میگفتند مهنا بلوچزاده، دانشآموز شانزدهساله پایه دهم رشته علوم انسانی مدرسه شهید اخلاقی نیکشهر بهدلیل ایست قلبی در روز امتحان جان خود را از دست داده است.
اتفاقی شبیه آنچه چند سال پیش برای بهنام علوینژاد، دانشآموز پایه هشتم دبیرستان تیزهوشان علامه طباطبایی تبریز سر جلسه امتحان میانترم افتاده بود؛ ایست قلبی به دلیل استرس شدید.
این مرگها تصادفی نیستند
این مرگها تصادفی نیستند، زنگ خطری هستند که از مدتها پیش به صدا درآمده، اما شنیده نشدهاند. سالهاست مدارس به جای آنکه محلی برای رشد و بالندگی ذهنی و روانی باشند، به میدان رقابت و استرس و ترس تبدیل شدهاند.
در چنین محیطی، امتحان نه ابزاری برای سنجش که به تهدیدی برای بقا تبدیل میشود؛ دانشآموزی که با اضطراب شب امتحان به خواب نمیرود، تغذیهاش مختل میشود و روز آزمون، گویی به میدان نبرد میرود، نه کلاس درس.
این تراژدیها تنها مختص دانشآموزان مدارس سمپاد یا نقاط خاص کشور نیستند. اینها نمونهای از یک زخم عمیقاند: فشار تحصیلی مفرط، تأکید افراطی بر رتبه و نمره، سیستم کنکورمحور و خانوادههایی که ناخواسته اضطراب خود را به فرزندانشان تزریق میکنند.
نوجوان امروز باید هم نمره بیاورد، هم در المپیاد بدرخشد، هم در جشنواره پژوهشی رتبه بگیرد و هم در کنکور پزشکی قبول شود؛ در غیر این صورت گویی هیچ نیست! اما کدام عقل سلیم میپذیرد آینده یک نوجوان با چند برگه سفید و سیاه تعیین شود؟ کدام فلسفه تربیتی مجاز میداند سلامت روانی قربانی عملکرد در امتحان شود؟
بحران نادیده گرفته شده در نظام آموزشی
دکتر علیرضا عابدین، جامعهشناس و روانشناس بالینی با نگاهی انتقادی و در عین حال واقعگرایانه به نظام آموزشی کشور به قدس میگوید: نظام آموزشی ما سالهاست که براساس «ارزیابی کمّی» شکل گرفته نه «پرورش کیفی»؛ مدارس بیشتر به خط تولید شباهت دارند تا بستری برای کشف استعدادها؛ نتیجهاش را هم میبینیم؛ مرگهای خاموش، افسردگیهای پنهان، نوجوانانی که به جای تجربه شور زندگی، درگیر ترس از شکستاند.
وی ریشه بسیاری از مشکلات روانی دانشآموزان را در ساختار سنتی و ناکارآمد آموزش و پرورش جستوجو میکند و با تأکید بر ضرورت بازنگری کلی در ساختار نظام آموزشی، ادامه میدهد: من فکر میکنم نظام آموزشی ما نیاز به تغییر اساسی دارد؛ بارها و بارها در این باره صحبت شده و متخصصان هم اظهارنظر کردهاند، اما به نظر میرسد اراده لازم برای یک تغییر اساسی وجود ندارد.
این روانشناس با اشاره به اینکه آثار و پیامدهای منفی نظام آموزشی ناکارآمد، بهصورت فوری قابل مشاهده نیست، تصریح میکند: شاید دلیل اصلی این تعلل، این باشد که نتایج اسفناک این نظام خیلی سریع نمایان نمیشود، در نتیجه، اورژانسی بودن وضعیت به چشم نمیآید، اما واقعیت این است که ما امروز داریم تاوان اشتباههای نظام آموزشی بیست و حتی چند دهه پیش را می دهیم.
نظام آموزشی اضطراب محور
عابدین در ادامه خاطرنشان میکند: این نظام باید از حالت اضطرابمحور و تنبیهمحور خارج شود؛ ترساندن دانشآموز از امتحان عواقب بسیار مخربی دارد که نه تنها در کوتاهمدت، بلکه تا میانسالی هم ادامه پیدا میکند؛ بارها شاهد بودهایم بزرگسالان هنوز از کابوسهای شبانه و امتحانهای مدرسه میگویند و رنج میبرند.
وی ادامه میدهد: تشخیصهایی مثل اضطراب منتشر (Generalized Anxiety Disorder GAD)، کابوسهای مکرر و ترسهای مزمن در میانسالان، معمولاً ریشه در دوران مدرسه دارد. این موضوع نشان میدهد نظام آموزشی چقدر میتواند به روان انسان آسیب وارد کند، گاهی این آسیبها به شکل جسمی هم خودشان را نشان میدهند، یعنی ما در برخی اوقات با پدیده روانتنی روبهرو هستیم.
معلمان کمصلاحیت و کتابهای فرسوده
این جامعهشناس در ادامه با انتقاد از کیفیت تدریس در مدارس میگوید: ما با کتابهایی طرف هستیم که از اساس نیاز به بازنگری دارند، برخی از این منابع در واقع بهجای رشد فکری، سرکوب خلاقیت و آزادی فکری را دنبال میکنند. متأسفانه معلمان زیادی هم داریم که صلاحیت حرفهای یا تعادل روانی لازم برای این شغل حساس را ندارند و بر استرس و اضطراب دانشآموزان میافزایند.
وی با اشاره به رفتارهای ناهنجار برخی معلمان در برخورد با دانشآموزان میافزاید: خشونتهای جسمی و روانی در مدارس هنوز هم دیده میشود؛ کودکانی که از سوی معلم خود مورد تحقیر یا آزار قرار میگیرند، ممکن است تا پایان عمر با آثار این خشونت زندگی کنند، آثار سوءاستفاده روانی، هرچند ناملموستر از آسیب جسمی، اما عمیقتر و پایدارتر است.
عابدین در ادامه به چالشهای ساختاری که درزمینه کنکور وجود دارد، اشاره میکند و میگوید: کنکور در واقع یک سیستم آسیبزاست؛ تمام انرژی و ظرفیت نوجوانان در سنین بحرانی و تعیینکننده تحصیلی، معطوف به یک آزمون سراسری میشود که نه تنها فشارهای روانی سنگینی به دانشآموزان وارد میکند، بلکه موجب تخریب تدریجی اعتماد به نفس و هویت فردی میشود.
وی با اشاره به اینکه بچهها از سنین پایین آموزش میبینند که فقط نمره مهم است و این مفهوم در نهایت به نظام آموزشی تبدیل میشود که همهچیز بر پایه نمره و رتبهبندی استوار است، میافزاید: برای یک دانشآموز، کنکور تقریباً تعیینکننده سرنوشت آینده است؛ این فشار بیش از حد، نه تنها به سلامت روان دانشآموز آسیب میزند بلکه موجب میشود تواناییهای فردی، خلاقیت و مهارتهای عملی خود را نادیده بگیرد.
این روانشناس بالینی میگوید: آزمونهای متعدد و رقابتمحور بودن آموزش در ایران، منبع بزرگی از اضطراب برای نوجوانان محسوب میشود، بسیاری از کشورها سالهاست از این مدل عبور کردهاند، اما ما هنوز اندر خم یک کوچهایم.
خانوادهها منبع اضطراب
وی با انتقاد از نگرش نمره محور خانوادهها عنوان میکند: متأسفانه برخی خانوادهها بهجای اینکه پناه و آرامشدهنده بچهها باشند، برخی اوقات خودشان تبدیل میشوند به منبع اضطراب. برخی والدین نمره بالا و رتبه فرزندشان را به مثابه یک پیروزی شخصی میبینند، انگار فرزندشان اگر معدل بالایی بگیرد، خودشان پیروز یک رقابت اجتماعی شدهاند.
عابدین میافزاید: این موضوع موجب میشود بچهها درس را برای یادگیری نخوانند؛ میخوانند برای اینکه امتحان را پاس کنند، والدینشان را راضی کنند یا به دانشگاهی بروند که شاید اصلاً به آن علاقه ندارند؛ این فرایند شور و شوق یادگیری را در نطفه خفه میکند.
وی با تأکید بر اینکه آموزش متعلق به والدین نیست، بلکه برای دانشآموز است، میگوید: دانشآموز احساس میکند درسخواندن متعلق به او نیست بلکه متعلق به خانواده است. این حس بیگانگی با فرایند یادگیری، یکی از دلایل اصلی افت تحصیلی، بیعلاقگی و اضطراب فراگیر در میان نوجوانان ماست.
این روانشناس با اشاره به تجربه کشورهای پیشرفته در زمینه آموزش میافزاید: در بسیاری از کشورها، مدرک تحصیلی اصلاً آنقدر مهم نیست که در کشور ما مهم شده، ما یک جامعه مدرکمحور ساختهایم که در آن شور و شوق یادگیری از بین رفته است، همهچیز خلاصه شده در نمره، نه در فهم یا تجربه.
وی نظام تعلیم و تربیت ما را ضد آموزش و یادگیری میداند و ادامه میدهد: اینکه ما همچنان در مدارس بهجای آموزش و پرورش واقعی، دانشآموزان را در معرض ترس و رقابت قرار میدهیم، نشان میدهد هنوز فلسفه آموزشی ما بهروز نشده، هنوز به جای اینکه بچهها را برای زندگی آماده کنیم، آنها را برای امتحان آماده میکنیم، این تفاوت کوچکی نیست؛ این فاجعه است.
اینها فقط نوک کوه یخ است
این جامعهشناس همچنین به خبرهایی اشاره میکند که در رسانهها درباره مرگ برخی دانشآموزان بر اثر استرس شدید امتحانها منتشر میشود و میگوید: گزارشهایی از گوشه و کنار مناطق کشور میخوانیم که در آنها نوجوانی پیش یا حین امتحان، به دلیل استرس شدید دچار ایست قلبی شده و جان خود را از دست داده است؛ اینها فقط نوک کوه یخ است، پشت این موارد، هزاران مورد پنهان دیگر هست که علائمشان بهصورت سردرد، تپش قلب، بیخوابی، کابوس، کاهش اشتها، بیقراری و حتی خودزنی ظاهر میشود.
