تقریباً ۲۲ سال پیش بود که لیسانس ادبیاتم را گرفته بودم و دنبال کار میگشتم. به خودم قول داده بودم که متناسب با رشته و علاقهام کاری پیدا کنم و جایی استخدام شوم. شغل، اولویت اولم بود و ادامه تحصیل مرحله بعد که البته هیچوقت به این مرحله نرسیدم. دو سال آخر دوره لیسانس خبرنگار ایسنا بودم و البته دوران دانشجویی هم کتابدار دانشگاه .
بیستویک ساله بودم و با همان حال و هوا، پویایی و درک آن زمان بین خبرنگاری و کتابداری، اولی را انتخاب کردم. پس رفتم به دفترهای روزنامه خراسان و قدس با مدرک تحصیلی و کارت خبرنگاری ایسنا به عنوان رزومه. بروبچههای روزنامه خراسان گفتند فعلاً نیرو نمیگیریم. مدیرعامل آن زمان قدس هم وقتی کارت خبرنگاریام را دید من را معرفی کرد به تحریریه که به عنوان نیروی حقالتألیف مشغول به کار شوم. وقتی پرسیدم حقالتألیفی یعنی چه و توضیحش را شنیدم، خوشم نیامد.
گفتم میخواهم به طور ثابت اینجا مشغول به کار و استخدام شوم. آقای قلندریان که مدیرمسئول وقت روزنامه قدس بود گفت پس در آزمون روزنامه شرکت کن، دو ماه دیگر برگزار میشود.
در آزمون شرکت کردم و قبول شدم و دومین ماه سال ۱۳۸۳ در سرویس فرهنگی روزنامه قدس مشغول به کار شدم.
چند سال سابقه کار در رسانه داشتم و میدانستم روزنامهنگاری با آن معنای جاروجنجالیاش در ذات من نیست و در طول زمان من را از پا درخواهد آورد. به نظرم حضور در سرویس فرهنگ موهبت خدا بود که بتوانم در حرفهای کار کنم که درسش را خوانده بودم و بیشتر از گذشته به ادبیات که مورد علاقه من بود، نزدیک شوم. فرهنگ با محوریت ادبیات، تلویزیون، سینما، هنرهای تجسمی و تئاتر صفحهاش را میبست و من که شیفته داستان بودم و چراغ خاموش آن را در روزنامه قدس دیده بودم همه تلاشم را کردم این خاموشی را روشن کنم.
کمکم پای داستاننویسها به روزنامه قدس باز شد که پیدا کردن و گفتوگو با آنها در مقطعی که اینترنت نبود و کار روزنامهنگاری کاملاً میدانی بود خودش حدیث مفصلی است.
من چندینبار از سرویس فرهنگ به صلاحدید اعاظم روزنامه به سمت سرویسهای دیگر دربهدر شدم اما باز برگشتم فرهنگ. و امروز میگویم بین تمام کارهایی که کردم و نکردم، گفتوگو با نویسندگان و جوریدن کتابهایشان، بهترین ثمره عمر کاری و حتی زندگی من بوده است.
غیر از این، روزنامهنگاری هرگز برای من صورت زیبایی نداشته و هر چه گذشته و به زمانه امروز نزدیک شده این چهره کریهتر هم شده است بهخصوص در سالهای اخیر که قدرت، بساط آزادی بیان و حتی گفتوگو را برچیده است.
به گمان من روزنامهنگاری اصالتی داشت که به دلایل بسیار، دیگر به آن اصالت باز نخواهد گشت حتی اگر روزگاری همت و صبوری ما جواب دهد و جهانی بسازیم که در آن روزنامهنگار بتواند بدون دغدغه با تیغِ کلمه، حقیقت را از کنه زندگی بیرون آورد و به همگان نشان دهد، روزنامهنگاری به معنای آگاهیبخشی را ناممکن میسازد. چون ذهن ما همه این سالها و بهویژه چند سال گذشته به لطف سانسورچیهای بیریشه دچار خودسانسوریهای عجیب و غریبی شده که به نظر میرسد برگشت به اصالت را ناممکن کرده است.
اصالت یعنی رهایی از هر قید و بند و باید و نبایدی. شاید در آینده فضای مجازی بتواند این امکان را برای رسانه فراهم آورد، اما آیا میتوان برای روزنامهنگاری با همان تعاریف کلاسیک چنین جهانی متصور بود و تازه اگر هم بشود آیا روزنامه قدس چنین قابلیتی دارد؟!
۲۷ آذر ۱۴۰۴ - ۰۸:۴۳
کد خبر: ۱۱۱۸۰۰۹
تقریباً ۲۲ سال پیش بود که لیسانس ادبیاتم را گرفته بودم و دنبال کار میگشتم. به خودم قول داده بودم که متناسب با رشته و علاقهام کاری پیدا کنم و جایی استخدام شوم.
زمان مطالعه: ۲ دقیقه
منبع: روزنامه قدس




نظر شما