بی تردید یکی از ستارگان آسمان فقاهت شیعه، مرحوم آیت الله العظمی ملا محمد کاظم خراسانی مشهور به آخوند خراسانی است؛ کسی که در فقه و اصول زبانزد خاص و عام بود.

آخوند خراسانی؛ پرچمدار مبارزه با استبداد و استعمار

به گزارش قدس آنلاین، بی تردید یکی از ستارگان آسمان فقاهت شیعه، مرحوم آیت الله العظمی ملا محمد کاظم خراسانی مشهور به آخوند خراسانی است؛ کسی که در فقه و اصول زبانزد خاص و عام بود و کتاب کفایه او یکی از مهم ترین کتاب ها برای پویندگان طریقه اجتهاد می باشد. اما آنچه که کمتر به آن پرداخته شده است حیات سیاسی مرحوم آخوند خراسانی است که می‌توان ایشان را رهبر و پرچمدار مبارزه با استبداد و استعمار دانست.

ولادت

محمد کاظم بن حسین (آخوند خراسانی) در سال ۱۲۵۵ ه. ق (۱۲۱۷ ه. ش) در مشهد به دنیا آمد. وی کوچک‌ترین پسر ملاحسین واعظ هراتی بود. ملا حسین علاوه بر تبلیغ به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملا حسین، روحانی وارسته ای بود که برای گذران زندگی، هماره در بین راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وی در سفرهای تبلیغی اش مردم را با احکام اسلامی آشنا می ساخت. در یکی از همین سفرها، در کاشان ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای نصرالله، محمدرضا، غلامرضا و محمد کاظم (آخوند خراسانی) بود. سرانجام مهر پیشوای هشتم او را به مشهد کشاند تا برای همیشه در شهر شهادت ساکن شود.

 

تحصیل وعزیمت به عراق

آخوند خراسانی در دوازده سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد. ادبیات عرب، منطق، فقه و اصول را در حوزه مشهد فرا گرفت. در هیجده سالگی ازدواج کرد و در ۲۲ سالگی همراه کاروان زیارتی عتبات عالیات، برای ادامه تحصیل عازم عراق شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستی همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشکلات سفر و مشکل مسکن در نجف، همراه خود نبرد.

کاروان زایران به سبزوار رسید. قافله برای استراحت، رحل اقامت افکند تا پس از توقفی کوتاه، به سوی عراق حرکت نمایند. آخوند خراسانی چون آوازه دانش “ملا هادی سبزواری“ را شنیده بود، تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و برای بهره جستن از دریای علم آن حکیم فرزانه در سبزوار بماند. آخوند، ماههای رجب، شعبان و رمضان ۱۲۷۷ ه. ق را در حوزه علمیه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملا هادی سبزواری بهره برد. آنگاه از سبزوار به تهران رفت و حدود سیزده ماه در مدرسه صدر، در درس ملا حسین خویی و میرزا ابوالحسن جلوه شرکت کرد و سرانجام به حوزه علمیه نجف راه یافت و در درس شیخ انصاری و میرزا حسن شیرازی شرکت کرد.

آخوند خراسانی شب و روز در تلاش برای اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا می کوشید و در این راه از هیچ مشکلی نهراسید. خودش می گوید:

«تنها خوراک من فکر بود. ولی قانع نبودم، هیچ گاه نشد که گلایه کنم. شش ساعت بیشتر نمی خوابیدم. شبها بیدار بودم. با ستارگان دوست شده بودم. خواب با شکم خالی بسیار مشکل است

