تصویب قطعنامه ۲۸۰۳ شورای امنیت سازمان ملل درباره غزه، که بر استقرار «نیروی بینالمللی تثبیت» و اجرای طرح ۲۰ مادهای دولت ترامپ برای آینده غزه تأکید دارد، فصل تازهای در مناقشه تاریخی فلسطین گشود؛ فصلی که بسیاری از تحلیلگران آن را نه گامی بهسوی صلح، بلکه بازتولید ساختارهای استعمارگرانه در قالبی مدرن میدانند.
واژهای با بار سنگین تاریخی؛ «ماموریت» یا «قیمومت»؟
در نگاه نخست، استفاده از واژه mandate یا «ماموریت» در قطعنامه، شاید اصطلاحی فنی به نظر برسد؛ اما برای ملتهای منطقه، این واژه یادآور تجربه تلخ «قیمومتهای» پس از جنگ جهانی اول است؛ دوران تقسیم سرزمینهای عثمانی میان فرانسه و بریتانیا، زیر پوشش «آماده نبودن ملل شرق برای خودگردانی».
آوی شلایم، مورخ برجسته بریتانیایی-اسرائیلی، این قطعنامه را «طرحی کلاسیک و استعماری» توصیف میکند که حقوق ساکنان بومی را نادیده میگیرد. از نگاه او، شباهتهای میان این طرح و قیمومت بریتانیا بر فلسطین در سالهای ۱۹۲۰ تا ۱۹۴۸ قابل انکار نیست؛ هر دو بدون رضایت اکثریت فلسطینی تحمیل شدند و هر دو ادعا داشتند برای مدیریت «دوره انتقالی» لازم هستند.
تقریباً یک قرن پس از پایان قیمومت بریتانیا، دوباره قدرتهای جهانی به بهانه ایجاد ثبات در حال تعیین سرنوشت غزه هستند.
ترکیب حمایتها؛ اجماع ظاهری، اختلافات پنهان
قطعنامه با رأی ۱۳ عضو شورای امنیت و دو رأی ممتنع (روسیه و چین) تصویب شد. در نگاه اول، همراهی کشورهای عربی و مسلمان، از مصر و عربستان تا قطر و ترکیه، تصویری از اجماع منطقهای ایجاد میکند؛ اما واقعیت پیچیدهتر است.
بر اساس تحلیل دنیل لوی، سیاستمدار و مذاکرهکننده سابق اسرائیلی، موافقت تشکیلات خودگردان فلسطین زیربنایی برای همراهی کشورهای عربی فراهم کرد. این همراهی نیز در نهایت دلایل لازم را برای عدم استفاده از وتو به روسیه و چین داد. نتیجه آن شد که هیچ بازیگری حاضر نشد «صف را بشکند»؛ حتی اگر بسیاری از آنان در خفا نسبت به طرح بدبین باشند.
در مقابل، حماس و چندین گروه فلسطینی این قطعنامه را بهشدت رد کردند و آن را نافی حقوق بنیادین فلسطینیها دانستند، خصوصاً به دلیل اشاره ضمنی به «خلع سلاح» مقاومت.
نیروی بینالمللی در برابر واقعیت میدان
قطعنامه پیشبینی کرده است که نیرویی چندملیتی با مأموریت استفاده از «تمام اقدامات لازم»، مسئول اجرای طرح در غزه باشد. اما واقعیت میدانی، اجرای چنین طرحی را پیچیده میکند.
به تعبیر شلایم، «ارتش اسرائیل پس از دو سال بمباران بیوقفه هم نتوانست حماس را خلع سلاح کند؛ چگونه یک نیروی بینالمللی قادر به این کار خواهد بود؟» او همچنین میپرسد کدام کشور عربی حاضر است «کار اسرائیل را برایش انجام دهد؟»
هِلنا کوبان، نویسنده و تحلیلگر، تأکید میکند هیچ ارتش عرب یا مسلمان حاضر نیست وارد غزه شود تا مأموریتی را انجام دهد که حتی ارتش اسرائیل از پس آن برنیامده است. او استقرار چنین نیرویی را در بهترین حالت نامحتمل و در بدترین حالت، جرقهای برای درگیریهای منطقهای میداند.
از سوی دیگر، حماس مواضعی دوگانه مطرح کرده است: مخالفت با خلع سلاح تحت نظارت خارجی، اما اعلام آمادگی مشروط برای ادغام توان نظامیاش در ارتش یک دولت مستقل فلسطینی؛ الگویی که، به گفته کوبان، در بسیاری از جنبشهای ضداستعماری در دوران گذار استقلال رخ داده است.
ابهام در مسیر؛ پیامد در سیاست
حتی اگر اجرای کامل قطعنامه با چالشهایی جدی روبهرو شود، خودِ تصویب آن پیامدهای کلانی دارد. این نخستینبار است که شورای امنیت، با همراهی کشورهایی از جهان عرب و با نقش محوری آمریکا، طرحی را تصویب میکند که عملاً مدیریت غزه را برای دو سال آینده در دست بازیگری خارجی قرار میدهد.
از زاویهای دیگر، طرح جدید نشانهای از انتقال مرکز ثقل تصمیمگیری درباره غزه از سطح منطقهای به سطح بینالمللی است؛ انتقالی که میتواند فضای ابتکار عمل سیاسی فلسطینیها را محدودتر کند.
برای بسیاری از فلسطینیها، قطعنامهای که «حق تعیین سرنوشت» را مشروط به اجرای بندهای یک طرح خارجی میکند، تضعیف آشکار حقوق ذاتی آنان است. آن هم در شرایطی که این حقوق از نظر قوانین بینالمللی غیرقابلمذاکره هستند.
بحران مشروعیت در سازمان ملل
کوبان تأکید میکند که شورای امنیت با این رأی «بدنامی بزرگی برای خود خرید». به نظر او، سازمان ملل اکنون در بحرانی ساختاری قرار گرفته که ممکن است سالها طول بکشد تا از آن عبور کند؛ البته اگر بتواند عبور کند.
این انتقادات تنها ناظر به نقش آمریکا در طراحی طرح نیست؛ بلکه به تسلیمپذیری جمعی اعضا، از کشورهای منطقه گرفته تا قدرتهای جهانی، اشاره دارد. پرسش اصلی این است: آیا شورای امنیت در حال فاصله گرفتن از نقش تاریخی خود در حمایت از حقوق ملتهاست؟
قطعنامه جدید شاید در ظاهر برای مدیریت بحران غزه ارائه شده باشد، اما در عمق، بازتابدهنده ساختارهای قدرت در نظام بینالملل است؛ ساختارهایی که گاهی مطالبات بومی را قربانی اجماعهای سیاسی میکنند. تجربههای تاریخی منطقه نشان میدهد که طرحهایی که بدون اجماع واقعی فلسطینیها تدوین میشوند، نه پایدار خواهند بود و نه از حمایت مردمی برخوردار میشوند.
در نهایت، تنها یک چیز واضح است؛ غزه دوباره به میدان قدرتنمایی بازیگران جهانی تبدیل شده و مردم آن بار دیگر خارج از میز تصمیمگیری درباره سرنوشت خود قرار گرفتهاند.




نظر شما