پس از روی کار آمدن محمدرضا، گروهی از زنان که از فشار حکومت پدرش سخت به ستوه آمده بودند در مخالفت با کشف حجاب، در معابر عمومی با چادر ظاهر شدند و مأموران حکومتی نیز علی رغم وجود قانون کشف حجاب چندان که باید با آنان مقابله نمی کردند. در مهرماه ۱۳۲۰ آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی طی نامه ی شدید اللحنی به نخست وزیر وقت خواهان کم کردن فشار بر زنان محجبه شد. در سال ۱۳۲۳ نیز آیت الله سید حسین طباطبایی قمی از مراجع وقت، نامه ای به شاه جدید نوشت و از وی خواست کشف حجاب اجباری را الغا کند. سرانجام با مخالفت علما و مقاومت مردم، قانون کشف حجاب لغو گردید.
پس از لغو قانون، بسیاری از زنان مسلمان به حجاب روی آوردند، اما بر خلاف دوره ی پیش از کشف حجاب که زنان چادر و روبنده ی مشکی می پوشیدند، از این زمان به بعد استفاده از چادر رنگی بیشتر متداول گردید. البته برخی از زنان هم که چند سال طعم آزادی به سبک غربی را چشیده بودند دیگر حاضر به بازگشت به فرهنگ حجاب نبودند. مهم ترین تفاوت کشف حجاب در عصر پهلوی اول و دوم این بود که کشف حجاب در عصر رضا شاه به زور سر نیزه و در عصر محمدرضا به پشتیبانی تبلیغات گسترش یافت. در واقع، پهلوی دوم با برنامه های حساب شده تلاش کرد تا زنان را به بی حجابی و برهنگی تشویق نماید و از طریق رسانه های گروهی، مراکز آموزشی، ادارات و سینماها در دین زدایی متمرکز شد.
اما از اوایل دهه ی 1350 تعداد کسانی که پایبند به ارزش های اسلامی مانند نماز، روزه و حجاب بودند رو به گسترش نهاد، چنانچه روح الله حسینیان می نویسد در بین ارزشهای اسلامی حجاب معنای دیگری داشت. پس از اقدامات نابخردانه رضاشاه به تحمیل بی حجابی به زنان مسلمان و واقعه ی مسجد گوهرشاد، مسئله ی حجاب بزرگ ترین چالش بین روحانیت و رژیم پهلوی شد. از آن به بعد حجاب نه تنها به عنوان یک واجب شرعی و یک سنت اسلامی، بلکه به عنوان نمادی سیاسی- مذهبی بین روحانیت و رژیم محل نزاع و جدال قرار گرفت.
شاه حجاب را سمبل عقب ماندگی و بی حجابی را لازمه ی پیشرفت جامعه میدانست. شاه پوشیدن چادر را هنگام راندن اتومبیل و کار کردن در اداره و یا در کسوت پزشک و وکیل دعاوی بسیار سخت میدانست. او چنان از آینده و چادر نگران بود که میگفت: «چگونه میتوانیم در آینده جامعه ای خشنود و خوشوقت بسازیم که در آن بچه ها دارای مادرانی در کفن سیاه باشند».
این بینش شاه نسبت به چادر بود و به همین جهت رژیم از سال 1350 سعی کرد تا نسبت به حجاب در مدارس و دانشگاه ها سختگیری بیش تری کند. این موضوع رژیم با مخالفت جدی روحانیت روبه رو شد و رژیم موقتاً عقب نشینی کرد؛ اما فشارهای بعدی موجب شد تا رژیم در بی حجاب کردن دختران مدارس موفق شود. در این میان تنها مدارس ملی- اسلامی از دستورات رژیم پیروی نمی کردند. ولی چیزی نگذشت که وزیر آموزش و پرورش در سال 1352 طی بخشنامه ای دستور داد که پوشیدن چادر برای دختران دبیرستان ممنوع است. آیت الله خوانساری از این تصمیم رژیم سخت عصبانی شد. عَلَم مراتب عصبانیت آیت الله را به شاه گزارش داد و شاه در پاسخ گفت: «ما این دستور را لغو نمی کنیم، حتی اگر منجر به تعطیل شدن مدارس شود. این اولین بار نیست که آخوندها از اصلاحات اجتماعی ما انتقاد کرده اند». شاه مجدداً به نخستوزیر دستور داد: «دانشآموزان دبیرستانهای به اصطلاح اسلامی اجازه ندارند در مدارس چادر به سر بکنند»، اما موج اسلام گرایی موجب شد تا خرداد 1355 شاه به هیئت دولت ابلاغ کند: «مخالفتی با روسری سر کردن دختران در مدارس یا دانشگاهها ندارد، اما چادر اصلاً امکان ندارد».