استاد برجسته

آخوند خراسانی بیش از سیزده سال در کنار درسهای سایر اساتید در درس میرزای شیرازی نیز شرکت کرد. میرزای شیرازی در سال ۱۲۹۱ ق. به سامرا هجرت کرد و بیشتر شاگردانش نیز همراه او به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدریس ادامه داد. او مدتی بود که در کنار تحصیل و شرکت در درس میرزای شیرازی به تدریس نیز مشغول بود البته برخی از نویسندگان نوشته اند: آخوند نیز به سامرا رفت ولی پس از مدتی کوتاه به سفارش میرزای شیرازی به نجف برگشت و به تدریس ادامه داد. روزی آخوند به سامرا رفت و پس از زیارت مرقد امام حسن عسکری علیه السلام و امام هادی علیه السلام در درس استاد پیشین خود شرکت کرد. آخوند اشکالی به نظریه میرزای شیرازی وارد ساخت و استاد پاسخ گفت. آخوند اشکال را با بیانی دیگر تکرار کرد و استاد دوباره پاسخ داد ... . پرسش و پاسخ ادامه یافت تا سرانجام آخوند به احترام استاد لب فرو بست. روز بعد میرزای شیرازی پیش از آغاز درس گفت: «در بحث دیروز، حق با آخوند بود

اندک اندک آوازه علمی آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز به شمار شاگردانش افزوده شد. اینک وی یکی از مجتهدان و مدرسان مشهور نجف و به عنوان یکی از ممتازترین شاگردان میرزای شیرازی، مورد احترام طلاب و علما بود. میرزای شیرازی مقام علمی او را به طلبه ها گوشزد می کرد و آخوند نیز تا هنگامی که میرزای شیرازی زنده بود به احترام استاد بالای منبر نمی رفت؛ روی زمین نشست و درس می گفت.

میرزای شیرازی در سال ۱۳۱۲ ق. دار فانی را وداع گفت. آخوند مدتی پس از رحلت استاد به سامرا رفت و بعد از زیارت مرقد امامان به سوی منزل استاد به راه افتاد، کوبه در منزل را بوسید و پیشانی بر آن گذاشت و زار زار گریست.

آخوند از موفق ترین استادان تاریخ حوزه های علمیه شیعه است که شمار شاگردانش را تا سه هزار نفر نوشته اند و صدها مجتهد در درس او تربیت یافتند که نام برخی از آنها از این قرار است: سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ ابوالقاسم قمی، سید ابوالقاسم کاشانی، میرزا احمد خراسانی، سید محمد تقی خوانساری، سید جمال الدین گلپایگانی، شیخ محمد جواد بلاغی، شهید سید حسن مدرس، حاج آقا حسین قمی، سید صدر الدین صدر، آقا ضیاء الدین عراقی، شیخ عبدالکریم حائری، سید عبدالله بهبهانی، سید عبدالهادی شیرازی، شیخ محمد علی کاظمی، شیخ محمد حسین نائینی، آقا بزرگ تهرانی، حاج آقا حسین بروجردی و سید محمود شاهرودی. آوازه علمی آخوند از مرزها گذشت. از این رو «شیخ الاسلام» امپراتوری عثمانی که در آن زمان به عراق آمده بود، روزی همراه شماری از همراهان در درس آخوند شرکت کرد.

همهمه ای بین طلاب بلند شد. به احترام او برخاستند. «شیخ الاسلام» نزدیکتر رفت و آخوند با دیدن وی، درس را به بررسی نظر ابوحنیفه در یکی از مسائل علم اصول کشاند. ابتدا نظر او را بیان کرد و دلیلهایش را بر شمرد.

«شیخ الاسلام» سنّی در شگفت بود که چگونه استاد شیعی، نظر پیشوای اهل سنت را پذیرفته است!؟ اما اندکی بعد سخنان آخوند او را متوجه اشتباهش ساخت. آخوند چند اشکال علمی بر نظر ابوحنیفه وارد ساخت و سپس نظر مجتهدان شیعه در آن مساله را بیان کرد. آخوند از «شیخ الاسلام» خواست تا به منبر بروند و همه از سخنانش استفاده نمایند. اما روحانی اهل سنت به احوالپرسی با آخوند بسنده کرد. «شیخ الاسلام» از قدرت علمی و احترام آخوند چنان به وجد آمده بود که تا مدتها بعد هماره از آن دیدار به یاد ماندنی سخن می گفت.

