اگر پژوهشگری با نگاهی ژرف اندیش به تاریخ معاصر تحولات کردستان در اوایل دهه ۱۳۶۰ش بنگرد در خواهد یافت که شاید در میان مسئولان رده میانی ایران آن روز کمتر کسی همچون شهید محمد بروجردی به بغرنج و حساس بودن مسئله کردستان پی‌برده باشد شهیدی که برای پاکسازی کردستان عزیز و مظلوم از عناصر فرصت طلب و مخرب ضد انقلاب به تمام مقامات دنیوی پشت پا زد

اگر کردستان را از دست داده بودیم انقلاب را از دست می‌دادیم/ روایتی مستند از ۱۴ ماه محاصره طاقت فرسای شهر سردشت

در ادامه طی گفتگو با سرهنگ جواد نظامپور راوی مشهور دفاع مقدس و فرمانده سابق ادوات تیپ ویژه شهدا روایتی مستند از برخی جنایات تکان دهنده ضد انقلاب در کردستان دهه ۱۳۶۰ش ارائه کردیم تا نسل جوان را بیش از پیش با تاریخ معاصر سرزمین خود آشنا سازیم.

قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم خدمت سرهنگ جواد نظامپور از فرماندهان اسبق دفاع مقدس و تیپ ویژه شهدا در کردستان هستیم. لطفاً به عنوان یک راوی با سابقه دفاع مقدس برای ما بگویید که اصلاً چطور شد که شما وارد حوزه کردستان شدید؟

نظامپور: بسم الله الرحمن الرحیم از هر کس بپرسید که جنگ تحمیلی از چه تاریخی شروع شده زمان جنگ با عراق را به شما می‌گوید یعنی ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ش اما من اعتقادم بر این است که جنگ ما از روز پیروزی انقلاب شروع شد. علت اصلی این مسئله نیز آن است که از همان روزهای اول که ما درگیر مقابله با جریانات ضدانقلاب همچون سلطنت طلبان بودیم. در اطراف گنبد گروهی داشتیم به نام خلق ترکمن جریان دیگری به نام خلق عرب در خوزستان و گروه دیگری نیز به نام خلق بلوج در سیستان و بلوچستان سربرآورد. زمانی که انقلاب پیروز شد یعنی در اوایل سال ۱۳۵۷ش من با گروه شهید چمران در کردستان بودم. به همین دلیل اطلاعات خوبی از آن زمان دارم. سابقه جبهه من به پیش از جنگ با عراق باز می‌گردد. زمانی که انقلاب ما پیروز شد هر کدام از این گروههای ضدانقلاب یک سهم خواهی داشتند. اگرچه بسیاری از اینها در ابتدای پیروزی انقلاب فعالیت داشتند اما در هنگام پیروزی انقلاب به سهم خواهی پرداختند. از همه بیشتر سازمان منافقین همان طور که می‌دانید تا زمانی که بنی‌صدر روی کار بود سازمان نفاق به فعالیت خود ادامه داد و کلی کلاس آموزشی و سلاح داشت. در همین دوران