انقلاب اسلامی فرصتی بود برای اینکه متفاوت باشیم. برای برخی از مردم دین آرمان اصلی بود و برای برخی دیگر آرمان‌شهر انقلاب، کمی سوسیالیستی به نظر می‌رسید و در آن از عدالت، مساوات، تشابه، نبود طبقه، فقدان فقر و البته دین صحبت می‌شد! برخی نیز به دنبال آرمان‌شهری لیبرال بودند و البته در کنار دین! این تصاویر، در واقع آرزوهایی بودند که اغلب با هم در تضاد و رویارویی قرار می‌گرفتند.

انقلاب اسلامی و مسئله آرمان‌شهر

برای اینکه ببینیم حلقه مفقوده آرمان‌گرایی ایرانیان چیست و به پاسخ پرسش‌هایمان در این زمینه برسیم، سراغ سخنان دکتر بیگدلی در هفدهمین نشست تخصصی همایش ملی «انقلاب اسلامی و افق تمدنی آینده» با موضوع «انقلاب اسلامی و مسئله آرمان‌شهر» رفته‌ایم.

فصل مشترک تمدن‌ها چیست؟ آرزوهای بشر در این میانه چه جایگاهی دارند؟

مطالعات تمدنی نشان داده است هر تمدنی اعم از تمدن یونانی، رُمی، قرون وسطایی مسیحی و تمدن جدید و از این سو تمدن‌های دینی و شرقی، در ابتدای ظهور خود، عنصر مشترکی دارند و آن، ایمان یک گروه نخبه بسیار فعال و فداکار است که در مطالعات تمدنی، برای این گروه اسامی متفاوتی ذکر شده است. این گروه اقلیت بسیار فعال و باایمان، امر مشترکی دارند و آن، یک خیال و آرزوی مشترک برای آینده است. یعنی تصویری هر چند اجمالی از آینده داشته و به آن تصویر ایمان دارند. این آرزو به همراه ایمان، منجر به حرکتشان می‌شود.

نکته دوم اینکه این «آرزو» در ابتدای شکل‌گیری تمدن، چنین ویژگی‌هایی دارد: اجمالی است؛ آرزوست و به این معنا، خیالی است؛ متعلق و مرتبط با ایمان آن گروه قرار می‌گیرد؛ متفاوت و متمایز از وضع موجود است و البته مهم‌ترین محل ظهور و بروز ارزش‌های بنیادین آن‌هاست؛ چرا که فرض آرمان‌شهر این است که فرض کنیم هیچ مانعی نبوده و بی‌نهایت امکانات هست، حال آن ساختار مطلوبی را که می‌خواهیم در آن زندگی کنیم، تصویر کنیم. در چنین فرضی، افراد به میزان زیادی ارزش‌های بنیادینشان را ظهور می‌دهند؛ چرا که دیگر بحث از سیاست‌گذاری، راهبرد، میدان، تلاقی با موانع و برنامه‌ریزی مطرح نیست. چنین شخصی سعی می‌کند بنیادی‌ترین معنای خودش از سعادت را در آرمان‌شهر خود جلوه‌گر سازد. در اینجا، مسئله آرمان‌شهر، مسئله ارزش بنیادین و مسئله غایت، خودش را نشان می‌دهد.

ایده‌های کلی سعادت بشر در طول تاریخ چه بوده است؟

به نظر می‌رسد در طول تاریخ بشر، چهار آرمان‌شهر و به تعبیری چهار ایده کلی برای سعادت داشته‌ایم. یعنی در پاسخ به پرسش «سعادت یعنی چه؟» چهار ایده کلی مطرح شده است:

اول عدالت و مساوات؛ یک ایده که از قدیمی‌ترین ایده‌هاست ایده «عدالت و مساوات» است. یعنی سعادت مساوی با عدالت است و عدالت یعنی مساوات. جامعه آرمانی نیز جامعه‌ای است که در آن، عدالت و مساوات برقرار باشد.

دوم آزادی و حریت؛ ایده دیگر، ایده «آزادی و حریت» است. جامعه آرمانی، جامعه‌ای است که در آن، افراد آزاد بوده و حق رأی داشته باشند، استبداد نباشد، به این معنا، هر کس هر کاری دلش خواست، انجام دهد. حد آزادی من، فقط آزادی‌های دیگران باشد و عدم تزاحم.

سوم دیانت که ایده‌ای بسیار قدیمی است؛ یعنی جامعه آرمانی، یک آرمان‌شهر شرعی و دینی باشد که در آن، مناسک بسیار پررنگ بوده، همه به نماز جماعت مساجد بیایند، همه حلال و حرام را رعایت کنند و انسان‌ها، انسان‌های متدینی باشند. یعنی جامعه‌ای داشته باشیم که در آن، دیانت محوریت داشته باشد.

