تحولات منطقه

گروه فرهنگی / جواد صبوحی - یونس، مونس نسل قلدر و لوطی اینترتایپهای سربی، گارسه، رانگا و ورساد است.

روزنامه نویس های چله نشین میدان داری نمی دانند
زمان مطالعه: ۱ دقیقه

خودش می‌گوید: «روزگاری بود که با سرعت برق و باد ریخت توی شکم کارد خورده کامپیوترهای بی‌معرفت، لوس و ننر، ولی خب بسیار هم موثر و کارا.کامپیوترها یه نسل قلدر، با معرفت، سختکوش و لوطی رو عین بولدوزر ریختن توی حومه سرد و تاریک حافظه‌ها «من هنوزبوی سرب ماشینهای اینترتایپ را در مشام دارم وصدای ماشینهای حروف ریز هنوز در گوشم می‌پیچد.»
تواضعش ستودنی است بویژه وقتی برایت می‌نویسد: «من یک آدم ساده‌ام، مثل همه آدمهای کوچه و خیابون ولی لطف دوستانی مثل تو باعث شده که یک مسیر مشخص‌تر را دنبال کنم و در واقع همین نوع نگاهها به اجبار مرا تبدیل به آدمی کرده است که چون زیر نگاه دیگران است باید رفتار منطقی‌تر و جسورانه‌تری داشته باشد.
یا آن وقت که می‌گوید:... من عادت کرده‌ام دیگران را خودم ببینم؛ تو برادر منی؛ آن همکار مسن تو پدرم و آن زنی که دارد میوه می‌خرد می‌تواند مادرم باشد و من یونسم با همه ضعف‌هایی که دارم با همه قوت‌هایی که دیگران در من سراغ می‌گیرند؛ به فردا نگاه نمی‌کنم که به نداشته‌ها فکر نکنم؛ به دیروز نگاه می‌کنم که چه دارم بر جای می‌گذارم.
یونس شکرخواه را باید از نیم قرن تلاشش شناخت، مهم نیست کسی او را فعال بخواند یا دیگری او را پدر سایبر خطاب کند و شاید بشود همه اینها را بهانه‌ای کرد برای گفت و گویی که آرزو می‌کردی کاش می‌شد در آن از هر دری گفت:

شانزده؛ هفده سال پیش که کار روزنامه نگاری را به صورت رسمی شروع کردم در خیلی از همکارانم جنب و جوش عجیبی می‌دیدم. آن‌وقت‌ها خیلی از آنهاجوان‌تر از امروز بودند. یک پایمان روزنامه بود و پای دیگرمان حوزه خبری. از اینترنت هم خبری نبود. اما امروز خیلی چیزها عوض شده. اینترنت آمده و به قول عزیزی خبرنگاران چله نشین کامپیوترها شده‌اند. خیلی‌ها هم دنبال بازنشستگی پیش از موعدند. انگار قرار است از حرفه‌ای که روزی عاشقش بودند زودتر فرار کنند. فکر می‌کنید چه شده است که به این مرحله رسیده‌ایم؟
- دلایل عدیده‌ای وجود دارد و بهتر است به طوری روشمند بررسی شود. به گمانم به روشی مثل رگرسیون چند متغیره احتیاج داریم که ببینیم چه شده است. اما در یک نگاه اولیه به نظر من عامل اینترنت و در مرحله بعدی ماهواره‌ها به مثابه عوامل فراگیر جهانی از همه بیشتر در صندلی نشین شدن روزنامه نگاران موثر بوده‌اند و اینترنت به طور ویژه پدیده کپی پیست را رقم زده است. مورد بعدی احتمالا جوانتر شدن نسل روزنامه‌نگار در ایران است و به ویژه دبیران سرویس‌ها که یا از استانداردهای لازم برای تولید و پردازش خبر تبعیت نمی‌کنند و یا با آنها آشنا نیستند که اجازه ورود هر آیتمی را از جهان واقعی به جهان رسانه‌ای می‌دهند. مورد سوم می‌تواند به فضای عمومی روزنامه نگاری و مشکلات تعطیل شدن‌ها برگردد که دلسردی می‌آورد.

