماندیم. در راه برگشت دوباره به زائران حمله کردند و بمباران کردند. حالت میدان جنگ بود و صدها تانک آنجا بود. رفتارهای خشونتباری با  زائران داشتند.

 

  مظلومیت محمدباقر صدر جلوی حرم امام حسین(ع)

حجت الاسلام العوالی خاطره دیگری هم از کربلا برایمان تعریف می کند و می گوید: یادم می آید در یک شب جمعه با آقای سید عباس موسوی و سید حسن نصرا... می رفتیم زیارت امام حسین(ع). رسیدیم دم در حرم. دیدیم که شهید محمدباقرصدر که آن زمانها استاد بزرگی بودند و خیلی برای ما طلبه های لبنانی عزیز بودند، تنها دارند از حرم امام حسین(ع) می آیند. ما خیلی متأثر از این بودیم که کسی جرأت نمی کرد برای عرض سلام پیش شان برود. مظلومیت ایشان برای ما خیلی ناراحت کننده بود.البته ما سه چهار نفری که بودیم، رفتیم جلو و  سلام عرض کردیم ومنتظر بودیم که حتما بعثی ها بیایند و ما را مؤاخذه کنند که الحمد ا... این اتفاق نیفتاد.

برچسب‌ها

پخش زنده

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.