با همه ی تلاش های رژیم، گرایش دختران و زنان به سوی حجاب در حال گسترش بود. علم در اردیبهشت 1355 برای یک سخنرانی به دانشگاه شیراز رفت. در این سخنرانی به گفته ی او 3000 دانشجو گرد آمده بودند که در حدود بیست، سی نفرشان چادری بودند. علم از دیدن این همه دختر با چادر وحشت کرد و موضوع را به اطلاع شاه رساند و افزود که «بعضی از این دختران از دست دادن با فرهنگ مهر، رئیس جدید دانشگاه، خودداری کرده اند و مدعی بودند که اسلام هر نوع تماس جسمانی را با جنس مخالف خارج از چارچوب ازدواج ممنوع کرده است». شاه از این گزارش بسیار اوقاتش تلخ شد. چیزی از این گزارش نگذشته بود که شاه و علم در خرداد 1356 از جنوب شهر تهران دیدن کردند. شاه هزاران زن چادر به سر دید و بسیار عصبانی گردید.
ساواک در اواخر سال 1356 گزارشی تهیه کرد که می توان گرایش اسلامی مردم ایران را به خوبی درک کرد. طبق این گزارش:
«در سنوات اخیر موج جدیدی برای استفاده از چادر و مقنعه در خانواده ها به وجود آمده و مشاهده میگردد که گروهی از دختران خردسال و جوان از چادر و مقنعه استفاده می کنند و حتی دامنه ی آن به سطح مراکز عالی آموزشی نیز کشانده شده؛ به نحوی که افزایش آن به نسبت سال های قبل در اغلب مجامع و خیابان ها محسوس است. به موازات این تغییرات ظاهری گرایش های مذهبی نیز فزونی گرفته و عده ای از خانواده ها سعی میکنند فرزندان خود را از ابتدا با روحیه و خصوصیات مذهبی پرورش دهند؛ لذا تشکیل جلسات و ترتیب برنامه های مذهبی عرصه ی وسیعی پیدا کرده است».
گرایش زنان ایران به حجاب در اواخر دوره ی رژیم شاه از دید گزارشگران خارجی نیز دور نماند. به گزارش کدی «در دهه ی 1970 (1350) در بین تعدادی از خانم های دانشجو تمایلی در جهت بازگشت به چادر با پوشیدن لباس به سبک جدید که عبارت بود از یک روسری عریض که موها و پیشانی را می پوشاند و یک مانتوی بلند تا پایین زانوها با شلواری گشاد به رنگ های ساده، به وجود آمد».
به اعتقاد کدی «این پدیده کنایه آمیز» به این جهت به وجود آمد که دانشجویان دختر «پیوند فرهنگی خود را با اسلام مورد تأکید قرار دهند و بگویند سنت های اسلامی از نظر سیاسی و اخلاقی بهتر از تبلیغات رژیم است». رویکرد دختران دانشجو به چادر علاوه بر بازگشت به خویشتن اسلامی، اعتراضی بود علیه غرب زدگی. به اعتقاد ژان لوروریه، روزنامه نگار فرانسوی، «بسیاری از دختران دانشجو و روشنفکر ایرانی را می دیدم که برای مبارزه با غرب زدگی که رژیم آن را تشویق میکرد، چادر به سر می کردند».
با گسترش حجاب، رژیم شاه تلاش گسترده ای را برای ممانعت از آن به عمل آورد. مسئولان کانون پرورش تصمیم گرفتند «دخترانی را که با روسری به کتابخانه های کانون پرورش فکری میآیند، راهشان ندهند». شورای هماهنگی امور اجتماعی وابسته به نخست وزیری به ریاست عبدالمجید مجیدی، وزیر مشاور، در دهم آذر 1355 طرحی را ارئه دادند که به موجب آن، رسانه های گروهی، رادیو، تلویزیون و مطبوعات موظف شدند با هماهنگی کامل با متون درسی «برای دگرگونی باورداشت های فعلی در زمینهی ارتباط چادر با معتقدات اخلاقی و مذهبی» اقدام نمایند. با تصویب 16 ماده راه های مبارزه با چادر را مشخص کردند. ممنوعیت چادر برای دانش آموزان و دانشجویان، ممنوعیت بانوان کارمند از استفاده ی چادر، محرومیت زنان چادری از موقعیت و مقام، ممنوعیت ورود زنان چادری به ادارات، ممنوعیت از سوار شدن بر هواپیما، ممنوعیت ورود به شرکت های تعاونی، منع استفاده از خدمات سازمان های اجتماعی و ورود به کتابخانه ها و محرومیت از شرکت در هرگونه مجامع عمومی، جزء برنامه های مبارزه با چادر بود.