غائله کردستان شروع شد. ببینید ما چهار کشور داریم که کردستان دارند. کردستان عراق، سوریه، ترکیه و کردستان ما اگر در نقشه مرزی هم نگاه کنید می‌بینید این چهار کردستان در چهار کٌنج نقشه واقع شده‌اند و همیشه داعیه‎ای تحت عنوان خودمختاری و یکی شدن این چهار کردستان داشتند. اما هر کشوری به اندازه خودش مسئله کردی را کنترل می‌کرد به خصوص کشور ما که در زمان پیش از انقلاب به خاطر وجود مسئله کردی پادگانهای بسیار بزرگی در کردستان ایجاد کرده بود. همچنین به دلیل وجود مرز گسترده با عراق و هم به لحاظ کنترل منطقه این اتفاق افتاد. من مردم کردستان را خیلی دوست دارم خیلی مردم خوب، مهربان، مهمان نواز ولی در عین حال در آن زمان مردمان ساده‌ای بودند. زیرا در آن زمان رادیو و تلویزیون در کردستان معنا نداشت به عنوان مثال ما در سال ۱۳۶۱ش به روستایی رفتیم که در آنجا هنوز نفهمیده بودند انقلاب شده است. ضد انقلاب راهها را بسته بود و به مردم هم اطلاعات نمی‌داد تا خودش حکومت کند. در کردستان ما بیشترین مواجهه را با حزب دموکرات و کومله داشتیم. حزب دموکرات بیشتر یک حزب محلی بود و متأسفانه شامل برخی از مردم بومی منطقه نیز بود. اینها اصلاً باهوش نبودند هنوز هم باهوش نیستند ما همیشه مثال می‌زدیم که دموکراتها مثل گربه هستند. چون همین که چشم گربه به گوشت می‌افتد شما اگر با شمشیر هم بالای سر او بیاستید او شما را نمی‌بیند و فقط گوشت را می‌بیند دموکراتها این گونه عمل می‌کردند بنابراین ما در برابر اینها خیلی راحت بودیم. چون اینها فوراً کمین می‌زدند اما نمی‌دانستند خودشان به دام می‌افتند و قتل عام می‌شوند. اما کومله‌ها نه چون جریان کومله از بیرون هم تغذیه می‌شد می‌توان گفت کمتر کردی بود که به لباس کومله درآید اینها فعالیت خوبی داشتند به علاوه این که چریکهای فدایی خلق که ما قبل از منافقین آنها را از خودمان راندیم نیز به جریان کومله در کردستان پیوستند و به نام خودمختاری از سادگی مردم استفاده نمودند و به دلیل اشتباهات دولت آقای بازرگان متأسفانه به جنایاتی دست زدند. دولت موقت گفت ما انقلاب کردیم که مردم آزاد باشند. بنابراین اینها از روی بی‌تجربگی یا با یک اقدام خائنانه مسئولین تمام پادگانهای کردستان از جمله مهاباد و سردشت را از برخی افراد بومی منطقه انتخاب کردند و سربازهای کرد را به کردستان فرستاده بودند.

