تحولات منطقه

قدس انلاین_مصطفی لعل شاطری: استاد محمدتقی جعفری یکی از علما و اساتید دوره ی معاصر، همیشه و همه جا خاطراتی از خود برجای گذارده و در ذهن مردم جاویدان گردانده است که هیچ گاه ذکر این خاطرات بود کهنگی به خود نمی گیرند. <BR> در این بین شاید دو حاضر جوابی این استاد و دو خاطره به نقل خود این استاد خالی از لطف نباشد.<BR>

عشق به مطالعه، آبگوشت سر چراغ را دود می کند
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

دو حاضر جوابی از مرحوم فیلسوف محمدتقی جعفری
1ـ یک بار وقتی مرحوم فیلسوف جعفری تاکسی سوار شده بود، تا به جایی برود، در مسیر راه یک باره می گوید: «ای خدای من» راننده تاکسی اعتراض می کند که مگر خدا فقط متعلق به شما است که می گویید: ای خدای من!؟ اایشان فوراً این شعر سعدی را می خواند:
چنان لطف او شامل هر تن است که هر بنده گوید: خدای من است
راننده که از این حاضر جوابی استاد متحیر می ماند، ایشان را به مقصد می رساند و کرایه خود را دریافت نمی کند.

2ـ نامبرده می فرمود: قبل از انقلاب اسلامی ایران، یک روز بارانی سوار تاکسی شده بودم و از پشت شیشه ماشین به نزول باران نگاه و در برکات حاصله از آن می اندیشیدم. در این حین متوجه شدم که زنی مرا صدا می زند. وقتی صورتم را برگردانم. دیدم که زن مسافری در کنار من نشسته است که این زن بی حجابی و خیلی آرایش کرده بود. از من با عصبانیت پرسید:
استاد! آیا می شود که بگویی هدف از زندگی چیست؟
من احساس کردم که این خانم به جهت نزول باران و به هم خوردن رنگها و آرایش سر و صورتش از نزول باران عصبانی است. در پاسخ گفتم: خانم! همین قدر بگویم که هدف اگر این گل کاری «منظور آرایش است» باشد. با یک باران به هم خورده و زندگی پوچ می گردد، که بعد از این جواب زن چیزی نگفت و از من پرسید آیا شما در این باره کتاب دارید؟ و من پاسخ وی را گفتم.
تأثیر شگرف استاد بر شاگرد
«مرحوم فیلسوف محمدتقی جعفری» می فرمود:
روزی از کلاس در س خارج شدم در حالی که خسته بودم دانشجویی سؤالی کرد، چون دیدم مسئله حیاتی دارد، با این که بسیار خسته بودم، همان جار روی موزاییک نشستم و به سؤال او گوش دادم، و با تحمل پاسخ دادم.
چند روز بعد نامه ای برایم فرستاد که در آن نوشته بود:
«آن نشستن شما بر روی موزاییک، شلاقی بر اسب من بود که پس از بیست سال هنوز می دود.»
علامه جعفری افزود: من این نامه را نگه داشته ام.

عشق به مطالعه
«مرحوم فیلسوف محمدتقی جعفری» در جای دیگری گوید:
هنگام تحصیل در مدرسه صدر نجف اشرف، روزی نزدیک ظهر در حجره آبگوشتی بر سر چراغ بار گذاشتم و سپس مشغول مطالعه شدم. پس از چندی، ناگهان متوجه شدم که طلاب مدرسه در حال شکست درب حجره هستند. با سرعت در را باز کردم، و با حالت اعتراض خطاب به آنان گفتم: من مشغول مطالعه هستم، چرا مزاحم من می شوید؟
در همین حین به ناگاه متوجه شدم که تمامی حجره را دود گرفته، و طلاب به تصور این که حجرة من آتش گرفته، برای کمک و نجات من آمده اند، و من از فرط توجه به مطالب متوجه نبوده ام.

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha