عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با اشاره به دو نقش مهم حکمای متعالیه، بیان کرد: این حکما دو نقش تبیینی و تجویزی را ایفا کرده‌اند؛ در بخش تبیینی توضیح داده‌اند که وضع مطلوب باید به چه صورتی باشد که در آثار صدرا چنین رویه‌ای را می‌توان شاهد بود و در بخش تجویزی نیز در راستای تحقق بخشیدن به نظریات گام برداشته می‌شود و باید امام خمینی(ره) را جامع تبیین و تجویز دانست.

امام خمینی(ره)؛ جامع شئون تبیینی و تجویزی در حکمت متعالیه

به گزارش قدس آنلاین، مرتضی یوسفی‌راد، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، امروز، ۷ تیر، در نشستی که از سوی این پژوهشگاه با موضوع «فلسفه سیاسی ملاصدرا و انقلاب اسلامی» برگزار شد، به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

انقلاب اسلامی مانند همه انقلاب‌ها دو حیثیت دارد؛ یکی سلبی و یکی هم ایجابی. حیثیت سلبی آن نفی نظام ارزشی و ارزش‌گذاری‌های رژیم پهلوی و نفی ظلم‌ها و جورهایی است که در نظام سیاسی پهلوی وجود داشت و حیثیت ایجابی آن ناظر به نظام ارزشی است که بر بنیان ارزش‌های انسانی پی‌ریزی شده و به تأسیس نظام متناسب با این نظام ارزشی می‌پردازد. بنابراین نکته نخست، توجه به این دو حیثیت انقلاب اسلامی است.

نکته دیگر، ناظر به ویژگی فلسفه‌های سیاسی است. در دانش‌های بشری، این فلسفه‌های سیاسی هستند که هم بر نفی ضد ارزش‌ها و مفاسد ابتنا دارند و هم بر ضرورت ایجاد ارزش‌های مطلوب انسانی تأکید می‌کنند. این ویژگی در فقه و کلام و علوم تجربی دیده نمی‌شود، بنابراین فلسفه‌های سیاسی، هم به نفی صورت و ساختار نظام سیاسی و نفی ماهیت سیاست در زندگی سیاسی موجود برمی‌آیند و هم به ارائه شکل و ماهیت دیگری از سیاست می‌پردازند.

نکته دیگر، ناظر به سه مواجهه فلسفه سیاسی است؛ فلسفه سیاسی در دستیابی به ارزش‌های مطلوب، سه مواجهه دارد؛ یکی بیرونی یا عینی، دوم تخیلی و سوم تجویزی و عملی؛ یعنی ابتدا با مشکلات مواجهه دارد و فلاسفه پیش از اینکه به تجویز و طراحی نظم مطلوب برسند، با مشکلات بیرونی ارتباط برقرار می‌کنند و محیط بیرون برای آنها تولید مسئله می‌کند و ذهن آنها درگیر می‌شود که چطور به حل مسئله بپردازند. مواجهه بعدی طراحی نظم مطلوب در سطوح ارزشی است. فلاسفه وقتی درمی‌یابند که باید به نفی موجود بپردازند تا مشکل را حل کنند، در ادامه در مقام ایجاد به طراحی متن مطلوب برمی‌آیند که ماهیت تخیلی دارد و از قوه خیال استفاده می‌کنند. این طراحی در سطوح ارزشی و مدیریتی رخ می‌دهد و مواجهه سوم پس از طراحی نظم مطلوب این است که به تجویز چنین نظمی منجر می‌شود.

مانند مدل ریاست مراتبی در جامعه که به طور معمول، فلاسفه اسلامی از فارابی تا ملاصدرا از این مدل استفاده می‌کنند که فارابی از آن به عنوان رئیس اول تعبیر می‌کند و در مراتب بعد، ریاست‌های بعدی را می‌آورد، بنابراین این برای مرحله سوم است که فلاسفه به تجویز نظم طراحی شده خودشان می‌پردازند و در مقام تحقق آن، گام برمی‌دارند. پس، این نکته ناظر به سه مواجهه فلسفه سیاسی با محیط بیرون از خود بود که مواجه سوم همراه با بهره‌گیری از الگوهای تحققی است و الگوها را برای مفاهیم و معقولات وضع می‌کنند و متناسب با بنیان‌های خود، اینها را به منصه ظهور می‌رسانند.