 

تقوا و پرهیزگاری

آخوند از ابتدای جوانی تا آخر عمرش، هر روز پیش از طلوع آفتاب، به زیارت آفتاب نجف، حرم حضرت علی علیه السلام مشرف می شد. آنگاه به مسجد هندی می رفت و درس می گفت. شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم، برای برخی از شاگردان ممتازش در منزل خود درس خصوصی داشت. نمازهای مستحبی اش حتی در سنین پیری ترک نشد. در ماه رمضان نیز برای طلبه ها سخنرانی می کرد.

در اواخر عمر، زیارت را - شاید به خاطر پیری - طول نمی داد. یکی از مریدانش به وی گفت: شما کمی بیشتر در حرم بمانید تا همه زایران متوجه آداب زیارت شما بشوند. آخوند دست به ریش خود گرفت و گفت: در این آخر عمر، با این ریش سفید به خدا شرک بورزم و خودنمایی کنم؟ !

یکی از همسایگان آخوند می گفت: ناله سوزناک و صدای گریه آخوند در نیمه های شب، قلب هر سنگدلی را می لرزاند.

آخوند به تمیزی سر و وضع و لباس اهمیت فراوانی می داد. همراه سه فرزند که همگی آنها متاهل بودند، در یک خانه زندگی می کرد. این چهار خانواده، چهار اتاق داشتند. روزی یکی از پسرانش از تنگی جا به پدر شکایت کرد. پدر گفت: اگر قرار باشد که خانه های این شهر را بین نیازمندان بخش کنند، به ما بیش از این نمی رسد.

کمک به دیگران

یکی از سخنرانان مذهبی کربلا که از مخالفان مشروطه بود و همه جا علیه آخوند صحبت می کرد، به علت بدهی تصمیم گرفت خانه اش را بفروشد. مشتری خرید خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرار داد. گرچه روی دیدن آخوند را نداشت، اما شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به این معامله راضی شود. آخوند چند کیسه لیره به او داد و گفت: شما جزو علمایید، من راضی نیستم که در گرفتاری باشید. با این پول، بدهی خود را بدهید و خانه را نفروشید. هرگاه به مشکلی برخوردید نزد من بیایید. واعظ کربلا از رفتار آخوند متنبه گشت و از آن پس، از مریدان او شد.

 

تالیفات

آخوند کتابهای زیادی درباره اصول، فقه و فلسفه به نگارش در آورد. آثارش عبارتند از:

۱ - حاشیه مختصر بر رسائل، که نخستین اثر اوست.

۲ - حاشیه مفصل بر رسائل، که به نام «درر الفوائد» چندین بار چاپ شده است.

۳ - حاشیه بر مکاسب

۴ - فوائد: در سال ۱۳۱۵ ق، در تهران به چاپ رسیده است.

۵ - حاشیه بر اسفار

۶ - حاشیه بر منظومه ملا هادی سبزواری

۷ - رساله ای در مشتق

۸ - رساله ای در وقت

۹ - رساله ای در رضاع

۱۰ - رساله ای در دماء ثلاثله

۱۱ - رساله ای در اجاره

۱۲ - رساله ای در طلاق

۱۳ - رساله ای در عدالت

۱۴ - رساله ای در رهن، همه رساله ها در یک جلد چاپ شده است.

۱۵ - القضاء و الشهادات

۱۶ - روح الحیاه فی تلخیص نجاه العباد، که در سال ۱۳۲۷ ق، در بغداد به چاپ رسیده است.

۱۷ - تکمله التبصره: در سال ۱۳۲۸ ق، در تهران چاپ شده است.

۱۸ - ذخیره العباد فی یوم المعاد: رساله عملیه آخوند، به زبان فارسی است که نخست در بمبئی و سپس در سال ۱۳۲۹ ق. در تهران، چاپ شد.

