۴ اردیبهشت ۱۴۰۱ - ۰۴:۱۶
کد خبر: 795506

ما و شب قدری که تقدیرهای بهشتی در آن رقم می‌خورند

جوشن جان در عرفات عشق

حمزه واقعی، پژوهشگر ارشد مطالعات میان‌رشته‌ای

جوشن‌کبیر جشن جان‌هایی است که در عرفات عشق عارف شده‌اند و قرآن‌هایی که بر سر دارند در جان‌هاشان جاری می‌شود.

جوشن‌کبیر را نباید خواند، باید نوشید و با این باده سرمست شد و از واژه‌هایش که هر کدام مطلع‌الغزل عشق است زرهی ساخت بزرگ و محکم، آنچنان که چشم ناپاک هیچ شیطانی از آن 
عبور نکند.
جوشن‌کبیر راز بزرگی انسان‌هایی است که از زمین به همه کائنات نور می‌افشانند و آسمان هم اگر نوری دارد، بازتاب این نور است؛ چنان‌که باران آسمانی که در لطافت طبعش دریغ نیست، حاصل صادرات آب و نور از زمین است؛ زمینی که به یمن قدوم انسان، بوی خدا را هر لحظه در وجود خلیفه‌اللهی ساکنان 
خویش می‌یابد.
جوشن‌کبیر شرح عاشقانه‌های انسانی است که هم‌کلامی خدا را بر هر چیزی ترجیح داده است تا در پی «و علّم الآدم الاسماء کلها» باز بخواند آن اسامی روشن را که هر کدام برای گذر همیشه از دشت شب کافی است. در واژه واژه این دعا، توحید به نهایت می‌رسد و دلدادگی مؤمنانه میان عاشق و معشوق نشئه‌ای دیگر می‌یابد، از جنس همان نشئه‌هایی که در حضور خدا می‌توان تجربه کرد و حاشا که حضور و محضر دوست به یک مکان و زمان خاص خلاصه شود. او را می‌شود در همه جا یافت، به‌خصوص در قلب‌های شکسته. او را همیشه می‌شود تماشا کرد؛ اصلاً چشمی که در تماشای او بالغ نشود به ایمانی عارفانه ره نتواند یافت؛ او را اگر نشود با همه وجود دید چگونه می‌شود برایش غزل خواند و غزل شنید؟ 
و همه حکایت عشق از آنجا آغاز می‌شود که انسان در نماز تماشا او را می‌بیند و این نگاه، جاودانه می‌شود، بدون اینکه دعا کند او برگردد دوباره، چرا که از دیده نمی‌رود که از دل برود. اصلاً او نمی‌رود که بازآید. قصه عشق آغاز شده است بی‌آنکه کسی برایش پایانی متصور باشد، حتی در آن ملاقات سرخ، که آن هم خود نشئه‌ای است برای نشئات دیگر و آغازی برآغازهای دیگر.
در این زیارت که در بی‌زمانی و بی‌مکانی مطلق، آدمیان همه زائر می‌شوند وجود دلبرانه خداوندی چنان نمایان است که کسی را تاب بازگشت نیست؛ بلکه هروله دل‌ها هر لحظه شدیدتر می‌شود تا الغوث‌گویان پایه وادی دیگر بگذارد وادی‌ای که خداوند در آن جلوه‌های عاشقانه دیگری به تماشا گذاشته است... «سید... مجیب... رافع... ولی... غافر... معطی... قابل... سامع... عالم... دافع». 
در این وادی ۱۰ آسمان، بستر پرواز مرغ باغ ملکوت می‌شود؛ تا حتی با قفس تن پرواز را در نهایت تجربه کند و جبرئیل را هم پشت سر خود ببیند، چنان‌که پیامبر دید. گفت: «جبرئیلا تو بیا اندر پی‌ام. گفت: رو، رو من حریف تو نیم...» و این دری است که همه باید تجربه کنند و اصلاً ایمان همین تجربه‌هاست و باید که انسان خود را در معرض وحی و آیات الهی قرار دهد و بفهمد قرآن به تعداد همه انسان‌ها در همیشه زمان‌ها باید جاری شود تا رخت خلیفه‌اللهی بر تن همگان گردد. والّا نزول قرآن اگر یکباره باشد که جان خشک می‌شود. این درست که پیامبر خاتم رفته است اما آیین او ماندگار است و آیاتی که بر آدمیان خوانده هر روز در تأویل. در همین تأویل است که انسان‌ها به فهم روزآمد می‌رسند و ایمان خویش را کمال می‌بخشند.