در کنار اینها دیگر آن حس قبلی و آن حوصله و نشاط گذشته هم در استادان ارتباطات نیست. این را می‌شود از به روز نشدن و یا کم‌رنگ شدن نقش آموزشی در سایت‌ها و وبلاگ‌های استادان ارتباطات دید. انگار استادان هم ترجیح می‌دهند کارشان را به همان کلاس‌های درس دانشگاهی خلاصه کنند و شاید هم دیگر نوشتن در یک وبلاگ حتی برای استاد ارتباطات جذابیت دیروز را ندارد. درست است؟
- من شخصا به این خاطر کمتر وبلاگم آپدیت می‌شود که فیلتر است. کل دامنه بلاگ اسپات فیلتر است و من‌هم چون در همان دامنه هستم عملا دیده نمی‌شوم؛ ولی در عین حال ارتباطم از طریق آسیستان‌های هر کلاس به وسیله ایمیل برقرار است و کار پروژه‌های ترمی و رساله‌ها با همان روال سابق ادامه دارد. ولی به هر حال امیدوارم علیرغم اینکه تمایل نداشتم وبلاگم را به وب سایت تبدیل کنم؛ بزودی آنرا به یک دامنه‌ آی آر به نام خودم سوئیچ کنم؛ مراحل دشوار این کار؛ از جمله انتقال آرشیو 10 ساله طی شده و باید اول اسکین و بعد مشکل لینک‌های شکسته را رفع کنم. در مورد سایر معلم‌های ارتباطات هم راستش بهتر است خودشان پاسخ بدهند.

فکر می‌کنید خبرنگاری در ایران را در مقایسه با مقیاس‌های جهانی می‌شود حرفه‌ای سخت و زیان آور محسوب کرد؟
- حتما همینطور است وعجیب‌تر این است که همکاران روزنامه نگار تمایل عجیبی دارند که این سم شیرین را تا آخرین جرعه بنوشند!

عده‌ای معتقدند مخاطب، کاری به رنگ و روی روزنامه‌ها ندارد.خیلی از مخاطبان به خرید یک روزنامه شرطی شده‌اند.عده‌ای روزنامه را برای آگهی‌هایش و عده‌ای هم برای ضمایمش می‌خرند. مگر نه اینکه هنوز هم در کشورمان عده زیادی بابت روزنامه‌ای با قطع بزرگ و سیاه و سفید پول می‌دهند؟
- ما نباید به انتخاب‌های مخاطبان خرده بگیریم؛ هر که هر رسانه‌ای را به هر دلیل در سبد خرید خود قرار می‌دهد محترم است و این تقویت صنعت روزنامه‌نگاری است. اما خوشبختانه این روزها می‌شود در برابر کیوسک‌های مطبوعاتی افرادی را هم دید که دو روزنامه یا نشریه می‌خرند. در عرصه روزنامه‌نگاری یک مثلث هست که سه ضلع آنرا سطح سواد؛ قدرت خرید و جمعیت می‌سازد این مثلث در برابر همه رسانه‌ها هست؛ پس اجازه بدهیم این مثلث کار خودش را بکند.