۱۹ - اللمعات النیره فی شرح تکمله التبصره

۲۰ - کفایه الاصول: مهمترین اثر آخوند، که چندین بار چاپ شده است و هنوز در حوزهای علمیه شیعه تدریس می شود. این کتاب از کم نظیرترین کتابهایی است که درباره علم اصول نوشته شده است. بیش از صد نفر از مجتهدان شیعه بر این کتاب حاشیه و شرح نوشته اند.

 

تاسیس مدارس

برخی از بانیان خیر، هزینه ساختن مدرسه علمیه ای را به آخوند دادند. وی نیز با تمام توان در تلاش برای ساختن مدرسه بود. سرانجام در سال ۱۳۲۱ ق. مدرسه علمیه ای در محله «حویش» نجف، به همت او بنا شد که به نام «مدرسه بزرگ آخوند» مشهور گردید. کتابخانه مدرسه دارای نفیس ترین کتابهای خطی بود. آخوند در سال ۱۳۲۶ ق. مدرسه دیگری در محله «براق» ساخت که به «مدرسه الوسطی آخوند» شهرت یافت.

سومین مدرسه ای که با همت ایشان، در محله «براق» بنا شد «مدرسه کوچک آخوند» است که در سال ۱۳۲۸ ق. کار بنای آن به اتمام رسید.

آخوند در ساختن چندین مدرسه در نجف، کربلا و بغداد مشارکت داشت. در این مدرسه ها ادبیات فارسی نیز تدریس می شد. او مبلغانی به ایلها، عشایر و روستاهای دور افتاده عراق گسیل داشت، تا آنها را با احکام اسلامی آشنا سازند. مجله های «اخوت»، «دره النجف»، «العلم» و «نجف اشرف» با پشتیبانی آخوند در عراق منتشر می شد.

حیات سیاسی آخوند

نقش آخوند خراسانی در مشروطه اول

مشروطه، یعنی مقید شدن و مشروط شدن حکومت مطلقه مستبده به قیود و شروطی چند و خود به دو قسم سلطنتی و جمهوری تقسیم می شود. عقل، قبل از شرع به حسن آن در قیاس با استبداد و اقربیت آن به اسلام حکم می کند. برخی گمان کرده اند که مشروطه یک امر حادث بوده و خواص و عوام ایران از آن بی اطلاع بوده اند. در حالی که الفاظی چون مشروطه، دستور، پارلمان، مجلس شورا و ... چندین و چند سال قبل از سال ۱۳۲۴ در گفتار و نوشتار امثال سید جمال الدین اسدآبادی، سید محمد طباطبایی، امیرکبیر، میرزا صالح شیرازی و ... آمده است. حتی در کتابی که توسط یکی از علمای کرمانشاه ۹۹ سال قبل از مشروطه تألیف شده، مکرر از مجلس و پارلمان نام می برد. نهایتا در ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴ قمری پس از هزاران سال نظام استبدادی، حکومت ایران، مشروطه می شود. از علمای نجف اشرف درباره حکم شرعی مشروطه استفتا می شود. عده ای موافقت می کنند و دسته ای مخالفت نمی کنند، یعنی بی طرف می مانند. آخوند خراسانی، میرزا حسین طهرانی و ملا عبداللّه مازندرانی از امضا کنندگان اصلی اند که به مراجع ثلاثه حامی مشروطه شهره می باشند. باید دانست که علما برای حفظ دین و محافظت بر احکام شریعت و عدم از دست رفتن ایران و سلطه اجانب بر آن مشروطه را امضا کردند، چه این که اگر مشروطه نمی شد در اندک زمانی همین باقی مانده خاک ایران هم صرف عیاشی و اروپاگردی شاهان بی غیرت قاجار می شد. در هیچ دوره ای از ادوار اسلام سراغ نداریم که به اندازه دوره نحس قاجار از خاک ایران کم شده باشد، ولی با آمدن مشروطه لااقل از این جنبه زیانی به ایران نرسیده است و اگر مشروطه حسنی نداشت الا همین موضوع، شایسته ستایش بود. اولین لایحه ای هم که به مجلس برده می شود لایحه استقراض است که مجلس مخالفت می کند. حرکت جانانه مجلس در قبال عهدنامه ۱۹۰۷ که روس و انگلیس ایران را به سه قسمت تقسیم کرده بودند احتیاجی به ذکر ندارد. از علمای مؤید مشروطه چنانکه در تاریخ انقلاب مشروطه کاتوزیان آمده، نقل است که: مملکت به این طرز که در دربار قاجار پیش می رود اصول اسلام را از پای در می آورد ما برای حفظ صیانت اسلام و بقای مذهب، خود را ملزم می دانیم که طرفداری از آن مشروطه کنیم تا اصول استقلال مملکت باقی و برقرار بماند. بالجمله حبّ مذهب و آیین ما را مجبور نموده است که برای استقلال آن بکوشیم و استقلال مذهب، موقوف بر استقلال مملکت است و استقلال مملکت، منحصر به مشروطیت و آزادی است و الا به یک قرضه دیگر یکی از ارکان ممالک اسلامی که ایران باشد مانند ترکستان یکی از امارت نشینان روس خواهد بود. آخوند خراسانی در مشروطه اول فعالیت های بسیاری دارد و گویا کلام حاج ملاهادی سبزواری که حدود نیم قرن قبل از مشروطه درباره آخوند که در آن وقت طلبه ای جوان بود، اظهار داشته است، تحقق عینی اش در این ازمنه می باشد. سبزواری درباره آخوند خراسانی گفته است: وی در آینده در علم و دانش نابغه خواهد شد و از انوار نبوغ او هزاران نفر به بزرگی خواهند رسید و از فرمان او سرنوشت ملتی تغییر خواهد کرد