در وادی دوم یار لباس سیادت می‌پوشد تا جانشینانش در زمین تن‌پوش سبز زیب قامت کنند و «مجیب» است تا هیچ پرسشی را دانایان بی‌جواب نگذارند؛ رافع است تا جویندگان رفعت بر آستان او سجده آرند؛ ولی است تا هیچ کس در راه نماند؛ غافر است تا کسی به بهانه گناه، چشم از آفتاب در نپوشد؛ معطی است تا دست‌ها به امید عطا به در خانه بیگانه دراز نشود؛ قابل است و درس قبولی می‌دهد و هیچ کس را از پشت دیوار ندبه به جز به سوی بهشت راه نمی‌نماید؛ سامع است و هیچ آوایی را ناشنیده نمی‌گذارد و گاه اگر در پاسخ، تعللی می‌نماید خود رازی است عاشقانه و حکمتی حکیمانه؛ چه «عسی أن تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لَکم و عَسی أن تَحبوا شیئاً و هو 
شرٌ لکم».
عالم است و به همه چیز دانا، هیچ دستی برای او بسته نیست و هیچ خطی نانوشته، و باید که برای عاشقان معشوقان بار هم قصه همین باشد. لذا گفته‌اند: «المؤمن کیس»، مؤمنان به حق از آنجا که صفات او را در خویش بارور می‌کنند تا رخت خلیفه‌اللهی بر تن کنند عالم هم می‌شوند تا گره‌هایی که در طبیعت به رمز گذاشته شده است بجویند. او دافع هم هست و حاشا که غیرت او اجازه دهد دست تعدی به سوی معشوقانش دراز شود. او دراز دستانی را پاسخی به غایت درخور می‌دهد و عشق را از گزندها 
مصون می‌دارد.
«خیر» نیز نام دیگری است بر قامت بلند دلدار که در هر وادی‌ای رخ می‌نماید، آنجا که سخن بر مدار بخشش می‌چرخد، او خیر الغافرین است و آنجا که کلام به اسرار می‌رسد او خیر الخفیات است و او خیر همه چیز است و خیر است و زیبا. او جمیل است و دوستدار جمال و دریغ است که پروردگان آستان او جز به زیبایی، نماز تماشا بخوانند و جز به خیر قلم بر صفحه تقدیر بگذارند. آن‌که زیبایی را دوست نمی‌دارد و در سیلاب نازیبایی‌ها موج سواری می‌کند باید در ایمان خویش تردید کند، چه دشمن‌داشت زیبایی‌ها، کفران نعمتی است که سخت ایمان را عذاب می‌دهد. مهندسی طبیعت هم بر اساس زیبایی است و چنان منطقی که هر کدام از اشیا را بردارید، هیچ چیز دیگر جای آن 
را پر نمی‌کند.
شب‌های قدر که قرآن‌ها بر سرها، ایمان‌ها را پاسبان می‌شوند و زبان‌ها «سبحانک یا لا اله الا انت، الغوث، الغوث خلصنا من النار یارب» می‌گویند، فرصتی است که نگاه خویش را تغییر دهیم و دریابیم آنچه عاشقان از آن گریزانند، جهنم دوری از دوست است و اگر خواهان رهایی از آتش هستند نه از سر خواست و تجارت پیشگی، که از سر عاشقی است و خود فریادرس و یار می‌داند که نجات‌خواهان در پی چه هستند، آن‌ها که با او دل یکی کرده‌اند  می‌خواهند آتش فاصله از میان برود. و فریادخواهی آن هنگام فرو می‌نشیند که «بقا» با همه فاصله‌هایش از میان برود و هنگام وفا فرارسد؛ تا جاودانگی خویش را 
تجربه کنیم.
جوشن‌کبیر یک دعاست اما نباید آن را خواند بلکه چون شهد شهود باید آن را نوشید و این نوشیدن است که عطش عبودیت را فرو می‌نشاند و عبادت راهی به آسمان می‌شود و تقدیرهای بهشتی در شب قدر ورق می‌خورد؛ باشد که تقدیر ما را هم 
چنین بنویسند. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • شعبانی ۰۸:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۲/۰۵
    0 0
    بسیار عالی ومطالب خوبی بود استفاده کردیم لطف عالی مستدام وبرقرار ..ممنون