یکی از رزمندگان زبل و شوخ که اسیر شده بود وقتی افسر عراقی در اردوگاه پرسید: اسمت چیه؟!
- گفت عباس
اهل کجایی؟!
- بندر عباس
اسم پدرت چیه؟!
- حاج عباس!
کجا اسیر شدی؟!
- دشت عباس!
افسر عراقی که کم کم فهمیده بود ایستگاه شده و رفته سرکار، محکم به ساق پای او زد و گفت: دروغ می گویی!
رزمنده هم که خود را به مظلومیت زده بود گفت:
- نه به حضرت عباس (ع)



نظر شما