آخرین تحولات لبنان

هفتم تیر، سازمان منافقین و پروژه نفوذ

حادثه هفت تیر شاید نسبت به بقیه وقایع انقلاب از کژتابی و نقاط ابهام کمتری برخوردار باشد. اما نکته بسیار مهم در این حادثه، ضربه مهلکی است که در اثر بی توجهی و نفوذ سازمان منافقین بر بدنه نیروهای انقلاب وارد می شود. در واقع، چیزی که در این حادثه از اهمیت بالاتری برخوردار است، ضربه به تشکیلات و کادر انقلاب است. در این بین، شهید بهشتی به عنوان رأس کادر تشکیلات جمهوری اسلامی، در نقطه ثقل این ماجرا قرار می گیرد. از این رو، برای واکاوی این ماجرا و ضربه ای که به کادر اجرایی انقلاب در سال 60 وارد شد، قدس آنلاین گفت وگوی کوتاهی را با دکتر مسعود رضایی داشته ایم.

وضعیت سیاسی جامعه در سال 60 چگونه بود؟ لطفاً نسبت سنجی سازمان منافقین با این فضا را نیز توضیح دهید.
باید وضعیت کلی سیاسی جامعه درآن زمان را مورد بررسی قرار داد. هدف کلی سازمان مجاهدین خلق یا منافقین در ابتدای انقلاب، در دست گرفتن قدرت تامه در کشور بود. یعنی آنها معتقد بودند که باید در رأس هرم قدرت قرار بگیرند و این اعتقاد قلبی آنها بود اما با وجود رهبر انقلاب و برخورداری ایشان از حمایت جامعه، طبیعتاً آنها می دانستند که این کار به سادگی قابل اجرا نیست. پس در ادامه مسیر خود به رئیس جمهور وقت آقای بنی صدر نزدیک شدند زیرا احساس کردند با توجه به دیدگاه ها و رفتارهای بنی صدر می توانند در همان مسیری که مد نظرشان می باشد، حرکت کنند. در واقع، آنها بنی صدر را در تقابل با حضرت امام می دانستند و چنین تصور می کردند که در این تقابل، بنی صدر خواهد توانست بر ولایت فقیه و رهبری پیروز شود و قدرت را به دست بگیرد. بنابراین، منافقین و بنی صدر، علیرغم اختلافات شدید ایدئولوژیک که در دوران قبل از انقلاب با یکدیگر داشتند، در این شرایط با هم پیوند خوردند. البته این ماجرا برای شخص بنی صدر هم مطلوب بود که می توانست از قدرت نظامی سازمان منافقین به نفع خودش استفاده کند. به هر حال، در همین چهارچوب است که منافقین در تاریخ 30 خرداد 1360 شورش و عملیات نظامی خود علیه نظام جمهوری اسلامی را شروع می کنند و با تمام قوا به خیابان ها می ریزند که البته با مقاومت عده ای از مردم انقلابی، مسلمان و ولایتمدار مواجه می شوند. سازمان منافقین فکر می کرد که در هفت تیر و با زدن چنین ضربه ای می تواند در واقع نظام را به لرزه یا حتی آن را از کار بیندازد زیرا به هر حال، در یک حرکت، شصت هفتاد نفر آدم سیاسی مؤثر در نظام را از جمهوری اسلامی می گیرد. در اینجا باید گفت که آنها در این هدف خود خیلی هم اشتباه نرفته بودند. یعنی هر نظامی با چنین ضربه ای، اگر نگوییم که ممکن است ساقط شود، احتمال جدی برایش وجود دارد که دچار ضعف و یک وضعیت بسیار بحرانی شود. آن چیزی که معادلات این سازمان را به هم می زد، حضور حضرت امام (ره) بود. یعنی شخصیت حضرت امام، حمایت و تدبیر و طمأنینه ایشان بود که که علیرغم چنین ضربه سنگینی، توانست نظام را از این مرحله عبور دهد.

هدف اصلی از نفوذ در ساختار جمهوری اسلامی، از همان ابتدا بر مبنای حذف فیزیکی اعضا بود یا خیر، جمع آوری یک سری از اخبار و دسترسی به آنها ؟
- بیایید ما اینگونه دسته بندی نکنیم. می تواندهردوی اینها باشد. اینطور بگوییم مجاهدین نفوذ کردند به دلیل اینکه در شرایطی که نیاز به شنود است، نیاز به جاسوسی است، نیاز به انتقال اخبار و اطلاعات است، این کار را انجام دادند و زمانی که لازم بود ضربه فیزیکی بزنند آن کار را نیز عملی کردند. بنابراین، هردوی اینها می تواند در اهداف آنها با یکدیگر جمع شود. توجه داشته باشید که سازمان منافقین فقط در جمهوری اسمی نفوذ نکرده بود بلکه نیروهای خود را در بسیاری از جاها نفوذ داده بود. این نیروها با اسم سازمان فعالیت نمی کردند بلکه به اسم نیروهای حزب اللهی و... فعال بودند. بنابراین، سازمان منافقین تصور می کرد با توجه به کارهایی که انجام داده است، می تواند در شرایط خاص اقدامات ویرانگر خود را به مرحله عمل برساند. لذا در شرایط ابتدایی انقلاب هم اطلاعات جمع آوری می کرد. اما وقتی رسید که نیاز بود ضربه فیزبکی وارد کند.