در این جلسه چون پیش بینی شد که اجرای سریع این دستورالعمل «ممکن است وسیله ای برای عوامل تحریک کننده باشد و همچنین احتمالاً مراجع تقلید نیز عکس العمل نشان دهند»، بنابراین گذاشته شد که «این طرح مرحله به مرحله به صورت تدریجی اجرا شود».
همه ی تلاش های رژیم بی نتیجه ماند و هر روز بر تعداد زنان چادری و محجبه افزوده می شد و اوجگیری قدرت نیروهای مذهبی را بیشتر به نمایش می گذاشت.
با آغاز حرکت مذهبی مردم از 19 دی، گرایش زنان به سوی حجاب بیش تر می شد حتی «سپاهیان دانش دختر به طرز بی سابقه ای از روسری و چادر استفاده کرده و نسبت به آن تعصب خاصی» نشان میدادند. طبق گزارش های ساواک در بهمن 1356 گرایش دختران نسبت به حجاب بیش تر می شد. به عنوان نمونه «دانش آموزان دختر دبیرستان های فرحناز و راهنمایی تحصیلی پروین اعتصامی شهرستان میناب به علت سخنرانی های شیخ سعید قاسمی، شیخ علی کریمی و اسدالله دستوان در مورد حجاب و تشکیل جلسات دینی، اکثر دختران مدارس فوق تحت تأثیر واقع و به همین خاطر چادر به سر کرده و در سر کلاس های درس از روسری استفاده می نمایند».
با حلول سال 1357 گرایش به حجاب چنان شدت گرفت که ساواک آن را روزانه احساس میکرد. طبق یکی از گزارش های ساواک «اخیراً مشاهده شده که مدت چند روز است که اکثر محصلین دختر مدارس سوسنگرد با چادرهای سیاه و مقنعه به مدرسه می روند و روز به روز هم به تعداد این قبیل افراد اضافه می شود».
اولین آثار حجاب در کنکور سراسری خرداد 1357 آشکار شد. روزنامه ها یکی از ویژگی های کنکور آن سال را افزایش محسوس دختران چادری در مقایسه با سال های گذشته اعلام کردند.
با نزدیک شدن به پیروزی انقلاب اسلامی هر روز حجاب گسترش پیدا میکرد تا جایی که زنان و دختران باحجاب که روزی در شهرهای بزرگ مثل تهران در اقلیت بودند به اکثریت قابل ملاحظه ای تبدیل شدند. حضور سیصد هزار زن و دختر باحجاب در راهپیمایی تاسوعا و عاشورا تعجب نیروهای نظامی را برانگیخت. حضور زنان محجبه در تظاهرات چنان چشمگیر شده بود که نویسندگان نتوانستند این پدیده را نادیده بگیرند. مینو صمیمی تأکید میکند که «مسئله ی چادر نقش بسیار مهمی در روند انقلاب ایفا کرد». وی در توصیف گرایش فراگیر زنان محجبهی تظاهرکننده می نویسد: «در میانشان زنانی از هر صنف و طبقه وجود داشت! دانشجو، خانه دار، کارمند، متخصص و حتی زنان طبقه ی متوسط تحصیلکرده در کشورهای غربی و حضور یکپارچه ی این زنان» علاوه بر اینکه «نمایشی تحسین برانگیز از جرأت و شهامت و ارادهی زنان ایرانی بود»، نشاندهندهی «جنبه های مذهبی انقلاب ایران نیز» به حساب میآمد. تغییر نگرش زنان به حجاب و تغییر گرایش ارزشی آن ها به شاه و درباریان فهماند که تلاش چندساله ی آن ها بیهوده بوده و نتوانسته اند فرهنگ غربی را به جای سنتهای اسلامی نهادینه کنند.
منابع:
1-دوانی، علی، نهضت روحانیون ایران، ج5، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی: 1377.
2-علم، اسدالله، یادداشت های علم، تهران، معین: 1380.
3-کدی، نیکی، ریشه های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، فرهنگ اسلامی: 1375.
4-لوروریه، ژان، ایران بر ضد شاه، ترجمه مهدی نراقی، تهران، امیرکبیر، 1385.
5-صمیمی، مینو، پشت پرده تخت طاووس، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، اطلاعات: 1370.
*حسینیان، روح الله، یک سال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387.



نظر شما