از میان جمعیت عبور میکنم و وارد اتاق اقامه نماز و بخش مکبرین میشوم، جایی که نوجوانان و جوانان خادم در حال آماده شدن برای رفتن به شیفت خدمتیشان هستند. از بچههای ده دوازده ساله گرفته تا جوانان دهه هشتادی که حالا ۲۲ یا ۲۳ سال سن دارند، همه با لباسهای مرتب و چهرههایی آرام و مشتاق، در حال تمرین و مرور جملات مکبریاند. با نزدیک شدن به اذان ظهر و عصر، مکبران یکییکی از اتاق خارج میشوند تا در جایگاههایشان مستقر شوند. اما علی حیدری همراهشان نمیرود. علی نوجوان شانزده سالهای است که شیفت خدمتیاش مربوط به نماز مغرب و عشای روزهای دوشنبه است. امروز آمده تا به دوستانش سر بزند و حال و هوایی تازه کند. علیرضا محمدیان، نوجوان دیگری که متولد ۱۳۹۰ است، هم همراه او است. همه چیز مهیاست تا بنشینیم به گپ و گفتی صمیمی درباره کارشان و حضور ارزشمندشان در حرم مطهر.
آغاز مسیری روشن...
به رسم بزرگی، علیرضا تعارف میزند که علی شروع کند. علیآقا با همان وقار و متانتی که در چهرهاش پیداست، شروع میکند. از آغاز مسیر مکبری میگوید، از روزهایی که هنوز مکبری برایش مفهومی نداشت و تنها شنونده صوت دلنشین قرآن در کلاسهای برادر بزرگترش بود. آن طور که تعریف میکند، مسیر خادمیاش از دل همان جلسات قرآنی جوانه زده؛ جایی که استاد برادرش از او خواست تا خودش هم قرآن بخواند. علیآقا که در خانه از برادرش چیزهایی یاد گرفته بود، با صدایی خام اما مشتاق، مقابل استاد ایستاد و آیاتی را خواند. «آن موقع سبک خاصی نداشتم، قاطیپاتی میخواندم…» این را با لبخند میگوید، انگار هنوز هم آن لحظه را با شیرینیاش به یاد دارد. استاد از او پرسید به چه سبکی علاقه دارد و علی گفته بود: «سبک عبدالباسط را دوست دارم». همین علاقه، او را به کلاسهای رسمی قرائت کشاند؛ جایی که برادرش پیشتر مکبر شده بود، اما علی هنوز در صف انتظار بود. تا اینکه وقتی کلاس هفتم بود، آموزشهای مکبری برایش آغاز شد. امتحان داد، پذیرفته شد و حالا یکی از مکبران رسمی حرم مطهر امام رضا(ع) است.
ورود به مسیر خدمت، اتفاقی بزرگ و مبارک
برای علی حیدری ورود به مسیر خادمی در حرم مطهر امام رضا(ع) اتفاقی بزرگ و مبارک بود. آن روزها که تازه پا به این راه گذاشته بود، هنوز نوجوانی سیزده یا چهارده ساله بود با دلی پر از اشتیاق و چشمانی که از برق شوق میدرخشید. او از همان ابتدا، حس خاصی نسبت به این خدمت داشت. خودش میگوید: «حس خادم بارگاه ملکوتی آقا شدن برایم آن قدر بزرگ بود که نمیتوانم برایتان توصیف کنم». خانوادهاش هم از این اتفاق خوشحال بودند. وقتی خبر قبولیاش در آزمون مکبری را شنیدند، با تمام وجود تشویقش کردند. پدر و مادرش با حمایتهای بیدریغشان، انگیزه بیشتری به او دادند تا در این مسیر ثابتقدم بماند. یکی از خاطراتی که هنوز هم در ذهن علی نقش بسته، نخستین شیفت خدمتیاش در حرم مطهر است. آن روز در مهمانسرای غدیر، برای کادر آشپزخانه مکبری کرد. تجربهای که هر چند ساده بود، اما برایش نقطه آغاز یک مسیر نورانی شد. حالا شیفت اصلیاش دوشنبهها و برای نماز مغرب است. از صبح همان روز، ذهنش درگیر خدمت است. تمرین میکند، جملات را مرور میکند و دو ساعت پیش از اذان در حرم منور حاضر میشود. این آمادگی، بخشی از تعهدی است که به این مسیر دارد. از او میخواهم بیان اولیهای را که پیش از نماز برای نمازگزاران میخواند، برایم بازگو کند. علیآقا با آرامش خاصی میایستد، صدایش را صاف میکند و با لحنی رسا میگوید: «بسم الله الرحمن الرحیم، سلام علیکم. زائرین و مجاورین عزیز، نماز را قبل از امام جماعت و گفته مکبر انجام ندهید. آماده میشویم جهت اقامه نماز جماعت مغرب به امامت حجتالاسلام والمسلمین حاج آقای یعقوبی. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد».