اکنون باید فلسفه سیاسی حکمای حکمت متعالیه را تبیین کرد. حکمای اسلامی اعم از مشاء تا حکمت متعالیه از یک دستگاه فلسفی منظمی برخوردار هستند که ناظر به چیستی و چرایی اشیاست و اشیا نیز هم نظری هستند که ماهیت هستی‌های محض دارند و هم عملی‌اند و معطوف به عمل؛ مانند عدالت که از چیستی و چرایی آن سؤال می‌شود، بنابراین حکمای اسلامی از یک دستگاه منظومه‌ای برخوردار هستند و این منظومه بر اساس حکمت اسلامی ظرفیت را ایجاد می‌کند که به تولید فلسفه سیاسی می‌انجامد، اعم از آنکه تفصیلی باشد؛ مانند دستگاه فلسفه سیاسی فارابی یا غیرتفصیلی باشد. این هستی‌شناسی کامل هستی‌های نظری و عملی را شامل می‌شود و اقتضا دارد از فلسفه سیاسی نیز برخوردار باشد و نمونه‌های اجمالی آن فلسفه سیاسی صدرا، علامه طباطبایی و ... است.

در دستگاه منظومه این افراد نظیر علامه طباطبایی نیز طراحی نظم مطلوب برای کمال انسان کاملاً مشهود است و کمال انسان را در زندگی مدنی تعریف می‌کنند، بنابراین با زمینه برخورداری از یک دستگاه فلسفی می‌توان نتیجه گرفت با توجه به اینکه دغدغه زندگی متکامل را دارند، پس از یک فلسفه سیاسی ولو اجمالی برخوردار هستند. در فلسفه سیاسی حکمای حکمت متعالیه باید گفت این دسته از فلاسفه، اعتقاد دارند برای کمال انسان و ظرفیت‌های کمالی نهاد او، لازم است که انسان در زندگی اجتماعی خود از وضع موجودش که آمیخته با گرفتاری‌ها و مشکلات است عبور کند و به وضع مطلوب برسد که این وضع مطلوب، خصوصاً در ادبیات صدرایی تعبیر به نظام معاد و معاش می‌شود و این عبور کاملا ضروری است و باید جامعه از وضعیت نامطلوب به مطلوب عبور کند و وضعیت زمان صدرا نیز نامطلوب بود و ایشان انتقاد می‌کرد. از این‌ رو لازم است با استفاده از ادله بنیان‌های نظری وی، از وضع موجود عبور کنیم و با استفاده از این بنیان‌ها به وضع مطلوب دست یابیم.

در وضع موجود، حکمای متعالیه دو نقش ایفا کرده‌اند؛ یکی نقش تبیینی که این وضع مطلوب چطور باید باشد که این را در ادبیات صدرا نیز می‌بینیم و در سراسر آثارش یک وضع مطلوب را ترسیم کرده است که یک انسان کامل در رأس قرار دارد و در مراتب ریاست نیز به ریاست مجتهد می‌رسد و در مقولات دیگر نیز از وضع مطلوب مسائلی مانند عدالت و ... بحث کرده است که مثلاً عدالت از نظر اسلام باید به چه صورتی باشد. برخی دیگر، نقش راهبری و تجویزی را داشته‌اند که نمونه آن امام خمینی(ره) است. علامه طباطبایی و شهید مطهری نقش تبیینی دارند اما امام، علاوه بر این نقش تبیینی، نقش تجویزی و رهبری را نیز عهده‌دار می‌شود.

