حجت الاسلام میرجلیلی گفت: با پیدایش صهیونیسم سیاسی در اواخر قرن نوزدهم، مفاهیم دینیِ «بازگشت»، «ارض موعود» و «قوم برگزیده» از محتواهای اخلاقی تهی و در خدمت ملیگرایی یهودی قرار گرفتند. این ایدئولوژی که از دل بحرانهای مدرنیتهی اروپایی برخاست، سنت دینی را به ابزار مشروعیت دولت مدرن بدل کرد.

مشروح این جلسه به شرح ذیل در ادامه مرور می شود.
تحلیل مفهومی آیهی اعراف ۱۲۸
«قَالَ مُوسَی لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.»
در این آیه چند لایهی معنایی بنیادین نهفته است:
۱. الهیات توکل و صبر: دعوت موسی به استعانت از خداوند، نقطهی آغاز ایمان فعال است. قوم مأمورند به جای رهایی از راه خشونت و سلطه، از مسیر ایمان و صبر حرکت کنند.
۲. مالکیت الهی زمین: «إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ» تأکید میکند که زمین نه میراث تاریخی یا نژادی، بلکه ملک مطلق خداست.
۳. وراثت مشروط: وراثت به ارادهی الهی تعلق دارد و این اراده بر پایهی شایستگی بندگان شکل میگیرد: «یُورِثُهَا مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ».
۴. نتیجهی اخلاقی تاریخ: «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» بیانگر آن است که پیروزی نهایی در تاریخ و فرجام، از آنِ اهل تقواست، نه صاحبان قدرت و سلطه.
این آیه بازتاب یک قرارداد الهی-اخلاقی است: خداوند زمین را به کسانی میسپارد که پیمان عدالت و تقوا را پاس دارند. چنین نگاهی نفیِ بنیادین «قومگرایی تقدسبخش» است؛ زیرا زمین و تاریخ در منطق قرآن، امانتی الهی در اختیار صالحان است، نه ملکیت قومی یا نژادی.
مقایسه با الهیات عهد قدیم (مزامیر ۳۷)
در مزامیر ۳۷:۲۹ آمده است: «صالحان وارث زمین خواهند شد و تا ابد در آن ساکن خواهند بود.»
و در آیهی ۱۱ همان فصل، میخوانیم: «اما حلیمان وارث زمین خواهند شد و از فراوانی صلح برخوردار خواهند گردید.»
همانند آیهی قرآنی، وراثت زمین در این متون نیز به شایستگی اخلاقی مشروط است. تفاوت در آن است که قرآن آن را بر محور تقوا و ارادهی الهی میگذارد و مزامیر بر محور صلاح و حلم. در هر دو سنت، «زمین» صرفاً اقلیم جغرافیایی نیست، بلکه نماد عدالت الهی و نظم معنوی تاریخ است.
اما با گذشت زمان، این وعده در سنتهای آخرالزمانگرای انجیلی به «پیشگویی پایان تاریخ» و نشانهی «بازگشت قریبالوقوع مسیح» تبدیل شد؛ و این نقطهی آغاز تحریف قرائت وعدهی الهی است.
صهیونیسم معاصر و تغییر کارکرد وعدهی وراثت
با پیدایش صهیونیسم سیاسی در اواخر قرن نوزدهم، مفاهیم دینیِ «بازگشت»، «ارض موعود» و «قوم برگزیده» از محتواهای اخلاقی تهی و در خدمت ملیگرایی یهودی قرار گرفتند. این ایدئولوژی که از دل بحرانهای مدرنیتهی اروپایی برخاست، سنت دینی را به ابزار مشروعیت دولت مدرن بدل کرد. بهتدریج، عدالت و تقوا از شرایط عهد حذف شد و «مالکیت تاریخی» جای آن را گرفت.
در قرن بیستم، و با تأسیس دولت اسرائیل، صهیونیسم دینی در عرصهی بینالمللی با صهیونیسم مسیحی پیوند خورد. مسیحیان انجیلی – بهویژه در ایالات متحده – تشکیل اسرائیل را تحقق مستقیم وعدهی عهد عتیق و نشانهای از نزدیکی ظهور مسیح دانستند. از این رو، الهیات بازگشت، با سیاست خارجی آمریکا در هم آمیخت و حمایت از اسرائیل وجهی مقدس یافت.