چهارم ثروت و رفاه است؛ شاید در چند سده اخیر، ایده‌ای که خیلی مرکزیت پیدا کرده، ایده ثروت و رفاهیت و ایده بهشت بودن این جهان با محوریت تمتع از جهان، رنج کمینه و لذت بیشینه باشد.

همه تمدن‌ها، تمام وجوه حیات را دارند اما بحث بر سر «بنیاد» و محور و بر سر غایت اصیل است که بعد، سلسله مراتب ارزش‌ها و سلسله مراتب نظام‌ها را تولید کرده و سازمان اجتماعی را معلوم می‌کند. پس بحث بر سر «بنیاد» است.

آرزوها و آرمان‌های اصلی و همیشگی ایرانیان چه بوده است؟ آیا ایرانیان توانسته‌اند بر سر یک آرمان واحد اجماع کنند؟

ما ایرانیان در حدود ۲۰۰-۱۵۰ سال گذشته دچار یک تذبذب، شک و یا حیرت در حوزه آرمان‌شهر و یا در حوزه «بنیاد» شده‌ایم. منظور از «بنیاد»، ایده‌ای است که در آرمان‌شهر، خودش را نشان می‌دهد. ما دچار یک تردید در «بنیاد» شده‌ایم.

با تسامح می‌توان گفت تا پیش از آن، کمابیش ما پذیرفته بودیم که مبتنی بر بنیادی به نام دیانت کار کنیم. ولی رقیبان «دیانت» وارد میدان شدند، یعنی «حریت»، «مساوات» و «رفاهیت». ایده اصلی که در تقابل با دیانت قرار گرفت ایده حریت بود. در دوره پهلوی دوم، ایده رفاهیت نیز آمد. البته ایده عدالت نیز در ایران، همیشه سویه دیگر مسئله بوده است.

«دیانت» – «عدالت» در یک سمت و «آزادی» – «رفاهیت» در سمت دیگر قرار گرفته و عموماً جبهه‌ها این‌ گونه شکل گرفت. یعنی شریعت - عدالت در یک طرف و آزادی – رفاهیت در طرف دیگر قرار گرفت.

هیچ کسی نمی‌گوید که این موارد به این معنا با هم در تعارض هستند، چون هر کس، یک «بنیاد» می‌گذارد و سایر مقولات اعم از عدالت، دیانت، آزادی و رفاه را بر اساس «بنیاد» خود تعریف می‌کند و روشن است که در تعارض با هم قرار نمی‌گیرند. عمده مشکلات ایران از ۱۵۰-۱۰۰ سال پیش تا یکی دو دهه گذشته، این ایده بود که ما ایرانی‌ها می‌خواستیم در «بنیاد»، مفاهیم دیانت، عدالت، آزادی و رفاه را با هم جمع کنیم.

به نظر می‌رسد در دهه‌های گذشته، آرام آرام متوجه ناممکن بودن این طرح از حیات شدیم. متوجه شدیم که ما نیز مانند سایر تمدن‌ها به «یک» «بنیاد» نیاز داریم که معنابخش سایر وجوه زندگی ما باشد. همچنین جامعه ایران، در طول ۲۰- ۱۰ سال گذشته، آرام آرام به سمت یک نظم جدید و انتخاب یک «بنیاد» برای زندگی نزدیک می‌شود. یعنی داریم از نقطه بحرانیمان در حوزه «بنیاد» عبور می‌کنیم. در نگاه کلیِ فرایند تاریخیِ جامعه ایران، داریم از آن نقطه بحرانیمان گذار می‌کنیم.

در جامعه ایران، «بنیادِ» اصلی و سامان‌دهنده سایر مفاهیم چیست؟

ایرانیان به یک معنا از این نبردهای ایدئولوژیک و نظری خسته شده‌اند. از طرفی، آرام آرام داریم به استقراری می‌رسیم و این فرصتی است که ایجاد می‌شود. اما چه چیزی در حال محوریت یافتن است؟

اگر زندگی روزمره ایرانیان را ملاحظه کنیم، روابط فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حقوقی ایرانیان را مورد بررسی قرار دهیم و رفتارها و ساخت‌های تمدنیشان در طول ۳۰-۲۰ سال گذشته را مورد مطالعه قرار دهیم، دو فرضیه و نظریه به ذهن می‌رسد:یکی اصالت پیدا کردن «بنیاد» رفاهیت و شبه‌سرمایه‌داری؛ شاید بتوانیم بگوییم که در ایران، نوعی سرمایه‌داری و رفاهیت دارد خودش را آرام آرام به مثابه «بنیاد» مستقر می‌کند. این «بنیاد»، عدالت، آزادی و دیانت را هم بر اساس شاکله خودش تعریف می‌کند.

