به گزارش قدس آنلاین، سینما کارکردهای فراوانی دارد اما یکی از کارکردهای مطرح آن که در سینمای ایران مورد توجه قرار داشته است، انعکاس و آیینگی آن است. آیینگی را نسبت به واقعیت جامعه، کشور، زندگی فردی و جمعی و در یک کلام متن موجودی که با آن زندگی میکنیم از هر زاویه و بعدی حتی فلسفی و مفهومی تعریف میکنند و این یعنی صرفاً مسائل اجتماعی و معضلات نیست.
اما در سینمای ایران شرایط زیست سینمایی به گونهای بوده که صورت آینگی آن بیشتر در مواجه با مشکلات سیاسی و اجتماعی تعریف شده است. فیلمهای فراوانی از کارگردانان گوناگونی ساخته شده که میتوان مهمترین آنها را ساخته چهرههایی چون مسعود کیمیایی، فریدون جیرانی، رخشان بنیاعتماد و حتی چهرههای انقلابی چون ابراهیم حاتمی کیا و رسول ملاقلی پور دانست. اینان با فیلمهایشان و مطابق با سلیقه و نگرانی خود اعتراض خود را نسبت به مسائل و موضوعات روز بیان میکردند. از رانتخواری تا فساد گرفته و از سوی دیگر در زمینههایی مانند فراموشی نسل جنگ و ارزشهای انقلابی و دفاع مقدس.
زیر پوست شهر یکی از فیلمهای مطرح سینمای اعتراضی و اجتماعی ما
سینما در سالهای دهه 70 و تا میانه 80 زبان بین و قدرتمندی برای نشان دادن مشکلات و مسائل داشت که در متن جامعه و مسئولین اثر داشت. رسانهها و منتقدین سینما فیلمهایی را رصد، نقد و تحلیل میکردند که برای جامعه و مسائل روز آن حرفهای مهمی داشت. دانشجویان در سینماها به تماشای فیلم مینشستند و درباره آن در دانشگاه حرف میزدند. مردم نیز در دورهمیهای خانوادگی خود به تماشای فیلمها که از ویدیو کلوپهای محلهشان میگرفتند، مینشستند و با یکدیگر تعامل میکردند. اینگونه سینما در جایگاه متقن و درستی قرار داشت که اثر خود را نشان میداد. اما همه اینها به خاطر ساخت فیلمهای مهم، دغدغهمند، مبتنی بر واقعیتهای روز و بدور از لجاجتهای سیاسی و غرضورزی بود.
رسول ملاقلی پور کارگردان دفاع مقدس، در قارچ سمی یک فیلم اعتراضی ساخت
اما در سالهای اخیر فیلم اعتراضی ما تقریباً مانند دیگر ژانرها و مضامین سینمایی به محاق رفته است و جای خود را به کمدیهای سخیفی داده که آنان رسالت اجتماعی آن فیلمها را بر عهده گرفتهاند! در نتیجه نقد جدی و اثرگذار جای خود را به فیلمهای کمدی-انتقادی داده است که درصد نقد اصولی و اثرگذار آن تقریباً صفر است.
چرایی این موضوع را باید در دو نکته دید کاهش مخاطبین سینمای ما که باز این موضوع به فیلمهای به شدت تلخ و سیاه سالهای اخیر برمیگردد که عموماً از قصه و فیلمنامه خوب تهی بودند. البته مشکلات اقتصادی و ورود عرصه بسترهای آنلاین و VOD ها نیز بیاثر نبوده است. همین موضوع باعث شد تا فیلمسازان کمتر فیلم اعتراضی بسازند زیرا فروش آنان پایین آمده بود و ریسک ورشکسته شدن را باید به جان میخریدند.
متولد ماه مهر را باید یکی از مهمترین فیلمهای اجتماعی و انتقادی با محوریت دانشجویان دانست
اینجا بود که سینمای تجاری سکاندار سینمای کشور شد و پرفروشترین و پرمخاطبترین فیلمها به نام کمدیهایی شد که دوتای آنها در همین سال 100 میلیارد فروش داشتهاند.