در شرایطی که جامعه ما هنوز از نبود درک و فهم ذهنی در حوزه وب رنج می‌برد و هستند عده زیادی از مردم که حتی نمی‌توانند قبوض خود را از طریق اینترنت پرداخت کنند برخی از روزنامه‌ها به فکر پولی شدن محیط دیجیتال شان افتاده‌اند به این امید که بتوانند زیر این چتر از تیررس آسیب‌هایی که به‌دلیل کاهش درآمد و افزایش هزینه‌ها آنها را تهدید می‌کند در امان بمانند. آیا این الگو با شرایطی که ترسیم شد برای همه روزنامه‌های داخلی جواب می‌دهد؟
- ببینید اولا مردم حالا دارند به تدریج یاد می‌گیرند که دست کم چطور قبوض خود را از طریق عابر بانک‌ها پرداخت کنند. موتور سوارها هم رفتند به کافه‌های اینترنتی و سه چهار هزار تومان دادند تا کارت سوخت‌شان را برایشان درخواست کنند که این هم یک نوع درآمدزایی برای این نوع کافه‌ها بود. مطمئن باشید اگر مردم مهارت‌های زندگی دیجیتال برایشان تامین شود؛ ترجیح می‌دهند از ابزارهای ساده امروز استفاده کنند؛ اما من اساسا ترجیح می‌دهم به جای درآمد از طریق اشتراک محتوا؛ هزینه‌ها را از راه آگهی جبران کنم؛ اما اگرعده‌ای هم بخواهند دارایی دیجیتال خود را بفروشند اشکالی ندارد؛ آنچه در برابر چنین تصمیمی رخ خواهد داد متبلور شدن تعداد واقعی کاربران آنلاین آن رسانه مفروض خواهد بود؛ یعنی اینکه رایگان خوان‌ها می‌ریزند و آنچه می‌ماند همان کاربران واقعی خواهند بود. به گمان من بهترین راه در این زمینه ایجاد کردن سطح دسترسی در وب سایت است به طوریکه هر که فول تکست می‌خواهد برود به مسیر پرداخت بابت محتوا. ضمن اینکه می‌شود بهای محتوا را برای نهادها و افراد متفاوت اعلام کرد؛ نهادها حاضرند بابت محتوا پول بدهند.

در یک جمع بندی بفرمایید در این آشفته بازار؛ در شرایطی که روزنامه نگاران دیگر دل و دماغ کار در گذشته را ندارند، بحران کاغذ گلوی خیلی از نشریات را فشار می‌دهد، بیگانگی خیلی از مردم با فضای وب را چه می‌توان کرد؟
- این موضوع؛ تصمیم از بالا را برنمی‌تابد؛ پیشنهاد من حرکت از قاعده است و ارتقای سواد رسانه‌ای تا خوانندگان رسانه‌های چاپی و کاربران؛ هر دو از سطح انفعال به سطح تصمیم وارد شوند. ارتقای محتوای کاربردی و نه تشریفاتی؛ هم مکمل این موضوع خواهد شد.

