روز شهادت حسین علیه السلام، به شتری در لشکر او دست یافتند و آن را نحر کردند و پختند؛ ولی به تلخیِ گیاه حَنظل بود و نتوانستند چیزی از آن بخورند.

ماجراهای شگفت اموال تاراج شده امام حسین(ع)/ خاکستر و آتشی که سهم غارتگران خیمه‌های حسینی شد

به گزارش قدس‌آنلاین؛ حوادث خارق العاده‌ای پس از شهادت امام حسین(ع) گزارش شده است؛ از خون شدن تربت تا خورشید گرفتگی و خون گریستن آسمان و.... مرحوم آیت الله ری شهری در «دانشنامه امام حسین(ع) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ» نکاتی را در خصوص این حوادث خارق العاده متذکر شده است. ری شهری معتقد است تحقق این امور، محال عقلی نیست بنابراین برپایه ادله نقلی معتبر، قابل اثبات است. دوم اینکه حوادث خارق العاده‌ای که از آغاز تولد امام حسین(ع) در منابع معتبر شیعه و اهل سنت گزارش شده به قدری فراوان‌اند که هر پژوهشگر منصفی، می‌تواند با تامل در این گزارش‌ها، اجتمالاً به وقوعشان اطمینان پیدا کند.
وی با اشاره به نمونه‌ای از همین موارد در دوران معاصر می‌نویسد: یکی از مدرّسانِ معروف حوزه علمیّه قم، مرحوم آیه اللّه شیخ قدرت اللّه وجدانی فخر سرابی (۱۳۱۱_۱۳۷۵ ش) در سفر حج _ که تقریباً یک سال قبل از وفات وی انجام شد _ در مدینه برای دو نفر از همکاران مورد وثوق این جانب (از جمله حجه الإسلام والمسلمین سید علی اکبر اجاق نژاد) نقل کرد که علّامه سیّد محمّدحسین طباطبایی (م ۱۳۵۸ ش)، مؤلّف گران قدر تفسیر المیزان، در روز عاشورا، چگونگیِ خونْ گریه کردن زمین را به او نشان داده است.. آیه اللّه وجدانی فخر، برای جناب آقای اجاق نژاد نقل کرده‌اند که: در یکی از روزهای عاشورا، از نزدیک قبرستان نو (قم) عبور می‌کردم. استادم علّامه طباطبایی را دیدم. پس از سلام و احوالپرسی به من فرمود: می‌دانی امروز، چه روزی است؟ گفتم: آری.... فرمود: می‌دانی در روز عاشورا، زمین و آسمان بر امام حسین علیه السلام گریه می‌کنند؟ گفتم: آری. فرمود: می‌دانی مرغ‌های بیابان برایشان، گریه می‌کنند؟ گفتم: آری. فرمود: می‌دانی ریگ‌های بیابان، گریه می‌کنند؟ گفتم: آری. (البتّه من به احترام استاد، هر چه می‌گفتند، تصدیق می‌کردم). در ادامه، علّامه دست برد و از زمین، سنگی را برداشت و با دست، آن را مانند پنیر، باز کرد و قطره خونی را در آن، نشان داد و فرمود: این طور!
ری شهری در این دانشنامه، تمام موارد خرق عادتی را که در منابع تاریخی پس از شهادت امام حسین(ع) ذکر شده است را جمع‌آوری کرده است. یکی از این موارد، «نشانه‌های پدیدار شده در اموال تاراج شده» است که در ادامه برخی از آن‌ها را مرور می‌کنیم:
[در کشف الغمه به نقل از عیسی بن حارث کندی آمده است]: زکریّا بن یحیی بن عمر طایی، می‌گفت که از چند تن از پیرمردان قبیله طَی شنیدم که می‌گفتند: شمر بن ذی الجوشن، در میان اثاثیه امام حسین علیه السلام طلایی یافت و بخشی از آن را به دخترش داد. او هم آن را به زرگری داد تا از آن، برایش زیوری بسازد. هنگامی که زرگر، آن طلا را داخل آتش کرد، دود شد [و به آسمان رفت. ]
از کسی غیر زکریّا شنیدم که می‌گفت: آن طلا، مس شد.
هنگامی که زرگر، ماجرا را به شمر خبر داد، او زرگر را خواست و بقیّه طلا را به او داد و گفت: آن را در حضور من، وارد آتش کن.
زرگر چنین کرد. طلا دوباره دود شد و رفت. راوی دیگر (غیر از زکریّا) می‌گوید: [آن طلا ]مس شد.
