۴۶ سال پیش، خون آیتالله دکتر محمد مفتح در صحن دانشگاه تهران ریخته شد تا ایدهای جان بگیرد که قرار بود به یکی از راهبردهای اصلی انقلاب اسلامی بدل شود: «وحدت حوزه و دانشگاه». آن روز، این پل برای اتصال دو سنگر اندیشه در برابر استبداد و استعمار فرهنگی بنا میشد؛ تلاشی که امام خمینی(ره) از دست رفتن قلم و دانش مبتکر آن را ضایعهای بزرگ خواند.
امروز اما آن گسلهای دیروز، جای خود را به شکافهای پیچیدهتر و عمیقتری دادهاند. دیگر نه از رژیم طاغوت خبری است و نه از تقابلهای آشکار آن دوران. مسئله امروز، یافتن زبانی مشترک برای مواجهه با توفان هوش مصنوعی، پاسخ به مطالبات نسلی نو و ارائه الگویی کارآمد از حکمرانی است. آیا آن پل قدیمی برای عبور از این گسلهای جدید توان دارد؟ ایده وحدت در عصر دیجیتال چگونه باید بازتعریف شود تا صرفاً به نامی بر یک روز در تقویم خلاصه نشود؟
برای یافتن پاسخ و بازخوانی این میراث گرانبها، به سراغ شایستهترین راوی برای این قصه رفتیم؛ یادگار آن شهید، حجتالاسلام دکتر محمدهادی مفتح. آنچه در ادامه میخوانید، تأملی است در باب اینکه چگونه میتوان با تفکر مفتح، برای مسائل امروز ایران راهحل یافت.

از منطق مهندسی تا فهم دین
بحث را از کلیدیترین میراث آیتالله مفتح آغاز میکنیم. حجتالاسلام مفتح در پاسخ به این پرسش که میراث پدرش یعنی «وحدت حوزه و دانشگاه» در عصر دیجیتال و هوش مصنوعی چگونه باید بازتعریف شود، تأکید میکند: مفهوم بنیادین این همکاری ثابت است. او توضیح میدهد: این ابزارها و پدیدههای جدیدی مانند هوش مصنوعی و شبکههای اجتماعی، عرصههایی تازهتر برای هماهنگی، همکاری و همیاری میان متخصصان حوزوی و دانشگاهی تعریف میکنند. این به معنای آن نیست که تغییری در مفهوم بنیادین وحدت حوزه و دانشگاه و زمینههای کار مشترکی که حوزویان و دانشگاهیان میتوانند داشته باشند، ایجاد کرده باشند. اینها ابزارهایی هستند که گاهی اوقات سرعت عمل را بیشتر میکنند، دقت را بالا میبرند و منابع گستردهتری را در اختیار یک متخصص حوزوی و یک متخصص دانشگاهی قرار میدهند، اما این تحولات در ماهیت آن همکاری و وحدت، تغییری ایجاد نمیکنند.
اما این همنشینی علوم دقیقه و علوم دینی در عمل چگونه به کار میآید؟ تبلور این پیوند را میتوان در سوابق علمی این استاد حوزه و دانشگاه، به عنوان دانشآموخته مهندسی برق الکترونیک از دانشگاه تهران و مؤلف کتاب «روششناسی استنباطات دینی» به وضوح دید. وی بهرهگیری از الگوهای ساختارمند مهندسی را در فرایند استنباط دینی بسیار راهگشا میداند، هرچند مرزی نیز برای آن قائل است و ادامه میدهد: ما در مسائل فقهی یک اصل اساسی داریم مبنی بر اینکه احکام باید بیشتر با «تسامحات عرفی» (ملاحظات مبتنی بر فهم رایج و عمومی) نگریسته شوند نه با «دقایق عقلی و ریاضی». اما در فرایند و مسیر استنباط، قطعاً بهرهگیری از علوم دقیقه، دقتنظرهای منطقی و الگوهای ساختارمند، بسیار راهگشاست. این تأثیرگذاری حتی فراتر از فقه است؛ شاید در محدوده فقه، به دلیل همان اصل تسامح عرفی، این اثر کمتر خود را بروز دهد، اما در «استنباطات دینی به معنای اعم آن» داشتن یک نگاه ریاضی و سیستمی به جهان، بسیار میتواند به انسان کمک کند. تجربه شخصی من نیز گواه همین مدعاست؛ به توصیه بزرگان، رشته مهندسی را به دلیل محوریت ریاضیات انتخاب کردم و این دانش در ادامه مسیر بسیار به کارم آمد. بهطور خاص، مفاهیم دروسی مانند سیستم، کنترل سیستم و طراحی سیستم در طول این سالها برای من فوقالعاده راهگشا بودهاند.
راهبرد ثابت دین برای زمانه متغیر
این همنشینی دانش حوزوی و دانشگاهی در نهایت باید بتواند به پرسشهای کلان جامعه پاسخ دهد که یکی از مهمترین آنها، چگونگی ارائه یک نظریه کارآمد برای «حکمرانی» و «مهار قدرت» است. یادگار شهید مفتح در پاسخ به این پرسش که نظریه اسلامی قدرت چگونه میتواند حقوقی چون شفافیت و پاسخگویی را تضمین کند، ابتدا به تبیین وظیفه بنیادین فقیه در این عرصه پرداخته و میگوید: نظریهای که من روی آن کار کرده و سعی در پروراندن آن داشتهام، بر این مبنا استوار است که وظیفه اصلی یک فقیه، استخراج اصول است؛ همانطور که در صحیحه بزنطی، امام رضا(ع) میفرمایند: «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیعُ» (بر ماست که اصول را ارائه دهیم و بر شماست که فروع را از آن استخراج کنید) یعنی وظیفه فقیه استخراج استراتژیهای کلان از منابع دینی است تا دیگران بتوانند تاکتیکها و راهکارهای متناسب با زمان را از آن استخراج کنند. یک فقیه باید این هنر را داشته باشد که بتواند متناسب با شرایط زمانه، پاسخی قانعکننده و راهحلی کارآمد برای مشکلات از مبانی فقهی استخراج کند.