بالاخره اینکه مایلیم بدانیم دغدغه‌های یونس شکرخواه عزیز؛ استاد پرشور 55 ساله امروز چه تفاوتی با دغدغه‌های ده – پانزده سال قبلش در حوزه رسانه و ارتباطات دارد؟
- شما لطف دارید به من؛ هنوز اصلی‌ترین مساله من آموزش است؛ آن هم شروع آموزش از مدرسه و لایه دوم آموزش برای خانواده‌ها. من این دو بخش را موثرترین مسیرهای میانبر برای تغییرات اجتماعی و فرهنگی می‌دانم. نکته دیگر اینکه نهادهای صنفی متاسفانه به هویت خودشان بیشتر از نقش آموزشی‌شان تکیه می‌کنند و این یک آسیب بزرگ است و بالاخره نکته مورد توجه دیگر برای من این است که ادبیات روزنامه‌نگاری ما هنوز ترجمه زده است و وارداتی و کلام آخر اینکه چون صفر ویک دارد از در و دیوار می‌بارد؛ جاها و آدم‌هایی باید به فکر باشند که در حاشیه مانده‌ها را به متن بکشانند؛ این جاها و آدم‌ها را مشخص کنیم.
***
به جبر تکنولوژی اعتقاد ندارم
اجازه بدهید وارد حوزه تخصصی تان بشویم. ارتباطی‌ها خیلی وقت است که شما را با محیط آنلاین و روزنامه نگاری آنلاین می‌شناسند. با پیش آمدن بحران کاغذ و سخت شدن کار برای خیلی از مدیران رسانه‌ای حالا آنها به فکر تقویت کار در فضای آنلاین افتاده‌اند. آیا شما هنوز هم پای حرفتان در دعوای کهنه حیات و ممات نسخه‌های چاپی در برابر نسخه‌های دیجیتال و بقای نسخه‌های چاپی هستید؟
ببینید کماکان معتقدم برای انطباق بهتر با شرایط جهانی دیجیتالی شدن؛ به عنوان یک اتفاق فراگیر؛ باید آمادگی داشت و نمی‌توان این تغییر سرمشق بزرگ را نادیده گرفت. اما به هر حال این دگرگونی‌ها در یک بستر بزرگتر اجتماعی؛ فرهنگی و اقتصادی ته نشین می‌شود و بدون در نظرگرفتن آن‌ها نمی‌توان گفت برای همه یک اتفاق رخ می‌دهد؛ به عبارت بهتر می‌خواهم بگویم خیلی به جبر تکنولوژیک اعتقادی ندارم، اما آنچه شما به آن اشاره می‌کنید یک انتخاب نیست یک اجبار است و شاید برخی از رسانه‌ها با پیش آمدن بحران کاغذ حالا برای وب‌سایت‌های داشته و نداشته خود دوباره چاره اندیشی کنند. بین پذیرش تحمیلی یک امر و داشتن استراتژی برای رسیدن به یک امر تفاوت‌های آشکاری وجود دارد. به عنوان مثال هفته نامه پرتیراژ نیوزویک را در نظر بگیرید که همین امسال اعلام کرد از آغاز سال 2013 از دنیای چاپ خارج خواهد شد. این هفته نامه به گمان من؛ هم مشکل مالی و هم مشکل کاغذ دارد؛ اما تصمیم استراتژیکی گرفته که بالاخره هشتاد سال سابقه چاپی خود را فراموش کند و فقط در دنیای آنلاین منتشر شود.اما هنوز به نظر من فضای روزنامه‌نگاری آنلاین در ایران یک فضای ویترینی است که با دنیای چاپ رابطه دوسویه ندارد. به دیگر زبان؛ در زمینه روزنامه نگاری ایرانی؛ آنلاین ژورنالیسم نه تنها از همزاد چاپی‌اش انرژی نمی‌گیرد؛ بلکه ناتنی هم محسوب می‌شود و حمایتی اگر هست از مدیریت روزنامه‌هاست و نه از بدنه تحریری آن‌ها.
***
حرفه ای ها به بهشت جناحی ها نمی روند
برای گریز از پیامدهای اجتناب ناپذیر چالش‌هایی مثل بحران کاغذ یا حتی بی‌انگیزگی برخی از روزنامه نگاران چه باید کرد. آیا هنوز هم می‌شود به کوچک شدن قطع روزنامه و کشیدن دستی بر سر و روی گرافیک روزنامه‌ها و... دل خوش کرد؟
اسمش را دلخوشی نگذارید. روزنامه نگاری چاپی هنوز راه‌های عدیده‌ای برای بقا پیش رو دارد که اصلی‌ترین آن‌ها به یک مقوله دیدگاهی باز می‌گردد؛ هر رسانه چاپی که بپذیرد دیجیتالیسم رگبار گذرای بهاری نیست که بگذرد و رد شود؛ بلکه باید زیر این باران دایمی و شدید؛ زندگی کند؛ کفش و کلاه خواهد کرد و زندگی خواهد کرد و به عبارت بهتر به جای اینکه بنشیند و درباره آینده احتمالی خود فقط گمانه پردازی کند؛ برخواهد خاست و آینده خود را خواهد ساخت. ولی در مورد بی‌انگیزه بودن روزنامه نگاران که به آن اشاره کردید به نظرم روزنامه‌نگارانی که در عرصه جناح‌ها فعالیت دارند اتفاقا بسیار انگیزه هم دارند و آنچه در غربت مانده روزنامه‌نگاری حرفه‌ای به مفهوم کلاسیک آن است.

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha