در سپهر اندیشه اسلامی، قرآن کریم همواره به سان چشمه جوشان معرفت و خاستگاه زیست توحیدی درخشیده است. این متن مقدس، نهتنها بنیان هویت دینی، بلکه محور تمدنسازی و جهتدهی به حیات بشری بوده است. بااینحال، در روزگار کنونی، پرسشی بنیادین فراروی ما قرار دارد: آیا قرآن در زیست امروزین مسلمانان، همچنان نقشی هدایتگرانه ایفا میکند، یا بهتدریج به نمادی آیینی و گاه حتی تزئینی فروکاسته شده است؟ این پرسش، دعوتی است به بازخوانی نسبت ما با قرآن، نه تنها از منظر شأن قدسی آن، بلکه از زاویه حضور عملی آن در ساحتهای گوناگون زندگی.
همگان بر این باورند که قرآن، پیش و بیش از هر چیز، کتاب هدایت است. این گزاره، فراتر از یک باور ایمانی، حقیقتی معرفتشناختی است که کارکرد ذاتی این متن را آشکار میکند. هدایت قرآنی، امری همگانی است: «هدیً للناس»؛ اما بهرهمندی از آن، مشروط به آمادگی وجودی، تعقل و ظرفیت درونی انسانهاست. میتوان این رابطه را با دوگانه «فاعلیت و قابلیت» تحلیل کرد: خداوند، فاعل هدایت است و قرآن را چنان نوری فراگیر بر همگان عرضه میکند؛ اما تنها کسانی که در خویشتن قابلیت پذیرش این نور را پروردهاند، از آن بهرهمند میشوند. این آمادگی، نه صرفاً امری عاطفی، بلکه فرایندی عقلانی و وجودی است که در پیوند با فطرت انسانی شکل میگیرد.
یکی از آسیبهای فراگیر در مواجهه با قرآن، تقلیل آن به منبعی صرف برای استخراج احکام فقهی است. بیتردید، آیات الاحکام نقش مهمی در تنظیم زیست انسان در ابعاد گوناگونش دارند، اما محدود کردن قرآن به این ساحت، خطایی معرفتی است. قرآن، افزون بر احکام، دریچهای است به سوی فهم انسان، اخلاق، تاریخ، سنن اجتماعی و ساختارهای تمدنی. تمایز میان دو ساحت مواجهه با قرآن -ساحت دانشی و تمدنی از یک سو و ساحت هدایتجویانه و زیست ایمانی از سوی دیگر – میتواند ما را در درک جامعتر کارکردهای این متن یاری دهد. قرآن، نهتنها کتاب عبادت، بلکه منشوری است برای تأمل در هستی، جامعه و خویشتن.
تأکید قرآن بر «تعقل» و «تفکر» گواهی است بر پیوند عمیق آن با عقلانیت. برخلاف برخی برداشتهای سنتی که فهم قرآن را در انحصار متخصصان میدانند، قرآن خود با پرسشی همگانی «أفلا یتدبرون القرآن» همگان را به تأمل در آیاتش فرامیخواند. این دعوت، نه خطابی به نخبگان، بلکه فراخوانی است به عموم انسانها. عقل در این نگاه، نه رقیب وحی، بلکه مکمل و شرط درک آن است. قرآن، زبان فطرت است و تنها با گوش ایمان و دل تعقلورز شنیده میشود. این پیوند میان وحی و عقل، قرآن را به متنی پویا و زمانمند تبدیل میکند که در هر عصری، سخن تازهای برای گفتن دارد.
بااینهمه، فهم و زیست قرآنی، نه با انباشت اطلاعات، بلکه با «اقامه» قرآن در زندگی محقق میشود. اقامه، بهمعنای برپاداشتن قرآن در ساحت عمل است؛ چنانکه آیه میفرماید: «کونوا قوامین بالقسط». این اقامه، مستلزم آن است که قرآن از متنی خواندهشده به متنی زیسته بدل شود. زیست قرآنی، یعنی بازتاب آیات در رفتار، تصمیمات و مناسبات اجتماعی. این تحول، نه با تلاوت صرف، بلکه با تدبر و تفکر در معانی آیات و تطبیق آنها با واقعیتهای زندگی ممکن میشود.
بسیاری از ما با قرآن انس داریم، اما این انس، گاه در سطح تلاوت و صوت متوقف مانده است. حلقه مفقوده این رابطه «تدبر» است. بازگشت به قرآن، نه بهمعنای گشودن کتاب از طاقچه، بلکه بهمعنای تأمل وجودی در آیات، بازخوانی خویشتن در آینه آنها و تجلی آن در کنشهای فردی و جمعی است. قرآن کتابی برای زینت نیست؛ کتابی است برای ساختن انسان و تمدن؛ اما این ساختن، تنها زمانی رخ میدهد که انسان، خود را در آیات قرآن بخواند و آیات را در زندگیاش به جریان اندازد.
این بازاندیشی، ما را به سوی تحقق تمدنی قرآن فرا میخواند؛ تمدنی که در آن، هدایت قرآنی نهتنها در قلبها، بلکه در ساختارهای اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی نیز متبلور شود. چنین تمدنی، تنها با گذر از تبرک به تدبر و از آیینمندی به اقامه ممکن خواهد شد.
نظر شما