بنابراین اینها با یک حرکت خیلی ساده و بدون هیچ درگیری پادگان مهاباد را تصرف نموده و سلاحهای آن را مصادره کردند و پادگان را تحویل کومله و دموکرات دادند. بیشترین سلاحی که در کردستان به دست ضدانقلاب افتاد و باعث قوی شدن آنها نیز شد متعلق به پادگان مهاباد بود یعنی ما در پادگان مهاباد زاغه مهمات و توپخانه بسیار بزرگی داشتیم که همه به دست ضدانقلاب افتاد. این اولین باری بود که ضدانقلاب قدرت گرفت و از همین جا هم تغذیه شد. پس از این با شروع درگیریهای شهری برخی مناطق منطقه به دست ضدانقلاب افتاد. ما در حقیقت باید کردستان را در دو مرحله گرفتیم. یک مرحله به حضور هیئت حسن نیت در کردستان مربوط است که ما به آن هیئت حسن خیانت نیز می‌گفتیم. در آن درگیری اولیه که پاوه به وسیله شهید چمران و نیروهای ایشان نجات یافت. گروههای ضدانقلاب پای میز مذاکره آمده و گفتند ما جمهوری اسلامی را قبول داریم به شرط این که پاسداران از کردستان بیرون بروند ما ارتش را قبول داریم و ارتش می تواند در کردستان حضور داشته باشد اما سپاه باید از کردستان بیرون برود. این هیئت حسن نیت برای این که درگیریها را تمام کند این توافق را انجام داد و بچه‌های سپاه را با چشم گریان از شهرهای کردستان بیرون آوردند. به مجرد این که نیروهای سپاه را از منطقه خارج کردند ضدانقلاب شروع کردند به محاصره ارتش و پادگانها یعنی اگر فعالیت شهید صیاد شیرازی و شهید چمران نبود شهر بانه به آن بزرگی سقوط می‌کرد و پادگان بانه نیز به دست عناصر ضد انقلاب می‌افتاد اما با فداکاری این شهید بزرگوار و این که دولت در اینجا فهمید که اشتباه کرده سپاه را دوباره به شهرهای کردستان بازگرداند و برای آزادسازی هر شهری سپاه صدها شهید و مجروح داد. به عنوان مثال ما برای نگهداری شهر بانه حدود ۴۰۰ پاسدار شهید دادیم. و خوشبختانه شهرها سقوط نکرد اما از اینجا به بعد تمام جاده‌های بین شهرها به خصوص منطقه آذربایجان غربی و کردستان به دست ضدانقلاب افتاد. بنابراین حاکمیت شهرها به دست سپاه و ارتش بود اما برای مثال جاده سقز به بانه برای هفته‌ای دور روز آن هم حدود ۴ ساعت توسط سپاه و ارتش برای مراوده مردم باز گذاشته می‌شد. جاده بانه به سردشت و مهاباد به سردشت و نیز پیرانشهر به سردشت هم دست ضدانقلاب بود و به طور کلی شهر سردشت ۱۴ ماده در محاصره ضدانقلاب بود این مسئله حقیقتی است که اتفاق افتاد و برای جمهوری اسلامی خیلی سخت بود. شما در این شرایط در شهر سردشت نیروهای سپاه و ارتش را همراه مردم دارید که باید تغذیه شوند و باید به آنها غذا برسد اما این شهر به مدت ۱۴ ماه محاصره بود.