من هر چه دارم از ایشان دارم
برای علی حیدری، مکبری مجموعهای از لحظات شیرین و خاطرهانگیز است که در دلش جا خوش کردهاند. از همان روزهای نخست، وقتی هنوز جزو مکبران کم سن و سال حساب میشد، خاطرهای در دارالذکر برایش رقم خورد که با گذشت چند سال هنوز با لبخند از آن یاد میکند. در آن شیفت، جمعیت بیشتر خانمها بودند. علیآقا با صدای کودکانهاش مکبری کرد و با پایان نماز، با موجی از تشویق و احسنت روبهرو شد و یکی از خانمها تبرکیای به او داد. همان لحظه، حس خادمی برایش رنگی تازه گرفت. لباس خدمت هم برای علی، خاطرهساز بوده. او مسیر پوشیدن این لباس را با دقت به یاد دارد. ابتدا با کاور سادهای وارد وادی مکبری شد، اما پس از گذشت حدود یک ماه، با افزایش سابقهاش توانست لباس رسمی خدمت را به تن کند. لباسی که برایش نماد تعهد و افتخار بود. ارتباطش با امام رضا(ع) اما فراتر از این لحظات است. برای علی، امام رضا(ع) پناه دل است، جایی برای درددلهای بیپیرایه. با صداقت میگوید: «هر وقت دلم میگیرد، میآیم حرم مطهر و با امام رضا(ع) درددل میکنم. من هر چه دارم از ایشان دارم».
تجربهای که دوست دارم بارها و بارها تکرار شود
با پایان گفتوگو با علی حیدری، حالا نوبت علیرضا محمدیان است، نوجوانی چهارده ساله با چهرهای بشاش و نگاهی پر از اشتیاق. لبخند یک لحظه هم از روی صورتش پاک نمیشود، از آن لبخندهایی که از دل برمیآید. آقاعلیرضا پاییز سال گذشته، به واسطه یکی از دوستانش با فضای مکبری آشنا شد. اما ریشه علاقهاش به قرآن، به سالها قبلتر برمیگردد؛ به روزهایی که با تشویق مادرش در جلسات سنتی قرآن شرکت میکرد و کمکم قرائت را آموخت. ورودش به جمع مکبران، برایش یک اتفاق ساده نبود. با پشتکار کلاسها و آزمونهای لازم را گذراند و حالا با افتخار میگوید به تسلط خوبی رسیده است. او هنوز نخستین شیفت رسمیاش را انجام نداده، اما هفته گذشته تجربهای شیرین برایش رقم خورده است. با ذوق کودکانهای از آن روز تعریف میکند، روزی که برای نخستین بار در دارالقرآن حرم مطهر، مقابل صف نمازگزاران ایستاد و مکبری کرد. لحظهای که برایش یک افتخار بود. «آن لحظات آن قدر زیبا و دلنشین بود که دوست دارم بارها و بارها تکرار شود».
در نگاه آقاعلیرضا، مکبری فقط یک وظیفه نیست؛ یک عشق است. عشقی که با صدای بلند و رسا در فضای حرم مطهر طنین میاندازد و دلها را به نماز میخواند. او حالا در آستانه شروع رسمی خدمتش ایستاده، با دلی پر از امید و چشمانی که برق شوق در آن موج میزند.
جایی برای رفاقت و رشد
اتاق مکبرین حرم مطهر رضوی بیشتر شبیه خانهای دوم است برای نوجوانانی که دلشان را وقف خدمت کردهاند. اینجا، بچهها از گروههای سنی مختلف کنار هماند؛ از کودکان دبستانی گرفته تا جوانان دانشجو. اما هیچ کس احساس غریبی نمیکند. شوخیهای بامزه، کلکلهای کوتاه و در نهایت لبخند و آغوشی که همه چیز را ختم به خیر میکند، این اتاق را به فضایی صمیمی و گرم تبدیل کرده. هر کس برای خودش گروهی همسن پیدا کرده و در نهایت همه با هم رفیقاند.
علی حیدری توضیح میدهد پس از نماز جماعت، آسایشگاه برای بچهها باز میشود و جمعهای دوستانه شکل میگیرد؛ جمعهایی که گاهی با شوخی و خنده شروع میشوند و با گفتوگوهای جدی درباره خدمت و معنویت ادامه پیدا میکنند. رابطه او با بچههای کوچکتر هم از جنس رفاقت و صمیمیت است. علیرضا محمدیان هم با لبخند تأیید میکند. برای او، اینجا مثل یک خانواده است؛ خانوادهای که هر کس نقشی دارد، اما هیچ کس از بقیه جدا نیست. در این جمع، نه سن مهم است، نه سابقه، آنچه اهمیت دارد، دلهایی است که به یک قبله بند شدهاند.
نوجوانانی که دلشان وقف خدمت است
در نگاه نخست، مکبری شاید کاری ساده به نظر برسد؛ چند جمله رسمی، صدایی رسا و ایستادن پشت بلندگو. اما وقتی پای دل و تعهد وسط باشد، ماجرا رنگ دیگری میگیرد. علی حیدری از اهمیت تمرکز در این کار میگوید. او معتقد است: مکبری به خصوص در لحظه اقامه نماز، نیاز به دقتی عمیق دارد. «باید حواسمان حسابی جمع باشد، این کار نیاز به تسلط و تمرکز بالایی دارد». در همین حین، مکبران یکییکی از نماز جماعت برمیگردند. چهرههایشان آرام است، لبخندهایشان دلنشین. آقاعلیرضا و علیآقا از من خداحافظی میکنند و به سمت صف نماز جماعت مخصوص خودشان میروند. این دو نوجوان با تمام وجودشان در مسیر خدمت قدم گذاشتهاند، دیدن چنین جوانانی که با عشق و تعهد، مسیر خادمی را انتخاب کردهاند، امیدبخش است. آنها پیامآوران صدای ایمان و ادباند، صدایی که از بلندگوهای حرم مطهر طنین میاندازد و دلها را به سمت خدا میخواند.




نظر شما