پس از خواندن کتاب خواهيم فهميد که چه اندازه نویسنده، عناصر داستان را میشناسد. او در انتخاب راوی و نحوه روایت سنگ تمام ميگذارد. در هر داستان دو يا سه داستان موازي روايت ميشود که اصل و فرع هم به حساب ميآيند و مکمل يکديگرند. تشخیص قصه اصلی و فرعی براي مخاطب به آساني اتفاق نميافتد، چرا که گاهی تمرکز نويسنده بر قصه فرعی بيشتر است. هرچند این اثر، نخستین مجموعه داستان نویسنده به حساب ميآيد، اما نویسنده شخصيتهاي داستانش را در موقعيتهاي خاص قرار ميدهد و با نگاه کردن به واکنشهاي آنها دست به خلق داستانهايي خواندني ميزند، داستانهايي که سبک متمايز نويسنده را نشان ميدهد. نویسنده در بیشتر داستانهای این مجموعه، قصه اصلي را در لایههاي زيرين داستان قرار ميدهد، گويي داستان اصلي در نقطه پرسپکتيو اتفاق ميافتد و مخاطب تنها با دنبال کردن خط هايي جلوي داستان ميتواند به نقطه اصلي برسد.
نویسندهای که خسیسی می کند
خست نویسنده در دادن اطلاعات باعث شده تا بخشی از آن را مخاطب به عهده بگيرد، گويي داستانها فقط براي مخاطب خاص نوشته شده است، چرا که با يک بار خوانش داستان چيزي عايد مخاطب نميشود، اما در خوانشهاي بعد زبان صيقل خورده و فرم نويسنده در روايت به قدري جذاب است که لذت کشف را در ذایقه مخاطب داستان ماندگار ميکند.
تغییر فضا در داستانهاي اين مجموعه آن را به سمت داستانهاي مدرن هدايت ميکند، اما ايجاز بياندازه در توصيف و صحنه پردازي مانع از ساخت مناسب تصوير در ذهن مخاطب شده است، طوري که حوصله بيشتر او را ميطلبد.
« اگر بادي که آمده، بگذارد» موقعیت خانوادهای را نشان میدهد که در یک جایگاه سوخت گیری توقف کردهاند. راننده در فروشگاه داستان زني را ميشنود که سی سال در انتظار آمدن نامزدش بوده و حالا که استخوانهایش برگشته میخواهد خودش را به عقد استخوانها درآورد!
«آقا بگيريم حالا بيست و چند سالي هم به پاش نشسته که چي؟ که با لباس سفيد، بست بشينه کنار جنازه؟» (ص 13)
مرد لاغر گفت: « زده به سرش اگه تا برسيم خودشو زن اين استخونا کرده باشه چي؟»( ص 14)
در«کاش نرفته بوديم شمال» هم با خانوادهای روبه رو هستیم که سرنوشت دخترشان با همراهی زنی که از وقایع قبل انقلاب و فرزندش سخن میگوید، برایشان آشکار میشود. هر دو زن داستان فرزندانشان را از دست داده اند و اجازه نداشته اند که براي بچه هايشان عزاداري کنند و بعدتر حتي راجع به مرگشان حرف بزنند.
« سرم ميان دست هايم راه ميرود» درباره مردی است که در یک صحنه درگیری جنگ، کسی را میکشد و مطمئن نیست که طرف ایرانی بوده یا عراقی. برخورد با شخصی که میتواند گره این مسأله را باز کند، خط سیر داستان را جلو میبرد زن داستان دچار وسواس است. داستان همسرش را ميداند و از سيگار کشيدنهاي او به ستوه آمده است. انگار بي قراري شوهرش در او متجلي شده باشد.
در «شرکت در يک قتل دسته جمعي» کسی که برای به دست آوردن دختر مورد علاقه خود، مرد انقلابی داستان را از سر راه برمیدارد و زن به سوگ نامزدش مينشيند تنها به اين دليل که راوي خاطرش را ميخواسته است.
« مردي گرد با خال سياهي روي گونه» درباره خانواده ای است که پسرشان دچار بیماری شده؛ و همسایه خانه روبه رویی شان به زندگي پسر گره خورده است. پسر براي مداوا به خارج از کشور رفته است و خواهرش از طريق ايميل با او در ارتباط است. خواهر از تمامي دلواپسيهاي خود و مادرش براي برادر مينويسد و اخبار همسايه عجيب را هم به گوش او ميرساند.
« مادربزرگ پيام مرده » درباره یک مبارز قبل انقلاب است. در اين داستان زن، مادربزرگ پيام مرده است و مرگش تنها دستاويزي است براي روايت مبارزه و مرگهايي که اتفاق افتاده است.
«زنم میخواهد کمیبمیرد» سه داستان موازی دارد: حشرهای که دنبال جای امنی برای تخم گذاشتن میگردد، پیرمردی سادهدل به نام مش حبیب که بعد از مرگ خانوادهاش برای همیشه در مرز مانده و نگهبان لاشه تانکها و ادوات جنگی است، مردی که زنش مریض است و برای بهبود او میخواهد از معجزه درویشها بهره بگیرد. زن اين داستان بيمار است و از زندگي دست شسته اما همسرش ميخواهد هر طور شده نگه اش دارد، براي همين به درويشي که در اسلام آباد غرب زندگي ميکند، متوسل میشود. چنان که میبینیم در لابهلاي داستانهاي اين مجموعه زنهايي هستند که در سطح نقش اساسي ندارند، اما در دل داستانها حضور مؤثري دارند. زنهايي که قصههاي دردناکي را پشت سر گذاشته يا ميگذارند. نگاه متفاوت نویسنده به داستانهایي با موضوع انقلاب و جنگ و همينطور زبان صيقل يافته او در روایت و انتخاب درست عناصر داستاني، داستانهای اين مجموعه را به شدت خواندنی میکند. نوآوری در فرم و روایت و فضاسازي سرد که نمايشگر تنهايي و سردرگمي آدمهاي داستان هاست، از ديگر نقاط قوت اين اثر به حساب ميآيد.
«مادربزرگ پیام مرده» در 100 صفحه با قیمت 6000 تومان از سوی انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.
نظر شما