مسئله دوم در «بنیاد» ما پس از مشروطه، مسئله حریت و آزادی است و این «بنیاد» است که دارد سایر مفاهیم را ساماندهی می‌کند.

به نظر می‌رسد بنیاد ایرانی‌ها پس از مشروطه، حریت بوده است. با وجود اینکه به نظر می‌رسد در ایران، نوعی شبه‌سرمایه‌داری بر رفتار، گفتار و کنش ایرانیان غلبه کرده اما در پسِ این رفتار شبه‌سرمایه‌داری در کنش‌های اقتصادی و اجتماعی اغلب ایرانیان، باز مسئله اصیل ایرانیان، همچنان مسئله حریت و آزادی است. یعنی رفاه و شبه‌سرمایه‌داری را نیز برای این می‌خواهند که مسئله حریت در ایران محقق شود. به همین خاطر با این «بنیاد»، دین، عدالت و سایر شئون به گونه‌ای خاص تفسیر می‌شود.به عبارتی دیگر می‌توان گفت مسئله اصیل ایرانیان، رفاه، عدالت و یا دیانت نیست بلکه حریت و آزادی است.

چگونه این مدعا را اثبات کنیم؟ چگونه می‌توان شواهد و قرائنی برای فرضیه «بنیاد» قرار گرفتن حریت و آزادی در جامعه ایران آورد؟

اصل مسئله، مطالعات تاریخی و تمنای اهل فکر ایران است. یعنی هنگامی که تاریخ فکر در ایران و تاریخ عمل ایرانیان از مشروطه، انقلاب اسلامی و تقابل آن با جهان جدید را مورد مطالعه قرار می‌دهید، همه نشان می‌دهند که گویی مسئله اصیل ایرانیان، نه سرمایه و رفاه، نه به این معنا عدالت و مساوات، نه به آن معنا دیانت است بلکه حریت و آزادی است. یعنی ایرانیان، «بنیادی» در جهان پیدا کرده‌اند که نمی‌خواهند کسی با زور آن‌ها را به راهی ببرد، یک چنین خُلقی پیدا کرده‌اند.

شاید این، واکنشی به سال‌ها استبداد در ایران باشد. اگر نظریات استبداد را بپذیریم شاید این واکنشی به بلبشوی تمدنی و سوءاستفاده پس از صفویه برخی از پادشاهان ما و یا واکنش ناخودآگاه به مسئله خوانین و فئودالیسم ناقصی که در ایران رخ داده است، باشد.

به هر حال، هر ریشه تاریخی داشته باشد، به نظر می‌رسد مسئله اصیل ایرانیان، مسئله آزادی است. آزادی از هنجارهایی که توسط منبع قدرت اعمال می‌شود که ممکن است هر کسی باشد. به خاطر همین، حاکمیت آنجایی که خودش را به مثابه منبع قدرت و زور جلوه‌گر می‌کند می‌بینید که جامعه ایران، هیچ نسبتی با آن پیدا نمی‌کند بلکه با آن، احساس تقابل می‌کند. اما آنجایی که حاکمیت چنین ظهوری ندارد می‌بینید که جامعه ایران، آرام می‌شود.

«بنیاد دیانت» در «جامعه ایرانی» چه جایگاهی دارد؟

در جامعه ایران ظهور دینداران (بنیاد دین) و بی‌دینی (بنیان رفاه و سرمایه‌داری) بیشتر شده است. تعدادشان هم بیشتر شده است مجموع این‌ها حدود ۳۰-۲۰درصد از جامعه ایران هستند. ۷۰درصد مردم ایران بنیادشان حریت است و نسبتی با دین و بی‌دینی دارند... دیانت اینجا به معنای آن چیزی است که متشرعین مناسکی می‌فهمند.

به نظرم روشن است که جامعه ایران باید به سمت «بنیاد» دیانت برود و اگر ما بنیاد دیانت را بپذیریم و بخواهیم آرمان‌شهرمان را توصیف کنیم یعنی به اقتضای جهان مدرن و... کاری نداشته باشیم، بلکه برویم جامعه مهدوی را تصور کنیم.

اگر جامعه‌ای دینی باشد ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و سبک زندگی آن چگونه است؟

البته در ابتدا گفتیم آرمان‌شهرها اجمالی هستند اما ما چون فقه داریم، تجربه زیسته داریم، روایت‌های مهدویت را داریم، یک پله از اجمال جلوتر هستیم. یعنی در برخی موارد، جزئیات تفصیلی هم داریم. بنابراین می‌شود چنین جامعه‌ای را توصیف کرد اما قطعاً در آن جامعه، سرمایه‌داری، رفاه و سود نبوده و یک جامعه صنعتی – مالی نیست. چنین جامعه‌ای شهر پایه نیست و روابط اقتصادی فعلی را ندارد و کلاً ساختارهای دیگری بر آن، حاکم است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.