حسن سمندری که یگانگی او و دوتارش بسیار دیدنی است، می‌گوید:کاش در روزهایی که وضعیت اقتصادی عرصه زندگی را برای ما و هنرمندان تنگ‌تر می‌کند، مسئولانی که به نام این هنرمندان پشت میزهایشان نشسته‌اند بیشتر هوای آن‌ها را داشته باشند.

کاش هنرمند تا زنده است دیده بشود /جیب آدم ها که خالی باشد روی موسیقی هم تاثیر می گذارد
استاد حسن سمندری، دوتارنواز و خواننده

 استاد حسن سمندری در موسیقی مناطق نامی شناخته شده است. او فرزند و میراثدار استاد بزرگ حسین سمندری است؛ استادی که شاعر بزرگ مهدی اخوان ثالث پس از شنیدن صدای دوتارش در شعری ماندگار برای او و همراه همیشگی‌اش ابراهیم شریف‌زاده سروده بود:

استاد بی‌نظیر، حسین سمندری

پر از کدام چشمه و دریا کنی سبو؟

حسن سمندری که یگانگی او و دوتارش در اجراهایش بسیار دیدنی است، می‌گوید:«برای دلتنگی‌ها و رازهایم همدمی به نام دوتار دارم که راز نگهدار و محرم است». با این همه این را هم می‌گوید که: «صدها لوح تقدیر و دیپلم افتخار دارم اما چه فایده!» کاش در این روزهایی که وضعیت اقتصادی هر روز عرصه زندگی را برای ما و هنرمندان تنگ‌تر می‌کند، مسئولانی که به نام این هنرمندان پشت میزهایشان نشسته‌اند بیشتر هوای آن‌ها را داشته باشند؛ چرا که موسیقی مقامی عنصر مهمی از فرهنگ این مملکت است.

حال و احوال این روزهایتان به عنوان یک هنرمند موسیقی مقامی چگونه است؟

خشکسالی‌های اخیر سبب شده است وضع مردم خوب نباشد؛ وقتی خشکسالی باشد کار و کاسبی‌های روستایی هم که بیشتر کشاورزی و دامداری است آسیب می‌بیند این اتفاق برای منطقه ما هم افتاده است. جیب آدم‌ها که خالی باشد روی همه چیز تأثیر می‌گذارد؛ روی کار من و دیگرانی که مثل من کارشان موسیقی است هم تأثیر گذاشته است. بی‌پولی انگار دل و دماغ را از آدم می‌گیرد. دیگر کسی به این فکر نمی‌کند که برود دنبال شنیدن یا یاد گرفتن موسیقی. بیشتر فکر می‌کند شکم خودش را چطور پر کند. برنامه‌های اجرای موسیقی چه دولتی و چه غیردولتی الان خیلی خیلی کم شده است. یک هنرمند هم با همین چیزها زنده است؛ با اینکه سفر کند، برای مردم برنامه اجرا کند، مردم به دیدنش بیایند و با مردم ارتباط داشته باشد.

اکنون زندگی من به عنوان یک هنرمند به سختی می‌گذرد. کمتر برنامه اجرا می‌شود که منبع درآمد من و خیلی از هنرمندان بوده است. یادم هست اواسط دهه 70 برنامه‌های خوبی برای ترویج موسیقی مقامی برگزار می‌شد. استاد سمندری هم زنده بودند و با هم برنامه می‌رفتیم. فکرش را بکنید مثلاً بیش از ۲۰۰ هنرمند را از همه جای مملکت در یک هتل و به بهانه جشنواره موسیقی مناطق یا دیگر جشنواره‌ها جمع می‌کردند این تعداد هنرمند چندین روز با هم بودند. هم با هم آشنا می‌شدند و هم بالاخره مبلغی برای شرکت در جشنواره به آن‌ها داده می‌شد. تعداد زیادی از مردم هم برای دیدن اجراها جمع می‌شدند این برنامه‌ها نتیجه خوبی داشت.

کاش هنرمند تا زنده است دیده بشود /جیب آدم ها که خالی باشد روی موسیقی هم تاثیر می گذارد

بها ندادن به هنر موجب می‌شود جوان‌ترها هم برای رفتن به سمت هنر تشویق نشوند.

بله چیز خوبی گفتید. نبود جشنواره‌ها و برنامه‌هایی که مرتب برگزار می‌شوند، آسیب به موسیقی مناطق است. این آسیب در بخش‌های مختلف است اول که اشاره کردم بالاخره هنرمند باید دیده شود، با مردم و مخاطب آثارش در ارتباط باشد و با این کار بخشی از نیاز مالی هنرمند هم تأمین شود. آسیب دیگری که خیلی به نظرم مهم است و اشاره کردید وقتی به هنر بها داده نشود دیگر نباید انتظار داشت جوان‌ها سراغ این هنر بیایند اما اگر ببینند که در کشورشان مثلاً به موسیقی مناطق بها داده می‌شود، در برنامه‌ها از این هنرمندان دعوت می‌کنند، به برنامه‌های رادیو و تلویزیون دعوت می‌شوند و از هنر آن‌ها استفاده می‌شود و به قول معروف دیده می‌شوند جوانان هم تشویق می‌شوند که دنبال این هنر را بگیرند. وقتی جوانان این کم‌محلی‌ها به هنر موسیقی مناطق را ببینند، همان افراد کمی هم که می‌خواهند دنبال موسیقی بروند ترجیح می‌دهند دنبال موسیقی‌های بیگانه بروند چه در شنیدن و چه در آموختن و این به نظرم خوب نیست به خصوص برای ما که تاریخ و فرهنگ بزرگی داریم. نباید کاری بکنیم که جوانان داشته‌های خودشان را فراموش کنند.