[برخی مورخان] به نقل از سِنان بن حکیم، از پدرش [نقل می‌کنند]: مردم، گیاه آرایشیِ وَرس را از لشکر حسین بن علی علیه السلام، در روز شهادتش به تاراج بردند؛ ولی هر زنی که از آن به خود مالید، پیسی گرفت.
[مورخان] به نقل از سفیان [می نویسند]: مادر بزرگم برایم گفت: روزی که حسین علیه السلام شهید شد، دیدم که وَرْس (مهار شتر)، خاکستر شده و گوشت[ِ شتر حسین علیه السلام ]را دیدم که گویی در آن، آتش است.
[همچنین] به نقل از یزید بن ابی زیاد [ آمده است]: من، چهارده ساله بودم که حسین علیه السلام کشته شد و وَرسی که در لشکرشان بود، خاکستر شد و کرانه‌های آسمان، قرمز گشت و ماده شتری را در لشکر خود، نحر (قربانی) کردند و در گوشت آن، آتش دیدند.
[نیز]به نقل از ابو حمید طَحّان [ آمده است]: میان قبیله خُزاعه بودیم که چیزی از اموال باقی مانده حسین علیه السلام آوردند و به آنان گفتند: آن را نحر کنیم (بکُشیم) یا بفروشیم و [پولش را ]قسمت کنیم؟ گفتند: آن را نحر کنید. آن را در دیگی نهادند و چون نهاده شد، آتش گرفت.
[همچنین] نقل از یزید بن هارون [است که]: مادرم از مادر بزرگش برای من نقل کرد و گفت: کشته شدن حسین بن علی علیه السلام را درک کردم. هنگامی که کشته شد، گروهی به سوی شتری که با او بود، رفتند و آن را به تاراج بردند و چون شب شد، دیدم که در آن، آتش، زبانه می‌کشد و هر چه از لشکر حسین علیه السلام گرفته شده بود، آتش گرفت و سوخت.
از جمیل بن مرّه [نقل شده است]: روز شهادت حسین علیه السلام، به شتری در لشکر او دست یافتند و آن را نحر کردند و پختند؛ ولی به تلخیِ گیاه حَنظل بود و نتوانستند چیزی از آن بخورند.
[در] مثیر الأحزان [امده است]: شتری که با امام حسین علیه السلام بود، نحر شد؛ امّا گوشتش خورده نشد؛ زیرا از گیاه تلخِ صَبر نیز تلخ‌تر بود. از عبد الکریم بن یعفور جُعفی نقل شده است که چون آن گوشت را در دیگ نهادند، آتش گرفت. همچنین، همراه امام حسین علیه السلام گیاه آرایشیِ وَرس و مقداری عطر بود. آن را قسمت کردند؛ امّا هنگامی که به خانه‌هایشان رفتند، تبدیل به خاکستر شد.
ابن شهرآشوب [نیز] به نقل از ابو مخنف [اینطور می‌نویسد]: هنگامی که سر را نزد یزید آوردند، بوی خوشی داشت که از همه بوی‌های خوش، برتر بود، و هنگامی که شتر حامل سر امام حسین علیه السلام را نحر کردند، گوشتش از گیاه تلخِ صبر، تلخ‌تر بود.
[شیخ طوسی نیز در امالی ] به نقل از ابو عبد اللّه ناصح، از قریبه (که از کنیزان آن‌ها بود) [ می‌نویسد]: مردی پیش ما بود که به رویارویی با امام حسین علیه السلام رفت و با شتر و زعفران باز گشت. هنگامی که زعفران را ساییدند، آتش گرفت. زنان از زعفران، بر می‌گرفتند و چون به دست خود می‌مالیدند، پیسی می‌گرفتند.
آن شتر را هم نحر کردند؛ امّا هر گاه با چاقو آن را می‌بریدند، جای چاقو آتش می‌گرفت. آن را پوست کندند، جایش آتش گرفت. آن را قطعه قطعه کردند، از آن، آتش بیرون زد. خواستند آن را بپزند؛ امّا هر گاه آتش می‌افروختند، دیگ هم زبانه می‌کشید. چون آن را در کاسه [برای خوردن ]گذاشتند، آتش گرفت. من آن روز، کودک بودم و استخوانی از آن برداشتم و در گِل نهادم و پس از مدّتی آن را در آوردم. هنگامی که با چاقو آن را شکافتیم، جایش آتش گرفت و فهمیدیم که آن، همان استخوان است. پس آن را دفن کردیم.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.