ضربه ای که در 7 تیر به نظام وارد شد چقدر سنگین بود و چه میزان به ما آسیب وارد کرد؟
- انصافاً ضربه سنگینی را متحمل شدیم. از طریق شخصیت هایی که در این ماجرا از دست دادیم، می توان به این عمق این حادثه پی برد. شخصیتی مثل شهید بهشتی، هم به لحاظ فکری، سیاسی و انقلابی، ستونی برای انقلاب بود و هم به لحاظ اینکه رئیس دیوان عالی کشور بود و عالی ترین مقام قضایی کشور به حساب می آمد. یعنی هم عالی ترین مقام قضایی کشور را گرفتند و هم یک شخصیت متفکر اسلامی را و هم یک شخصیت بسیار برجسته سیاسی که دبیرکل حزب جمهوری اسلامی بود.

ضربه به حزب جمهوری اسلامی تا چه اندازه دارای اهمیت بود؟
- در واقع، حزب جمهوری اسمی پایگاه تجمع نیروهای اسمی و انقلابی و همینطور تأمین کننده نیروهای اجرایی و مسؤولان کشور به حساب می آمد. وقتی چنین ضربه ای به حزب جمهوری اسمی وارد شد و دبیرکل آن به شهادت رسید و تعداد زیادی از مسؤولین کشور، چند نفر از نمایندگان مجلس، چند نفر از وزرا و همینطور مسؤولین افرادی با رده های پایین تر که در آنجا حضور داشتند، از دست رفتند، خب بسیار ضربه، سنگین بود. سازمان منافقین از نگاه خودشان واقعاً جای درستی را انتخاب کرده بودند و بهتر از این نمی شد این ضربه را بزنند.

آیا اینها در 7 تیر به دنبال تصفیه حساب شخصی بودند؟ برای مثال، فقط به دنبال ترور شهید بهشتی بودند؟ یا نگاه را کلان تر می بینید؟در واقع، آنها ضربه به تمام مدیران اجرایی را در نظر گرفتند؟ کما اینکه شاهسوند، یکی از منافقین که بعدهابرمی گردد، مصاحبه ای انجام می دهد و بیان می کند که هدف اصلی، ترور شهید بهشتی بوده است؟
- نه اینکه این قضیه را نفی بکنم ولی وقتی که آنها دیدند که با نفوذیِ خودشان به نام کلاهی هم می توانند شهید بهشتی و هم 80-70 نفر دیگر از مهره های اصلی نظام را بزنند، خب چرا این کار را نکنند؟ یعنی اگر بنا بر این بود که فقط شهید بهشتی را بزنند، با توجه به امکاناتی که داشتند، شاید می توانستند ایشان را در رفت و آمده ای بین محل کار و زندگی و... ترور بکنند. ولی وقتی می بینند که فردی به نام کلاهی دارند که این امکان را دارد که بمبی را بگذارد و یک دفعه 80-70 نفر را بزند که در بین آنها شهید بهشتی هم هست، خب، از نگاه آنها عاقلانه تر این بود که این کار انجام بدهند. پس چرا ما باید بگوییم که آنها آمده بودند که شهید بهشتی را بزنند و اتفاقاً 80-70 نفر دیگر هم در آنجا شهید شدند. چنین چیزی نیست و آنها هدفشان همین بود. هدفشان زدن جمعی مؤثر در نظام نوپای جمهوری اسلامی بود که در بین آنها شهید بهشتی هم حضور داشت. بعد از این ماجرا دیدیم اگر آن افرادی که زخمی بودند به مجلس نمی رفتند، مجلس ما از اکثریت افتاده بود. یعنی اینها ضربه را به یک مرکز اصلی زده بودند. دولت چند وزیر را از دست داده بود و مجلس تعدادی از نماینده هایش را. به صورتی که اگر آن افرادی که زخمی شده و روی تخت و ویلچر بودند، به مجلس نمی رفتند، مجلس از اکثریت افتاده بود و آن هم ناکارآمد شده بود. به نظر من، آنها نگاهشان یک نگاه کلی بود که در بین آنها شهید بهشتی هم حضور داشت.