آخوند خراسانی پس از افتتاح مجلس اول در نامه ای به وکلای ملت آنها را به اتحاد فراخوانده و از آنان می خواهد که در راه آبادانی ایران ویران بکوشند و ظلم را مرتفع کرده و از اجانب بی نیازی حاصل کنند. تلاش های فراوانی هم برای تأسیس مدارس جدید و تعلیمات نو و تأسیس بانک ملی و تهیه قشون ملی و آموزش های نظامی دارد. در کمتر ازیک سال پس از استقرار مشروطه که بحث متمم شیخ فضل اللّه نوری پیش می آید نه تنها مخالفت نکرده که یک ماده ابدیه هم بدان می افزاید.

 

آخوند خراسانی در استبداد صغیر

محمدعلی شاه و عده ای روس پرست انگلیسی مآب، مجلس را بمباران کرده و مشروطه نوپا را له می کنند. در همان ایام آخوند خراسانی و علمای مشروطه خواه نجف، برای ترساندن شاه و جبران مافات تلگراف های سختی به طهران می فرستند و شاه که با پیوستن عده ای از مشروطه خواهان به خیال خود، گمان فتح می برد حیران شده و از تکفیر علما اندیشه دارد. آخوند خراسانی و دیگر علما به شدت بر طبل ضد استبدادی می کوبند و کوتاه نیامده و خواستار اعاده مجلس و مشروطه هستند. از طرفی حمله به مجاهدان تبریز را محکوم کرده و در تلگراف هایی از مردم و ایلات و عشایر خواهان کمک به مجاهدان آذربایجان می شوند. از سویی حکم می کنند که دادن مالیات به عوامل استبداد حرام است و از جانبی در آزادی آیةاللّه بهبهانی که در دینور کرمانشاه در حبس تبعدیدی است، تلاش دارند. نهایتا وقتی شاه را قابل آدم شدن نمی دانند، او را تکفیر کرده و از سلطنت خلع می نمایند. این فتوا خواب را از چشمان محمدعلی شاه که اکنون همان محمدعلی میرزاست، می رباید. خزانه هم خالی است و آخوند خراسانی با تلگراف به سفرای کشورهای خارجی، مانع از قرض دادن به حکومت ایران می شود. از دسیسه های محمدعلی میرزا، فرستادن قاصدانی برای تطمیع علمای نجف و فریفتن آنهاست که تیرش به سنگ می خورد. چندین دفعه ناکسانی را می فرستد که علمای مشروطه خواه را به قتل برسانند که باز هم موفق نمی شود. جعل فتوا می کند که علمای نجف از مشروطه خواهی بازگشته اند که توسط علما تکذیب می شود. در شوال ۱۳۲۶ میرزا حسین طهرانی وفات می کند یا طبق برخی نقل ها کشته می شود. با این که فعال ترین رهبر مشروطه از همان ابتدا آخوند خراسانی بوده، لکن از این موقع به بعد بار ایشان سنگین تر می شود. آخوند، مردم ایران و هم چنین مردم عراق و علمای عتبات حتی مرحوم سید محمدکاظم طباطبایی یزدی را برای حرکت به سوی ایران فرا می خواند که در همان ابتدای حرکت، خبر فتح تهران می رسد و مشروطه دوم آغاز می شود. از کارهای آخوند خراسانی در استبداد صغیر علاوه بر نامه ها و تلگراف های روشنگرانه اش، پشتیبانی از تألیف کتاب و رساله برای دفع توهمات مخالفین مشروطه و تبیین مبانی و مرادات آن است. برای نمونه می توان به تألیفات میرزای نایینی و مرحوم شیخ اسماعیل محلاتی اشاره کرد.

 

آخوند خراسانی در مشروطه دوم

آخوند خراسانی پس از فتح تهران اصرار فراوان دارد که معایب مشروطه اول تکرار نگردد و از آزادی سوء استفاده نشود. روزنامه ها هم هر چه بخواهند ننویسند. در بحث طراز اول های مجلس سعی فراوان دارد تا بالاخره آنها را برای انتخاب به مجلس معرفی می کند. وقتی مشاهده می کند که تقی زاده عامل فساد است. به همراه ملاعبد اللّه مازندرانی او را از تصرف در امور بازداشته و دستور اخراجش از ایران را صادر می کند. در عین حال به عثمانی هم نظرها دارد که بر ضد ایران و ایرانی امری صورت نپذیرد. مفتیان سنی را به اتحاد و عدم تفرقه دعوت می کند. اصولا آخوند خراسانی از اتحادطلب ترین علمای تاریخ اسلام است. وقتی مشاهده می کند که ایران و برخی کشورهای دیگر توسط بیگانگان و کفار اشغال شده است، با نامه نگاری های فراوان، عالم اسلام را بر ضد اجانب تهییج می کند. وقتی می بیند که روس، با نصیحت و تحریم ضمنی کالاهایش، از تجاوزات خود دست بر نمی دارد، خود به همراه مردم عراق و علمای عتبات برای دفع روس پلید عازم ایران می شود که در صبحگاه حرکت، در روز سه‌شنبه ۲۱ ذی‌حجه ۱۳۲۹ق (۲۱ آذر ۱۲۹۰) به طرز مشکوکی جان به جان آفرین تسلیم می کند. عده ای از شاگردان آخوند و مردمان عراق و نویسندگانی چند را عقیده بر این است که آخوند را مسموم نموده اند. پیکر پاکش پس از تشییع باشکوه، در حرم مطهر امیرالمومنین به خاک سپرده شد. درود و رحمت و رضوان خداوند بر آن عالم مجاهد باد.

