امشب همچون شبهای گذشته، حسینیه حرم مالامال از حضور زائرانی بود که با لهجههایی متفاوت اما بغضی مشترک، در کنار هم عزاداری کردند. زائرانی از شمال خراسان، تا دامنههای البرز.
من، راوی امشب، توفیق داشتم در میان این جمع پرشور و بیقرار قدم بزنم؛ تا بهتر ببینم، عمیقتر بشنوم و روایت کنم، از شور مردمی که از دور و نزدیک، دلشان را اینجا و به حرم گره زدهاند.
در میان ازدحام، کودکی را میبینم که تازه راهرفتن یاد گرفته؛ با لباس مشکی خالدار، اولین قدمهایش را در صحن حرم تمرین میکند، به زیبایی. اما چند قدم آنسوتر، پیرزنی است که دیگر پاهایش یاری نمیکنند. با ویلچر آمده، اما با دلِی ایستاده و عزمی استوار...
چادرش بخشی از صورتش را پوشانده، اما برق اشکهایش در شب، تلالویی از آفتابِ یک روز زیبا دارد. حولهٔ کوچکی که در دست دارد، توجهم را جلب میکند. سفید است و ساده. با دستان چروکیدهاش، حوله را روی اشکهایش میکشد. میگوید: «اشک برای امام حسین (ع)، باید همیشه با آدم همراه باشه، مخصوصاً شب اول قبر!».
وصیت کرده تا همین حوله، همراه با تربت، با او به خاک سپرده شود.
میایستم.
اشک در چشمهای من هم حلقه میزند. اما از او فاصله میگیرم، حریم اشکهایش، حریم مقدسی است.
کمی آنسوتر، زنی با شوری مردانه؛ سینه میزند. میپرسم: «ببخشید خانم! شما از کجا تشریف آوردید؟.»
لبخند میزند: «کرج»
خودم را معرفی میکنم و صحبت، ادامه پیدا میکند. از آیین شبهای حسینیه حرم خبر ندارد.
برای او توضیح میدهم که هر شب، هیئتهایی از شهرهای مختلف، با سبک و رسوم خاص خود، در صحن قدس حضور پیدا میکنند؛ تا عزاداری، رنگ تازهای به خود بگیرد و عشق به امام حسین (ع) در لهجهها و نوحههای متنوع، صادقانهتر، جلوه کند.
تحسین در نگاهش پیداست. با اشتیاق میگوید: «اینکه هر شب یک مدل جدید از عشق به امام حسین (ع) رو می شه دید، فوقالعاده است...»
اما در نهایت، جملهای میگوید که طلاست، مثل ایوان حرم! «البته که همهٔ ما، ملت امام حسینیم و ایران امام حسین (ع) هم، تا ابد پیروزه»
۱۰ تیر ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۷
کد خبر: ۱۰۷۸۵۸۲
امشب، شب چهارم محرم، صحن قدس بار دیگر میزبان دلهایی شد که با اشک و ناله آمده بودند تا عشقشان را به امام حسین (ع)، با زبان و آیین خود فریاد بزنند.

زمان مطالعه: ۱ دقیقه
منبع: آستان نیوز
نظر شما