وی با اشاره به اینکه دستگاه روانی کودکان و نوجوانان ظرفیت تحمل این میزان فشار و استرس برای برخی امتحانات را ندارد، اظهار میکند: روان کودکان و نوجوانان هنوز در حال رشد و شکلگیری است؛ ذهن آنها قابلیت پردازش تعارضهای بزرگسالانه را ندارد، وقتی آنها را در معرض استرسهایی مثل کنکور، امتحانهای نهایی، رتبهبندی و نمرهمحوری قرار میدهیم، در واقع داریم یک بمب روانی درونشان کار میگذاریم.
ضرورت اصلاح ساختارهای ذهنی در نظام تعلیم و تربیت
یک کارشناس آموزشی هم با اشاره به ضرورت تغییرات فرهنگی و اصلاح ساختارهای ذهنی در نظام تعلیم و تربیت، میگوید: ما باید فرهنگ آموزشی و نحوه نگاه به یادگیری را تغییرات جدی بدهیم؛ آموزش باید با ایجاد فضایی شاد و خلاق همراه باشد نه فضایی که پر از استرس، ترس از شکست و اضطرابهای بیپایان است.
نرگس ملکیزاده با تأکید براینکه باید ذهنیت جامعه درباره موفقیت تحصیلی تغییر پیدا کند، ادامه میدهد: نمره بالا و قبولی در یک دانشگاه خاص نباید تنها معیار ارزیابی دانشآموزان باشد، باید به بچهها آموخت خودآگاهی، خلاقیت و تواناییهای فردی آنها مهمترین معیارهای موفقیتاند.
این کارشناس آموزشی به اهمیت برقراری توازن میان ذهن و جسم در فرایند یادگیری اشاره و بیان میکند: ما باید بدانیم یادگیری بهطور مؤثر زمانی رخ میدهد که دانشآموز از نظر روانی در وضعیت مناسبی قرار داشته باشد؛ این یعنی علاوه بر اهمیت درس و آموزشهای علمی، باید به رشد روانی و احساسی بچهها هم توجه کنیم؛ از این رو، باید روی ارتقای سلامت روانی، کاهش استرس و ایجاد فضای مثبت یادگیری تأکید بیشتری داشته باشیم.
وی به استفاده از فناوریهای نوین در آموزش اشاره و اظهار میکند: فناوری اطلاعات، فرصتهای تازهای را برای تحول نظام آموزشی فراهم کرده است، در بسیاری از کشورها، آموزش برخط و روشهای تعاملی موجب شده فرایند یادگیری از فشارهای سنتی امتحانات بیرون بیاید، ما هم باید از این ظرفیتها استفاده کنیم تا به دانشآموزان فرصتهای بیشتری برای یادگیری فعال بدهیم، بهویژه در دوران پساکرونا که بسیاری از نظامهای آموزشی به سمت دیجیتال شدن پیش رفتند.
حمایت اجتماعی برای مقابله با استرس
ملکیزاده در ادامه با اشاره به ضرورت حمایتهای اجتماعی از دانشآموزان در محیطهای مدرسه و خانه میگوید: حمایتهای اجتماعی از دانشآموزان برای مقابله با استرسهای مدرسه باید جزو اولویتهای جامعه باشد، این حمایتها میتواند به صورت مشاورههای روانشناختی در مدارس، جلسات گروهی با والدین و حتی برنامههای اجتماعی و تفریحی برای دانشآموزان باشد تا از فشارهای روانی آنها کاسته شود.
وی اشارهای هم به چالشهای موجود برای معلمان در نظام آموزشی کشور دارد و بیان میکند: نکته دیگری که باید به آن توجه کنیم وضعیت معلمان است؛ معلمان خود با مشکلات مختلفی روبهرو هستند؛ از شرایط کاری و حقوقی گرفته تا فشارهای روانی ناشی از حجم زیاد کار و کلاسهای پرجمعیت؛ معلمان باید در ابتدا از نظر روانی مورد حمایت قرار گیرند تا بتوانند محیط آموزشی مناسبی را برای دانشآموزان فراهم کنند.
ملکیزاده در این خصوص ادامه میدهد: وقتی یک معلم خودش دچار استرس و فشار باشد، نمیتواند الگوی مناسبی برای دانشآموزان باشد؛ بنابراین برنامههایی برای بهبود شرایط کاری و روانی معلمان ضروری است تا این قشر زحمتکش که در خط مقدم تربیت نسل آینده قرار دارند، از حمایتهای لازم برخوردار شوند.
وی با تأکید براینکه ما باید یک نظام آموزشی بازنگری شده و بهروز داشته باشیم که در آن نه تنها یادگیری علمی بلکه رشد روانی، اجتماعی و عاطفی دانشآموزان در اولویت قرار گیرد، میگوید: اگر به این موارد توجه نشود، نه تنها به اهداف آموزشی نخواهیم رسید، بلکه در آینده نیز دچار بحرانهای روانی و اجتماعی گستردهای خواهیم شد.
نظر شما