 

چند شبهه

یکی از خصوصیات آخوند خراسانی شدت مظلومیت ایشان است. در مظلومیت آخوند و ملاعبداللّه مازندرانی و میرزای نایینی و میرزای طهرانی و تنی چند از اعاظم دیگر همین بس که اینان رهبران واقعی مشروطه بوده اند لکن نام و نان مشروطه نصیب دیگران شده است. مثلا ابراهیم صفایی که در حماقت و نادانی و غرض ورزی کم نظیر است در کتاب رهبران مشروطه، کسانی را به عنوان رهبر مشروطه نام می برد که حتی از مخالفان مشروطه هستند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. مطالبی ناصحیح و غیر واقع توسط دوست و دشمن در گذشته و حال به آخوند خراسانی نسبت داده شده و می شود که از حلیه حقیقت عاری است. از نسبت های ناصحیح به آخوند یکی این است که ایشان در اواخر عمر از مشروطه خواهی دست شسته و حرکت ایشان به سوی ایران برای اسقاط مشروطه بوده است.

این تهمت از بس بی پایه است جواب دادن را نشاید، اما طالبان می توانند به تلگراف های آخوند خراسانی در آخرین روزهای عمر مبارکشان رجوع کنند تا حاق قضیه را دریابند که آخوند برای دفع روس متجاوز عازم ایران بوده اند، البته این منافاتی ندارد با این که قصد اصلاح برخی معایب مشروطه را هم داشته اند. از تهمت های دیگر این که نوشته اند فتوای آخوند خراسانی باعث شهادت شیخ فضل اللّه نوری شده است در حالی که خود آخوند تلاش فراوان داشته تا فاتحان تهران به شیخ فضل اللّه آسیبی نرسانند. وقتی هم خبر شهادت شیخ را می شنود عمامه اش را بر زمین می کوبد و به فرزند شیخ فضل اللّه که شاگرد خودش است، امر می کند که مراسم ختمی به پا دارد.

آن تلگراف کوتاه هم که مضمون آن مفسد خواندن شیخ فضل اللّه و عدم جواز تصرف وی در امور است، جعلی است. هم متن آن اختلاف دارد، هم به افراد مختلف نسبت داده شده است و مشوش است و اصلا زمان آن مربوط به واقعه میدان توپخانه که ماه ها قبل از رجب ۱۳۲۷ بوده، می باشد. بر فرض صحت صدور، کجای آن دال بر تکفیر نوری است؟ آخوند خراسانی، حسن تقی زاده را مفسد خوانده و تصرفش را در امور حرام می داند، ولی مکررا می گوید از این حکم من، تکفیر تقی زاده مراد نیست. منظور اینکه تکفیر حاجی نوری از تهمت های غلط به آخوند خراسانی است. و باز هم این که نوشته اند آخوند خراسانی معنای مشروطه را نمی دانست و در امضای آن فریب خورده است دافع این نسبت بیهوده باز خود نامه ها و تلگراف های آخوند خراسانی است که اولا حاکی از فهم کامل جناب ایشان نسبت به مشروطه و خلق یک نظام مشروطه جدید در عالم است و ثانیا این که آخوند و یارانش برای نجات دین و مملکت، عالمانه به امضای مشروطه اقدام کردند. ختم کلام را قسمتی از یکی از تلگراف های علمای مشروطه خواه نجف در بیان علت امضای مشروطه قرار می دهم که می گویند: هدف ما حفظ دین و مملکت اسلامی ایران بوده است و در حقیقت سلطنت استبداد و سلطنت مشروطه، تفکر تام و بررسی کامل نموده با ملاحظه سوابق اطلاعات که از تعدیات و بغاوت حکام جور و تجاوزات مباشرین امور دیوانی داشتیم، نیک بسنجیدیم و حالت حالیه ایران را در این قرن با قرن سابق مقایسه کردیم، متضح گشت که اگر مسلک ظالمانه و طریقه غدارانه سابقه تغییر داده نشود، عن قریب خدای ناکرده این شعبه از سلطنت اسلامی مضمحل و منقرض خواهد شد. پس به مقتضای تکلیف شرعی که بر عهده داشتیم و در قیامت کبری از سکوت آن عذر نداشتیم، رفتار نموده آنچه متعلق به دارالشورا و ... ..

منبع: رسا

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.