یک سؤالی که وجود دارد این است که سازمان منافقین، حزب جمهوری اسلامی را به عنوان آلترناتیو و بدیل خودش در فضای انقلاب می دید؟یعنی آنها معتقد بودند که مهمترین تشکیلات را از لحاظ ساختار اطلاعاتی و شبکه سازی خودشان در اختیار دارند و حزب جمهوری اسلامی که تقریبا بدون هیچ برنامه قبلی به وجود آمده بود، به سرعت در حال رشد و گسترش بوده و بدیل و رقیبی برای آنها شده است؟ آیا می توان گفت که ضربه به حزب به خاطر این نوع نگاه بود؟
بله این نظر درست است اما بحث بالاتر از این است! یعنی صرفاً یک نوع رقابت تشکیلاتی نیست. همانطور که عرض کردم، سازمان مدعی قدرت بود؛ یعنی یک نوع رقابت در عرصه قدرت وجود داشت. سازمان با اتکای به تشکیلات سازمانی خودش، بدون اینکه از حمایت عامه مردم در سطح کشور برخوردار باشد، قصد داشت قدرت را قبضه بکند. اما در مقابل خودش، در وهله اول، نظام و حضرت امام و توده های گسترده مردم -که حامی نظام و حضرت امام بودند- را می دید و بعد از اینها، حزب جمهوری اسمی را؛ حزبی که توانسته بود در زمانی اندک و با برخورداری از حمایت های گسترده مردمی، یک شبکه حزبی گسترده را در سطح کشور شکل بدهد. خب! سازمان با توجه به این نقش حزب که به عنوان موتورخانه اصلی نظام در آن زمان فعالیت می کرد، قصد داشت به این موتور اصلی نظام ضربه بزند، برای اینکه نظام را از کار بیاندازد. و بعد خودش با یک حالت کودتایی بتواند قدرت را در دست بگیرد

سازمان قائل به رقابت سیاسی داخل فضای ایران در آن زمان نبوده است. یعنی همان نگاه قبضه مطلق را مد نظر داشته است؟ 
- البته آنها به یک معنا وارد فضای هم سیاسی شدند. مسعود رجوی در انتخابات ریاست جمهوری نامزد شد. اما مسأله این بود که آنها اساساً به قانون اساسی رأی نداده بودند. یعنی اگر این کار را کرده بودند و اعلام پایبندی به قانون اساسی می کردند، حضورشان در انتخاب ریاست جمهوری هم مشکلی نداشت. چرا مسعود رجوی به نوعی رد صلاحیت شد؟ زیرا به او گفته بودند شما می خواهید رئیس جمهور نظامی شوید که به قانون اساسی آن رأی ندادید و این مسأله چطور ممکن است؟ و در کجای دنیا سابقه داشته است که فردی برود رئیس جمهور کشوری شود که به قانون اساسی آن کشور اعتقادی ندارد؟

در انتخابات مجلس چطور؟
- کاندیداهای سازمان منافقین در اولین دوره برگزاری انتخابات مجلس شورای اسمی؛ ا کاندیداهایشان که یک مقدار آشکار بودند و هم که مقدار آشنا بودند حضور پیدا کردند ولی رأی نیاوردند. بنابراین، آنها بخت خود را در حوزه انتخابات مجلس هم مورد آزمایش قرار دادند ولی باز هم به موفقیت نرسیدند. درست است که مجاهدین می توانستند اقشار جوان و نوجوان را از طریق تحریک احساسات آنها جذب کنند و بعد وارد شبکه سازمانی مخفی خود بکنند اما در بین عامه جامعه دارای پایگاه نبودند. اگر این چنین بود قدرت را در دست می گرفتند.

نکته آخر؟
- البته نکته مهم درخصوص هفت تیر و سازمان منافقین، بحث نفوذ است که منافقین نیروهای سیاسی و اجرایی خود را داخل مراکز سیاسی و اجرایی کشور نفوذ میداد. در اوایل انقلاب بنا بر دلایلی همچون کمبود امکانات، ضعف در شناخت و بعضاً کم توجهی ها و بی توجهی ها، آنها توانستند نفوذ کنند و ضربات خود را بزنند. اگر در آن زمان یک مقدار توجهات نسبت به نفودیها بیشتر بود، شاید می شد جلوی این ضربات را گرفت. خب این تجربه است برای نظام ما که برای جلوگیری از فعالیت اینطور نفوذی ها که بعداً می توانند ضربات سنگین و جدی ای را وارد کند، این مراقبت ها را داشته باشند؛ مثل همان ضربه ای که در هفت تیر و یا هشت شهریور خوردیم و شهادت شخصیت هایی چون شهید قدوسی در داخل نظام قضایی کشور. به نظر من اینها تجربه است و باید از این تجربیات به خوبی استفاده کرد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.