از منظر او، این رویکرد کلید حل معمای بنیادین مدیریت جامعه توسط دین است و چارچوب پیشنهادی خود را اینگونه ترسیم میکند: وقتی ما معتقدیم دین برای مدیریت جامعه آمده است، با یک چالش مواجه میشویم: چگونه یک دین ثابت میتواند یک جامعه متغیر را مدیریت کند؟ صاحبنظران برای حل این مسئله، نظریات مختلفی را مطرح کردهاند؛ مانند نظریه «منطقة الفراغ» شهید صدر، «نقش زمان و مکان در اجتهاد» از دیدگاه امام خمینی(ره)، یا «احکام ثابت و احکام متغیر» از منظر علامه طباطبایی. هر یک از این نظریات، نقاط قوت و ضعف خود را دارند. وظیفه ما کشف آن استراتژیها و راهبردهای کلانی است که ائمه(ع) طبق همان صحیحه بزنطی در اختیار ما گذاشتهاند. سپس با منطبق کردن این استراتژیهای ثابت بر شرایط روز و امکانات هر جامعه میتوانیم راهکارهای متغیر و مناسب را از دل فقه بدست آوریم. حدیث «حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ» نیز ناظر بر همین «حلال و حرام استراتژیک» است. این استراتژیها در طول تاریخ ثابتاند و با تغییر شرایط و احوال جوامع، دگرگون نمیشوند. اما هر استراتژی، در هر جامعه و براساس شرایط روز و امکاناتش، یک تاکتیک خاص را برای تحقق خود اقتضا میکند. به اعتقاد من، این رویکرد میتواند گرهگشا باشد و این توانایی را به ما بدهد که در هر زمانی، پاسخ دینی مناسبی برای مشکلات جامعه استنباط کنیم. کار فقیه دقیقاً همین است.
تشخیص وظیفه، پایمردی تا پای جان
گفتوگو به این پرسش اساسی میرسد که فراتر از نامگذاری یک روز در تقویم، میراث عملی و کاربردی شهید مفتح برای یک طلبه یا دانشجوی امروز چیست؟ چگونه میتوان «مفتحگونه» زیست؟ یادگار آن شهید، پاسخ را در دو ویژگی کلیدی خلاصه میکند: «آنچه میتوان به عنوان درس زندگی از سیره شهید مفتح برای جوان امروز ارائه کرد، در دو ویژگی برجسته خلاصه میشود: ابتدا تشخیص بهنگام وظیفه یعنی درک این موضوع که در هر مقطع زمانی، خداوند چه مسئولیتی را از او میخواهد و دیگری پایمردی و خستگیناپذیری؛ استقامت مطلق برای رسیدن به آن هدف». اما اوج این «تشخیص وظیفه» را باید در یک انتخاب دشوار و تاریخساز علمی جستوجو کرد، نه در میدان سیاست. شهید مفتح با وجود جایگاه استادی و حلقه درسی پررونق در حوزه، رسالت خود را نه در تدریس در دانشگاه، که در دانشجویی در آنجا دید. او آگاهانه مسیرهای سادهتر را نپیمود، زیرا هدفش فراتر از استادی بود: درک عمیق نیازها برای چارهاندیشی. او میخواست فضای دانشگاه را از درون لمس کند. این اقدام شجاعانه که با بیمهری دو جبهه روبهرو شد، عرصه ظهور دومین ویژگی برجسته آن شهید، یعنی «پایمردی خستگیناپذیر» بود. ویژگیای که به گواه بزرگان، از او شخصیتی ساخته بود که برایش ناممکن وجود نداشت.
دکتر مفتح در پایان میگوید: این اقدام در زمانی صورت گرفت که نه حوزه اقبالی به حضور طلاب در دانشگاه نشان میداد و نه دانشگاهیان نگاه مثبتی به حضور حوزویان داشتند. درواقع، شهید مفتح از هر دو سو با بیرغبتی مواجه بود. اما اینجا بود که ویژگی دوم ایشان، یعنی پایمردی جلوهگر میشد. وقتی ایشان این کار را به عنوان یک وظیفه تشخیص داد، در برابر تمام ناملایمات مقاومت کرد و این مسیر را با استقامت پی گرفت؛ مسیری که برکات فراوانی به همراه آورد. این یک درس بزرگ برای دانشجویان و طلاب جوان امروز است. این روحیه آنچنان در ایشان برجسته بود که به گفته آیتالله العظمی مکارم شیرازی، در آن زمان در حوزه علمیه قم مشهور بود «برای آقای مفتح، غیرممکن وجود ندارد». وقتی هدفی را تعیین میکرد، آنقدر خستگیناپذیر آن را تعقیب میکرد تا به آن برسد. میراث عملی ایشان برای جوانان امروز، ترسیم یک رسالت و پیمودن بیوقفه مسیر آن است؛ مسیری که استقامت در برابر سختیها، شرط رسیدن به مقصد آن است.




نظر شما