چشمش به مزرعه هندوانه و کدو تنبلهایی افتاد که در همان نزدیکی از زمین روییده بودند.
با خود گفت:خدایا! چقدر کارت عجیب است! کدو به این بزرگی روی یک بوتهی نحیف میروید و گردویی کوچک روی این درخت تنومند؟! این انصاف نیست! در همین لحظه، گردویی از درخت افتاد و محکم به صورتش برخورد کرد!
مرد با درد از جا پرید، نگاهی به آسمان انداخت و گفت: خدایا، مرا ببخش! دیگر در کارت فضولی نمیکنم...
اگر این گردو، کدو یا هندوانه بود، معلوم نبود چه بلایی سرم میآمد!
آری، در حکمت خداوند متعال، خطایی نیست و هر چیزی در جای خودش قرار دارد گاهی پشت یک ظاهر ساده، حکمتی عظیم نهفته است!
و حکیم ابوالقاسم فردوسی چه زیا سروده است که:
جهان سر به سر حکمت و عبرت است // چرا بهره ما همه غفلت است
منبع:
شاهنامه فردوسی
داستان خوبان ص ۹۵



نظر شما