قدس آنلاین: شما اشاره خوب و کوتاهی به نقش شهید چمران در کردستان داشتید که برای من مهم است به دلیل این که متأسفانه شهید چمران در کشور ما خیلی شناخته شده نیست و با وجود کارهایی که در مورد ایشان صورت گرفته شخصیت ایشان به اندازه کافی شناخته نشده اشت شما شهید چمران را در عرصه کردستان چگونه دادید؟

نظامپور: یکی از مواردی که من به جوانهای امروزی در مورد آن انتقاد می‎کنم. این است که به عنوان مثال من که یک فرمانده گردان در لشکر ویژه شهدا بودم امروز جایگاه من چیست که به عنوان مثال بخواهم آقای شمخانی یا آقای محسن رضایی را نقد کنم! به نظر من خیلی زشت است. بابا من جایگاهم در حد یک فرمانده گردان بوده و نمی‌توانم ایشان را نقد کنم چون با فرمانده بالاتر از خودش ارتباط داشته و دستور را از او می‌گرفته همین طور سلسله مراتب تا حضرت امام(ره) که فرمانده کل قوا بودند ادامه دارد. من چطور باید به خودم اجازه دهم اینها را نقد کنم مگر من چه جایگاهی دارم. حالا من می‌بینم جوان ما با اطلاعاتی که از فضای مجازی به دست آورده می‌خواهد فلان فرمانده ما را نقد کند. باید به سؤال جوانان پاسخ داده شود اما به این صورت در خصوص شهید چمران حق با شما است. ما در حوزه فیلم هنری اگر صدها برابر کار کنیم باز هم کم است. ما برای کدام یک از شهدا کار کردیم به جز یکی دوتا شهید ما که راجع به آنها سریالهای خوبی ساخته شده است. اگر در مورد شهیدا چمران و ستاد جنگهای نامنظم این فیلم«چ» نبود ما چیز دیگری نداشتیم. شهید چمران ستاد جنگهای نامنظم را برای کردستان تشکیل داد نه برای جنگ با عراق جنگ داخلی کردستان در سال ۱۳۵۸ش شروع شد و زمانی که من در کردستان بودم فرماندهی تمام کردستان در دست شهید چمران بود. ایشان به وسیله هلی‌کوپتر می‌آمد به پایگاههای گوناگون در شهرهای مختلف سر می‌زد و نیروها را سازماندهی می‌کرد. بالاخره ایشان کنترل اصلی را در کردستان در دست داشت. البته نیروهای دیگری نیز مانند شهید مصطفوی که از فرماندهان گارد جاویدان زمان شاه بودند نیز در این عرصه حضور داشتند یا برای مثال ما یک گروه ۶۰ ای ۷۰ نفره بودیم که در آن زمان خیلی از شهرها را کنترل می‌کردیم در حقیقت خیلی نیروی جمع و جوری بودیم و آن قدر وسعت نداشتیم. نه سپاه آنقدر وسعت داشت و نه آموزشی می‌دیدیم زمانی که من به کردستان رفتم یک روز به من اسلحه ژ۳ و خیز ۳ ثانیه و ۵ثانیه را به من آموزش دادند. من اسلحه بستم به کمرم و به کردستان رفتم. بعدها وقتی جنگ باعراق شروع شد آنجا شروع کردند به سازماندهی کردن بچه‌ها به هر حال این مباحث جایی گفته نشده است. من گاهی اوقات که از کردستان روایتگری می‌کنم این مسئله را به وضوح حس می‌کنم. من یک وقتی در منزل شهید کاوه در جلسه‌ای شرکت داشتم. آقای قاضی‌زاده هاشمی هم در آنجا حضور داشت. من بلند شدم و در ۱۰ دقیقه برای ایشان در خصوص یکی از عملیاتها صحبت کردم. ایشان گفتند:«ما می‌توانیم بزرگترین فیلم سینمایی را در خصوص این ۱۰ دقیقه روایت بسازیم.» اما این اتفاق نمی‌افتد و حتی مستند زیادی در این خصوص ساخته نمی‌شود. بنابراین ما ضعف داریم و نمی‌توانیم شهدا را معرفی کنیم. من ۷ سال است که روی دوجلد کتاب کار می‌کنم و فقط در هفته دفاع مقدس ما فرصت روایتگری در صداوسیما را پیدا می‌کنیم. من به یاد دارم که با حدود ۸ نفر از دوستانم به صورت داوطلب به کرمانشاه رفتیم و چون فرمانده سپاه کرمانشاه با یکی از دوستان ما رفیق بود ما را پذیرفتند. در آن زمان در شهر سردشت بودیم و هنوز در مرحله اول تحولات کردستان قرار داشتیم. من یادم هست که روزی سرپست نگهبانی بودم شهید چمران با هلی کوپتر آمد و به گروه ۶۰ نفره ما سر زد و برای ما صحبت کرد. به طور کلی پاکسازی کردستان چندین سال طول کشید. بنده شخصاً در بیش از ۱۰۰ مورد عملیات لشکر ویژه شهدا در کردستان حضور داشتم. ما با طرحهای مثلثی شهید بروجردی توانستیم جاده‌ها را یکی یکی فتح کنیم. شخصیتهای برجسته‌ای مانند شهید بروجردی، شهید ناصر کاظمی و شهید کاوه در تیپ ویژه شهدا با هم بودند. شاید اگر بخواهیم از یکی از فرماندهان رده بالای خودمان که از شهید چمران هم بالاتر است و در کشور ما مظلوم بوده نام ببریم او شهید بروجردی است. شخصیتی که همه چیز را رها کرد و به پاکسازی کردستان پرداخت آن زمان می‌خواستند ایشان را به سمت وزارت ارشاد منصوب کنند اما اینها چون می‌فهمیدند کردستان چیست و با توجه به این که ما اگر کردستان را از دست می دادیم انقلاب را از دست داده بودیم.