اگر نگوییم جوانانی در مشهد و تهران و دیگر شهرهای بزرگ هنر حسن سمندری را می‌بینند، می‌توانم بگویم جوانان و نوجوانان زادگاهم باخرز و تربت‌جام هنر من را می‌بینند. حالا با این توضیح اگر جوانان و نوجوانان همشهری من ببینند که این هنر برای من زندگی بهتری ساخته است آن‌ها هم تشویق می‌شوند که هنر من را یاد بگیرند اما اگر چیز دیگری ببینند و کم‌اعتنایی ببینند هرگز سراغ این هنر نخواهند آمد و جایش را چیزهای دیگری خواهد گرفت که شاید با فرهنگ ما هم تناسبی ندارد.

البته این دیده شدن یا نشدن هنرمندان موسیقی مقامی همه در یک سطح هم نیست.

بله همین طور است. الان در ماه چند نفری به خانه بنده می‌آیند یا هر از گاهی برای برنامه‌ای دعوت می‌شوم یا فرض کنید استاد غلامحسین غفاری یا استاد عبدالله‌ امینی یا استاد صوفی همین وضعیت را دارند اما ما هنرمندان دیگری هم داریم که کارشان خوب است اما الان دیگر آن توان و دل و دماغ گذشته را برای اجرا ندارند و از طرفی شغلی غیر از همین موسیقی هم ندارند و این هنرمندان وضعیت بدتری دارند چون دیده نمی‌شوند. این وظیفه دولت و ارشاد و دیگر دستگاه‌های متولی است که از حال این هنرمندان پیشکسوت باخبر باشند و نگذارند در این وضعیت بد اقتصادی به سختی روزگار بگذرانند. دیدن این هنرمندان به وسیله مسئولان سبب بهبود هنر می‌شود، موجب می‌شود غیر از این هنرمندان خانواده و اطرافیان این هنرمندان هم وضعیت رفاهی بهتری داشته باشند.

زمانی شما می‌توانستید با همین دوتار و آواز گذران روزگار کنید ولی اکنون نه، اگر به گذشته برگردید باز هم سراغ هنر می‌روید یا ترجیح می‌دهید راه دیگری را در پیش بگیرید؟

بله همین طور بوده است. ببینید هنر برای من با خیلی‌ها که وارد این عرصه شده‌اند فرق دارد. این هنر در خون من بوده است خب پدرم استاد حسین سمندری دوتاری بوده است، من هم فرزند ایشان هستم و همیشه‌ ایشان را با سازش دیده‌ام. از طرفی این موسیقی پیوند من و مردمم است. من این مردم و این سرزمین را دوست دارم. دوست دارم بتوانم با هنرم برای این سرزمین کاری بکنم. یادم هست سفرهای خارجی که رفته بودم آن زمان بعضی‌ها می‌گفتند چرا سفر رفتید برگشتید؟ همان جا می‌ماندید! من و خیلی از هنرمندان جای دیگری غیر از کشور خودمان نمی‌رویم چون ما ‌زاده این وطن هستیم؛ کشورمان را دوست داریم. هنر ما برای مردم است. همین لطفی که مردم دارند و برای دیدن ما می‌آیند، همین حال و احوالی که با من به عنوان هنرمند می‌کنند، همین که با اشاره ما را به همدیگر نشان می‌دهند برای من خوش است. استاد شریف‌زاده خواننده بزرگ موسیقی مقامی و استاد حسین سمندری از همین باخرز بودند. در آن روزگار هم جمعیت باخرز از الان خیلی کمتر بود اما این دو عزیز را به واسطه هنری که داشتند به دیگر کشورها می‌بردند و برنامه اجرا می‌کردند. خب مسئولان و نهادهایی که این هنرمندان بزرگ را به دیگر کشورها می‌بردند به این هنرمندان افتخار می‌کردند. اگر غیر از این بود این کار را نمی‌کردند.

‌یهودی منوهین؛ ویونولیست بزرگ با آن همه افتخار پس از دیدن اجرای پدرم گفته بود: «من حاضرم تمام افتخارات جهانی‌ام را در موسیقی بدهم تا بتوانم پنجه‌ این مرد روستایی را داشته باشم و از ساز، چنین نغمه‌هایی بیرون بیاورم». این نباید برای ما مایه سرافرازی باشد؟ نباید به این افتخار کرد؟ وقتی به این افتخار می‌کنیم نباید به عنوان مسئول هوای هنرمندان را بیشتر داشته باشیم؟ فکر کنید از زمان فوت استاد شریف‌زاده، استاد عسکریان، استاد سمندری، استاد پورعطایی و... چند میلیاردر که به قول معروف پولشان از پارو بالا می‌رفت فوت شده‌اند؟ حالا اسم آن آدم‌ها زنده است یا اسم همین هنرمندانی که نام بردم و وضع مالی آنچنانی هم نداشتند اما به جای آن خداوند به آن‌ها هنر داده بود؟

حسن سمندری
استاد حسن سمندری

و صحبت آخر؟

هنرمند حتی اگر با نداری و فقر هم از این دنیا برود اما اسمش باز هم بزرگ است و با احترام یاد می‌شود و با هنرش همیشه زنده است و من این را دوست دارم. من دنیاگیر نیستم؛ دنیا را هم قرار نیست به من بدهند اما ای کاش وضعیت ما هنرمندان طوری بود که شرمنده زن و بچه خودمان نمی‌شدیم و هنرمند تا زنده است دیده بشود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.