نکته دیگری که باعث شد تا سینمای اعتراضی-اجتماعی ما کمرنگ شود به محافظهکاری مدیران سینما برمیگردد. مدیران سینما طبق قاعده باید تسهیلگر کار سینمایی کشور باشند. باید فرایند و روند اداری سینماگران را بهگونهای تنظیم کنند تا آنان بتوانند در مدت زمان کوتاهی فیلم خود را تولید کنند. البته آنان زمامدار قانون نیز هستند و باید از آن پاسبانی کنند. جمع این دو شاید قدری با تنشهایی همراه شود اما کارنامه طولانی سینمایی کشور نشان داده که هر دو طرف مدیران و سینماگران میدانند با یکدیگر چگونه تعامل کنند.
نیم نگاهی به فیلمهای کمدی نشان میدهد که با حجم قابل توجهی از ابتذال روبرو هستیم
اما در یک دهه گذشته و کمی قبل از آن مدیریت سینمایی ما و همچنین برخی جریانات سیاسی نسبت به ساخت فیلمهای اعتراضی به حدی واکنش نشان دادند که فیلمها به سمت نشان دادن صرف معضلات رو آوردند و نتیجتاً فیلمهایی ساخته شد که زبان اعتراض آنان در لفافه اما تندتر شد. فیلمهایی که به جای نقد و اعتراض به سمتی رفت که حتی کشور و نظام موجود سیاسی و اجتماعی را به چالش بکشاند و از آنان تصویری ناامیدکننده و سیاه بسازد در حالی که فیلمهای اعتراضی و انتقادی سالهای دهه هفتاد و هشتاد با تندترین زبان نیز در صدد این رویه نبود و بیشتر وظیفه بازتاب مشکلات جامعه شهری را در آینه سینما میدید و گاه برای ارائه راه حل تلاش میکرد.
اینگونه سرمایه سینمای اجتماعی ما که میتوانست در نقد و اعتراض درست و اصولی مانند سالهای قبل نقشآفرین باشد به سینمایی به شدت تلخ، زننده، خستهکننده و بیمخاطب تبدیل شد. نتیجه بدتر آنکه سینمای ایران که آن را عموماً به سینمای اجتماعی میشناسند، سرمایه و بار اصلی خود را از دست داد، و همان مقداری هم که سینماروی جدی فیلمها را در سالن تاریک سینما دنبال میکرد به حداقل رسید و فروشهای آن به شدت کاهش یافت. سینمایی که در بطن خود هیچوقت امید و زندگی را از دست نمیداد اما نقد و اعتراض را هم ادامه میداد، حالا به سینمایی تبدیل شده که عموماً در حال طعنهزنی آن هم از سوی نسل جوان است.
ابد و یک روز فیلمی اجتماعی کاملاً تلخ که با اصرار به نشانهگذاری و سمبلیسم خانه و اهالی در فیلم را بدل از امر کلانتری کرد
هرچند که چهرههایی مانند نرگس آبیار یا جوانانی چون کاظم دانشی تلاش میکنند تا سینمای اجتماعی و اعتراضی خود را در همان فرم و سبک سنت سینمای اجتماعی ما دنبال کنند اما برای پرتاب و رسیدن به نقطهای قوی و جدی مانند گذشته رسما به یک رنسانس سینمای اجتماعی نیاز داریم که باید با تعامل میان دولتمردان و سینماگران رخ دهد.
نکته آخر؛ امروز روز دانشجو است و این روز را عموماً به معنای روز آرمانخواهی، نقد و مطالبهگری میدانند. چیزی که همسو و همراه با اعتراض نسبت به بخشهای منفی و تیره جامعه است. سینمای ما یکی از بهترین صحنههای اجتماعی و سیاسی خود را باید از درون این محفل بزرگ علمی، فرهنگی و سیاسی دنبال کند. دانشگاه و دانشجو میتواند بهترین و مردمیترین حوزه نظامهای موضوعی اجتماعی برای ورود به سینمای اعتراضی ما باشد. همواره دستمایههای خوبی برای داستان و موضوع از دل حوادث اجتماعی و سیاسی دانشجویان یافت میشود که میتواند تبدیل به فیلمهای مهمی چون متولد ماه مهر، دوزن، دختران انتظار، به رنگ ارغوان، پایان نامه و... شود.
/نویسنده: محمدباقر صنیعی منش/
نظر شما