دشمن وقتی دید در کردستان موفق نشد به دلیل این که در کردستان با مقاومت مواجه شد جنگ را شروع کرد. یعنی اگر اینها در کردستان موفق شده بودند شاید جنگ با ما را شروع نمی‌کردند. اگر آنها کردستان را تجزیه می‌کردند خوزستان هم به راحتی جدا می‌شد. یک نکته که باید به آن اشاره کنم این است که به نظر من چیزی به نام ترور از زمانی که انقلاب به وجود آمد در سیستم جمهوری اسلامی وجود نداشته است. یعنی تمام کارهای امنیتی ما از روی اصول حقوقی و قانونی صورت می‌گیرد و نظام ترور در ما وجود ندارد و یکی از دلایل پابرجا ماندن انقلاب اسلامی تا به امروز این است که هیچ وقت به این مسائل ورود نکرده و دستورات دینی را رعایت کرده است. حالا ممکن است برخی کارهای متفرقه انجام دهند ولی ما از حضرت امام(ره) که بالاتر نداریم ایشان در زمان خودشان مخلف صد درصد ترور است و به طور کلی مخالف جنگ با سلاح است. امام(ره) اجازه نداد کسی اسلحه به دست بگیرد و اگر کسی اسلحه‌ای هم داشت موظف شد که آن را تحویل ارتش دهد. سیاست اختشاش و کشتن نبود. احزاب کومله و دموکرات وحشی بودند وقتی که در سال ۱۳۵۹ش بچه‌های ما را جلوی عروس و داماد سرمی‌برند. این نکته بسیار مهم است اعضای گروههای تجزیه طلب با پیت حلبی سر نیروهای ما را می‌بریدند. یعنی آن عروس و داماد کومله‌ای که این صحنه‌ها را دیده می‌تواند برای شما آزادی بیاورد! مردم بومی کردستان واقعاً می‌دانند اینها چقدر وحشی هستند. چون از این جریانهای تجزیه طلب ضربه خورده‌اند. الان وقتی من به سردشت و کردستان سفر می‌کنم می‌بینم که مردم کردستان با ما مهربان هستند. چون دیدند که ما نرفتیم از آنها سرزمین بگیریم. اما متأسفانه نسل جوان کرد در کشور ما از تاریخ تحولات کردستان بی‌خبر هستند اگر این جوان بفهمد که مثلاً در سال ۱۳۵۹ش مردم بانه چه سختیهایی را به خاطر ضد انقلاب تحمل کردند به بسیاری از حقایق پی خواهند برد. اما هیچکس در این خصوص کار نمی‌کند.

قدس آنلاین: جناب عالی در میان کلامتان به کومله اشاره کردید ما در شماره‌های پیشین سعی کردیم بیشتر به بحث دموکراتها بپردازیم و این اولین بار است که من می‌شنوم کومله در کردستان حالت غیربومی داشته به نظر شما چرا این جریان تجزیه طلب قوی‌تر از حزب دموکرات کردستان بود؟

نظامپور: به خاطر این که کومله از بیرون تغذیه می‌شد. در آن زمان بارزانی‌ها زمانی که ما در منطقه حاج عمران درگیر جنگ شدیم متوجه شدیم که جریان بارزانی وابسته به آمریکا است و از طرف آمریکا حمایت می‌شوند من در خاطراتم تمام اینها را بازگو کردم. از همه بدتر زمانی شد که منافقین پس از اعلام جنگ مسلحانه در کردستان به کومله، دموکرات و چریکهای فدایی پیوستند. و درمناطقی که در دست ضدانقلاب بود پایگاه تأسیس کردند. از طرف دیگر برخی کردهای سوریه هم آمدند و در کنار این جریانات با ما جنگیدند و زمانی که جنگ با عراق شروع شد در آن زمان صدام با ۱۲ لشکر به ما حمله کرد. ما در همان زمان ۸ لشکر از نیروهای سپاه، پسیج، ارتش و ژاندارمری را در کردستان دپو کرده بودیم برای این که کردستان را نگه داریم زیرا نگهداری کردستان برای ما خیلی هزینه داشت چون بسیار منطقه مهم بود چون اگر به عنوان مثال پیرانشهر سقوط می‌کرد چون از لحاظ نظامی یک دهلیز بود شهرهای ما تا ارومیه سقوط می‌کرد. و منطقه وسیعی از ایران غیر قابل کنترل می‌شد و همه منطقه دست ضدانقلاب می‌افتاد. در این اوضاع سازمان نفاق هم به اینها پیوست. در این هنگام تنها کارچریکی که ما می‌توانستیم انجام دهیم این بود که گروههایی راه می‌انداختیم تا مثلاً به فلان روستا برویم و در سرمای استخوان سوز کردستان مقاومت می‌کردیم. تمام تلاش ما این بود که به فلان روستا برویم و یک آرپی جی به مقر سازمان منافقین بزنیم. چون از اینها خیلی بدمان می‌آمد و برای این که از منافقین زهر چشم بگیریم هرجا می‌رفتیم اول پایگاه منافقین را می‌زدیم. در عین حال کردستان داستان خودش را دارد. تا زمانی که ما تصمیم گرفتیم به وسیله تیپ ویژه شهدا ضدانقلاب را در کردستان منهدم کنیم.

قدس آنلاین: شما به عنوان یک شاهد عینی نقش تیپ ویژه شهدا را در تحولات کردستان چگونه ارزیابی می‌کنید؟

نظامپور: ببینید تیپ ویژه شهدا اصلاً برای چه تشکیل شد چون جاده بانه به سردشت دست ضدانقلاب بود و همان‌طور که گفتم سردشت به مدت ۱۴ ماه محاصره بود آن طور که من دیدم یک یگان زرهی از ارتش که شامل ۵۰ تانک و نفربر بود این گردان زرهی به فرماندهی شهید صیاد شیرازی برای پشتیبانی پادگان و شهر سردشت به راه می‌افتند اما متأسفانه در روستای دارساوین ضد انقلاب سر و ته ستون را با آرپی جی می‌زنند و ستون را به دام می‌اندازند و در نهایت همه تانکها و نفربرها را با آرپی‌جی زده بودند و حدود ۷۰ نفر از نیروهای ارتش نیز در این واقعه شهید شده بودند اما باز هم جاده دست اینها بود. خدا رحمت کند در آن زمان شهید محمود کاوه به عنوان مسئول عملیات شهر سقز به همراه شهید محمد بروجردی و شهید ناصرکاظمی که خودش فرمانده سپاه کردستان و در مقطع دیگری فرماندار پاوه بود به خاطر اهمیت موضوع می‌آیند ۱۰۰نفر از نیروی سپاهی و بسیجی جمع می‌کنند و تصمیم می‌گیرند که جاده را باز کنند. اینها آمدند و من که آن موقع در شهر بانه خدمه کالیبر ۵۰ بودم توفیق شد که من نیز در کنار این عزیزان باشم. این جاده در عرض ۲۰ روز با چند عملیات شبانه و بعد از ۱۴ ماه باز شد. این یک اتفاق خوب بود بعد از این قضیه شهید بروجردی که با مجلس ارتباط داشت یک طرحی تقدیم مجلس می‌کند و می‌گوید ما می‌خواهیم یک تیپ ویژه کوهستان درست کنیم اگر می‌خواهید کردستان پاکسازی شود خود سپاه شهرها نمی‌توانند این کار را انجام دهند و به یک تیپ ویژه کوهستان نیاز داریم. مجلس این طرح را تصویب کرد. پس از آن ۳۰۰ پاسدار رسمی استخدام کردند و به پادگان امام حسین(ع) تهران بردند و به مدت ۳ ماه آموزش چریکی دادند. از اینجا به بعد که تیپ وارد کردستان شد شهید کاوه من و تعداد ۲۰ نفر دیگر از بچه‌های دیگر را از مشهد به تیپ ویزه شهدا جذب کرد. اولین اسم این تیپ«تیپ ویژه کوهستان» بود و بعدها به «تیپ ویژه شهدا» تغییر نام داد. این تیپ کارش این بود که تمام جاده‌های دست ضد انقلاب را پاکسازی کند. به عنوان مثال سد بوکان دست ضد انقلاب بود که توسط تیپ ویژه شهدا آزاد سازی شد. سه ماه شبانه روز در جاده پیرانشهر سردشت جنگیدیم و آن را از دست ضد انقلاب گرفتیم و در نهایت همه جاده‌های کردستان را از دست ضدانقلاب گرفتیم. از اینجا به بعد مأموریت انهدام ضدانقلاب به ما داده شد این کار با طرحهای مثلثی شهید بروجردی انجام شد. تا این که غائله کردستان در زمان عملیات والفجر۲ در سال ۱۳۶۲ش زمانی که ما تمام کردستان را پاکسازی کرده بودیم فروکش کرد. در این زمان اولین بار بود که تصمیم گرفتیم جاده‌ها را به نفع خودمان باز کنیم و در شب به فاصله ۲۰۰ متر در جاده نیرو می‌گذاشتیم و جاده را کنترل می‌کردیم تا مردم ترسشان بریزد و مردم می‌ترسیدند اما رفت و آمد را شروع کردند. تا این که در نهایت در سال ۱۳۶۲ش می‌توان گفت ضد انقلاب دیگر جایی را به عنوان پایگاه رسمی در اختیار ندارد البته در روستاها عملیات چریکی انجام می‌دادند اما دیگر پایگاه رسمی در کردستان نداشتند. در اینجا بود که تیپ ویژه شهدا مأموریت یافت که در جنگ با عراق شرکت کند و این تیپ در عملیات بدر و کربلای۴ و ۵ شرکت نمود.