از ترومن تا ریگان: سیاست آخرالزمانی به مثابه راهبرد
از زمان هری ترومن که نخستین کشوری بود که تشکیل اسرائیل را به رسمیت شناخت، تا رؤسایی چون آیزنهاور، کندی و نیکسون، اسرائیل در محور راهبرد خاورمیانه آمریکا باقی ماند.
اما از دههی ۱۹۷۰ به بعد، پیوند میان ایمان انجیلی و سیاست خارجی آشکارتر شد. در دوران ریچارد نیکسون و بهویژه جرالد فورد و جیمی کارتر، فشارهای لابیهای انجیلی بر سیاستهای خاورمیانهای دیده شد، هرچند لحن رسمی همچنان دیپلماتیک بود.
با روی کار آمدن رونالد ریگان (۱۹۸۱–۱۹۸۹)، این گرایش به اوج رسید. ریگان آشکارا از الهیات آرماگدونی سخن گفت و چندین بار تأکید کرد که «نسل او ممکن است شاهد جنگ نهایی پیش از بازگشت مسیح باشد
Mahdi: ». این باور انجیلی، سیاست حمایت مطلق از اسرائیل و تقابل با «شرّ جهانی» (در آن زمان، شوروی) را به سطح الهی رساند.
سیاستهای او، بعدها در قالب دکترین بوش پسر (جنگهای پیشدستانه در خاورمیانه)، اوباما (دفاع از امنیت اسرائیل در چارچوب مذاکره با ایران) و ترامپ (انتقال سفارت به قدس و طرح صلح قرن) ادامه یافت.
در این میان، وعدهی «زمین برای صالحان» به پروژهای نظامی و ژئوپلیتیک بدل شد و الهیات امید به الهیات رعب و تقابل مقدس تبدیل گردید.
آخرالزمانگرایی صهیونیستی و جایگزینی رعب به جای استخلاف قرآنی
الهیات صهیونی و انجیلیِ معاصر، وعدهی «وراثت زمین» را از مرحلهی صبر و اخلاق، به عملیات سیاسی و تسلیحاتی بدل ساخته است. سه تحریف بنیادین در این تغییر رخ داده است:
۱. تحریف زمان: وعدهی تدریجی به یک رویداد فوری و نظامی تبدیل شده است.
۲. تحریف اخلاق: معیار تقوا جای خود را به معیار قدرت داده است.
۳. تحریف عهد: زمین از امانت الهی به ملک قوم خاص بدل گردیده است.
به جای استخلاف قرآنی – که مبتنی بر ایمان، عمل صالح و عدالت است – نوعی الهیات رعب و بقا از طریق ترس جایگزین شده است. در مقابل، قرآن وعده میدهد:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ…» (نور:۵۵)
این استخلاف، نقطهی مقابل آرماگدونیسم سیاسی است؛ وعدهای بر پایهی ایمان، نه سلاح.
از مقایسهی آیهی اعراف ۱۲۸ با مزامیر ۳۷ چنین برمیآید که در الهیات توحیدی، زمین و تاریخ صحنهی تحقق وعدهی اخلاقی خداوند هستند. این وعده به تقوا و عمل صالح مشروط است، نه به قوم و قدرت.
اما صهیونیسم مدرن و الهیات سیاسی آمریکا، با پیوند دادن ایمان به سلطه و جنگ، این وعده را به ابزاری برای برتری قومی و هژمونی جهانی تبدیل کردهاند.
از ترومن تا ترامپ، الهیات عهد جدید و توراتِ بازخوانیشده، در خدمت سیاست امنیتی و نظامی درآمده است. در برابر این جریان، قرآن با صراحت اعلام میکند که: «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»
فرجام نه از آنِ ائتلافهای مسلح، بلکه از آنِ آنان است که در مسیر ایمان و عدالت گام برمیدارند — همان جوهرهی استخلاف قرآنی در برابر الهیات رعب و آرماگدونیسم سیاسی.



نظر شما