به گزارش قدس آنلاین، آمارها دروغ نمی گویند اما نگفتن همه واقعیت هم می تواند به ناراستی تعبیر شود. رئیس صدا و سیما چند ماه پیش و همزمان با چهارساله شدن دوره مدیریتی اش گفته بود که تلویزیون بالای ۷۰ درصد مخاطب دارد و نتایج نظرسنجی متا در سه ماه اخیر، شبکه های سه، آیفیلم و شبکه خبر را پرمخاطب ترین شبکه های تلویزیونی نشان داده یعنی مسابقات فوتبال، سریالهای قدیمی و اخبار (که به دلایل شرایط کشور، بسیاری را مجبور به دنبال کردنش کرده است) دستاوردهای این دوره تحولی در جذب مخاطب بوده اند.
رئیس مرکز تحقیقات سازمان صداوسیما هم درباره آمار ۷۰ درصدی مخاطبان تلویزیون توضیح داده بود که براساس شیوه نظرسنجی آفکام (یک مدل استاندارد جهانی)، هر کسی که ۱۵ دقیقه تلویزیون در روز تماشا کند، مخاطب تلویزیون به شمار میآید یعنی حتی اگر شما مانند بسیاری از خانوادههای ایرانی صرفاً تلویزیون را در خانه روشن بگذارید، در دایره مخاطبان تلویزیون به شمار می روید حتی اگر هیچ برنامهای را «دنبال» نکنید.
برداشت دیگری که می توان از این آمار داشت اینکه ۳۰ درصد مردم حتی گردش ۱۵ دقیقه ای هم در شبکه های تلویزیونی ندارد چون ممکن است اصلا آنتن داخلی نداشته باشند.
تردید در صحت این آمار، آنجا قوت می گیرد که مدیران سیما درباره «تداوم تماشا» توضیحی نمی دهند در حالیکه اثرات رسانه ای در صورت تداوم و پیگیری در مخاطبان عیان می شود.
برخلاف آمارهای اعلام شده از سوی مدیران سیما، شواهد اما مدعی ریزش مخاطبان تلویزیون طی دوران تحولی صدا و سیما است همینکه دیگر خبری از سریالهای خیابان خلوت کن نیست و حتی برخی از سریالها روی آنتن می آیند و می روند و کمتر کسی متوجه حضورشان می شود یعنی تداومی در تماشا نیست و مردم ارتباط پیوسته ای با تلویزیون ندارند این درحالیست که در دهه های هفتاد، هشتاد و حتی نود، یک سریال چنان با زندگی مردم عجین می شد که برخی اکت های کلامی و رفتاری شخصیت های سریالها در جامعه رواج می یافت. پرمخاطب بودن شبکه آی فیلم که سریالهای نوستالژیک را پخش می کند، نشان از بی میلی مردم برای تماشای تولیدات جدید سیما دارد.
بهرحال تلویزیون طی دهه و بویژه سالهای اخیر با ریزش مخاطب روبرو شده است اما اینکه چه سهمی از این ریزش مرتبط با مدیریت رسانه ملی بوده، جای بررسی دارد. حتما عواملی همچون تغییر ذائقه مصرف رسانه ای مردم و توسعه ابزارهای سرگرم کننده در شبکه های اجتماعی در این ریزش، موثر بوده اند اما سهم مدیریت رسانه ملی در خالی شدن سبد تولیدی رسانه ملی از برنامه های تماشایی و پرببینده نیز آشکار است.
پیمان جبلی که چهار سال پیش سکان هدایت کشتی رسانه ملی را به دست گرفت با سندی به نام «سند تحول» پا به میدان گذاشت و منظورش از تحول، این بود که محتوا باید بر کمیت و جذابیت برنامهها اولویت پیدا کند اما نتیجه ای که حاصل شد، حاکم شدن نگاه شعاری و ایدئولوژی زده بر کارکردهای اصلی رسانه بود به طوریکه عنصر سرگرمی به حاشیه رفت. نگاه جبلی در این سند نه توسعه که تحول بود؛ تحول در محتوا، تحول در رویکرد و تحول در ساز و کار اما این رویکرد تحولی باعث شد نه تنها از کمیت و جذابیت برنامه ها کاسته شود که بسیاری از هنرمندان از تلویزیون کوچ کنند و قاب کوچک نمایش از حضور چهره های خاطره ساز و محبوب خالی شود.
جبلی برای اینکه جای خالی نیروهای قدیمی و باتجربه را پر کند، به بهانه کشف استعداد و کادرسازی، نیروهای جوان و کم تجربه را ذیل مرکز تازه تاسیس سیمرغ به میدان آورد، مرکزی که قرار بود با ارتشی متشکل از جوانان گمنام، عرصههای مغفولِ نمایشی را فتح کند اما نتیجه آن نه فقط از دست خاکریزهای قدیمی که دلسردی مخاطبان از تولیدات این نیروهای کم تجربه بود. کسانی که آثارشان بیشتر به پروژه پایان دوره آموزشی فیلمسازی می ماند تا اثری قابل پخش در فراگیرترین رسانه کشور.
مستندسازان و فیلمسازان بی نام و نشانی که رزومه شان به ساخت آثاری برای جشنواره فیلم عمار خلاصه می شد، فرصتی برای آزمون و خطا در کنداکتور پخش یافتند. گاهی کارها آنقدر نازل بود که مخاطب را از شدت عصبانیت به خنده وا می داشت و اثری که قرار بود او را تحت تاثیر مضمونی ارزشی قرار دهد، ناخواسته به نمایشی کمدی تبدیل می شد!
آنتن باید پر می شد ولی وقتی هنرمندان قدیمی و باسابقه تلویزیون با رویکردهای تحولی جدید، همخوانی نداشتند و خودخواسته یا ناخواسته از عرصه همکاری کنار گذاشته شدند، آنتن به دست جوانان تازه کار و کم تجربه ای افتاد که قدر این قاب نمایش را نمی دانستند چون خاکش را نخورده بودند و با روزهای خوش و ناخوشش همدم نبودند ولی به یکباره نور شهرت بر صحنه فراگیرترین رسانه کشور، رویشان افتاد. تک صدایی در دوران تحول صدا و سیما، بسیاری از هنرمندان و چهره ها را وادار به کوچ اجباری کرد و به جوانهای جویای نام فرصت جولان داد و امروز از تلویزیون همان می تراود که در اوست. حتما این تراوشات مورد رضایت مدیران سازمان است که همچنان با همین فرمان می رانند، فرمانی که کمیت مخاطب و کیفیت تولید در مسیرش نیست و غافل از اینکه تحول بی مخاطب مانند عالم بی عمل، راه به ناکجا می برد.




نظر شما