قدس آنلاین: لطفاً در خصوص استفاده اطلاعاتی رژیم بعث عراق از جریانات تجزیه طلب کردی بیشتر توضیح دهید؟

نظامپور: دقیقاً مشکل ما همین بود به عنوان مثال ارتفاعات بلفت در جنوب شهر سردشت توسط جریانات تجزیه طلب ضد انقلاب محاصره شد تا نیروهای ما نتوانند پایین بیایند و از آن طرف هم عراق بر سر نیروهای ما آتش ریخت و تا زمانی که ما از مهاباد حرکت کردیم و ستون را آوردیم که نیروهای خود را از محاصره خارج کنیم بچه‌های ما ۹۰ شهید داده بودند یعنی ضد انقلاب کاملاً توسط بیگانگان تغذیه می‌شد مخصوصاً از زمانی که جریان نفاق به طرف عراقی پیوست خیلی از اطلاعات و اخبار مربوط به ما را به دشمن منتقل کردند و نقش ستون پنجم دشمن را ایفا کردند. من خاطره‌ای دارم که مربوط به آموزش دهنده سلاحهای منحنی زن گردانی می‌شود که من فرمانده‌اش بودم این فرد با آموزش عمدی اشتباه افراد من کاری کرد که نیروهای ما هر چه خمپاره زدند در برفها فرو رفت ما نفهمیدیم که او چه کسی است تا این که یک روز وقتی در قرارگاه بودیم دیدیم نیروهای امنیتی چشمهای او را بسته و بردند تازه فهمیدیم که او پرونده داشته است.

قدس آنلاین: به عنوان یک شاهد عینی آینده جریانات تجزیه طلب کردی را چگونه می‌بینید؟

نظامپور: یکی از دوستان مثال خوبی می‌زد می‌گفت شما سنگی بردارید و مدام به کوه بزنید آیا با این چهارتا سنگ می‌توان کوه را نابود کرد. ما برای انقلابمان صدها هزار شهید دادیم و هنوز هم به عنوان مدافع حرم شهید می‌دهیم آیا ما می‌نشینیم که جریانات تجزیه طلب برضد کشورما کاری انجام دهند. من زمانی داوطلب بودم که به سوریه بروم اما دیدم که ۱۲۰۰۰ نفر در مشهد جلوتر از من ثبت نام کرده بودند. من در شبکه خراسان به مدت ۷ شب و هر شب به مدت ۴۰ دقیقه صحبت کردم وقتی جوانان این سخنان را گوش کردند کسانی که دیده بودند گفتند چه عجب یک نفر ما را آدم حساب کرد و با زبان ساده با ما صحبت کرد.

خبرنگار: علی رحمانی

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.