بنابراین رهبران و حکمای متعالیه در مقام ایجاد، دو نقش دارند؛ یکی نقش تبیینی است که صدرا در زمانه خود دارد و حکمای معاصر مانند علامه طباطبایی نیز در عصر حاضر این نقش را دارند و دوم هم نقش تجویزی است که منحصراً در شخص امام متبلور می‌شود و در این نقش علاوه بر نقش تبیینی در وجود ایشان است.

در فلسفه سیاسی فلاسفه حکمت متعالیه از صدرا تاکنون دو ظرفیت می‌بینیم؛ یکی نفی ارزش‌های موجود و دومی تحول مبنی بر ارزش‌های اسلامی. انقلاب اسلامی نیز چنین بود؛ یعنی یک چهره‌اش نفی زمانه پهلوی بود و نظام جدیدی را تأسیس کرد که مبتنی بر ارزش‌های اسلامی بود. بنابراین حکمت متعالیه این ظرفیت را دارد که بنیاد انقلاب اسلامی قرار بگیرد و انقلاب را می‌شود بر بنیاد اصول حکمت متعالیه قرار داد و فراتر از این، در رفتار عملی نیز فراتر از اینکه نقش بنیادی و بنیانی داشته باشند، می‌توان رفتارهای سیاسی را هم داشته باشد که این رفتارها، موید این است که هم رفتارهای آنها نظام سیاسی طاغوت را نفی کرد و هم در تبیین تئوریک انقلاب تلاش کردند و امام خمینی(ره) نیز جامع این دو ظرفیت بود.

نکته دیگر اینکه، براساس اصل وحدت در کثرت و برعکس، حکمای متعالیه به نفی کثرت‌های بدون وحدت می‌پردازند که مصداقش رفتارهای غیرتوحیدی است که در نظام طاغوتی پهلوی وجود داشت و این رژیم، مصداق کثرت در وحدت نبود و افکار غیرتوحیدی را حاکم کرده بودند و حکمای متعالیه اعتقاد به ایجاد کثرت‌های در ضمن وحدت داشتند، بنابراین اینها به ایجاد تعادل پرداختند و در بحث‌های خود، کاملاً آنچه از عدالت ترسیم می‌کردند، چیزی بود که ماهیت اسلامی داشت. اصل مهم دیگر، حرکت جوهری است که طبق این اصل، اشیاء به طور دائم در حال کامل شدن هستند و در عبور از وضعیت قبلی خود به سمت تکامل می‌روند و در انقلاب نیز حکمای حکمت متعالیه به این اصل می‌رسند و بر اساس آن پیش می‌روند و اساس کار، ضرورت تحولی می‌شود که در جامعه باید باشد. اصل بعدی اصل جسمانیه‌الحدوث و روحانیه‌البقا است که موجب می‌شود این حکما نظام‌های آلوده به مفاسد را از بین ببرند، چراکه این نظام‌ها انسان را در مقام حیات جسمانی نگه می‌دارد.

مسئله دیگر اینکه، در انقلاب اسلامی شاهد تخریب و نفی رژیم سابق بودیم که همراه با خشونت بود، چون عبور از مرحله خیالی و نباتی و توهمی که ماهیت حیوانی دارد و رسیدن به مرحله شهودی، اقتضای خشونت دارد؛ چون افراد در مراتب تنازع و تضاد و تخالف هستند و منافع آنها درگیر می‌شود و این تضاد منافع به خشونت منجر می‌شود، اما در مراتب بعدی فرض این است که انقلاب اسلامی ماهیت انسانی اسلامی و الهی دارد؛ چون انسان به مراتب شهودی راه پیدا می‌کند، وجهی برای تخریب و خشونت نیست، بنابراین در مراتب بعدی که پس از تأسیس انقلاب اسلامی است، شاهدیم که خشونت وجود ندارد و کسانی که ظرفیت داشتند، مراتب خود را از عقل تا شهود طی می‌کنند، در عین اینکه نیازی به خشونت هم نیست.

منبع: ایکنا

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.