تحولات منطقه

اغراق نیست که بهرام بیضایی رابرجسته‌ترین چهره‌ فرهنگ وهنر معاصر ایران بدانیم؛ هنرمندی که در قامت نمایش‌نامه‌نویس، کارگردان سینما و تئاتر، نویسنده و پژوهشگر اسطوره و تاریخ و همچنین متفکری مستقل نقشی ماندگار در شکل‌گیری هنر وفرهنگ ایرانی ایفا کرده است.

هنر ایرانی ماندن از اینجا تا آن سوی دنیا
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

اغراق نیست که بهرام بیضایی را برجسته‌ترین چهره‌ فرهنگ و هنر معاصر ایران بدانیم؛ هنرمندی که در قامت نمایش‌نامه‌نویس، کارگردان سینما و تئاتر، نویسنده و پژوهشگر اسطوره و تاریخ و همچنین متفکری مستقل نقشی ماندگار در شکل‌گیری هنر، ادبیات و فرهنگ ایرانی ایفا کرده است. آثار او با زبانی شاعرانه و اندیشه‌ورز، پیوندی عمیق میان اسطوره، تاریخ، هویت و مسائل انسان معاصر برقرار می‌کنند و جایگاهی یگانه در ادبیات نمایشی و سینمای ایران دارند. با این حال، هزار افسوس که اهمیت وجودی این هنرمند بلندآوازه در زمانه خود آن‌گونه که شایسته بود نه تنها درک نشد که در حیرتی شگرف موانعی بی‌شمار پیش پای او قد علم کرد و روح او را آزرد.
بیضایی در خارج از ایران نیز همچنان به خلق اثر و آموزش ادامه داد و یادآوری کرد هنر اصیل مرز نمی‌شناسد، اما فقدان حضور او در جامعه ایران همچون زخمی بود که هیچ‌ گاه التیام نیافت و مردی که وقتی در دفتر کارش می‌نشست گمان می‌کرد در تهران است، با افسوس فراوان در سالروز تولدش و در دل غربت چهره در نقاب خاک کشید.ایوب آقاخانی، نمایش‌نامه‌نویس و کارگردان تئاتر در گفت‌وگوی پیش‌ رو به مرور روزهایی پرداخته که به گفته خودش افتخار شاگردی استاد را داشته است. او درباره آن روزها این طور می‌گوید: من در دهه‌ ۷۰ دانشجوی مقطع کارشناسی تئاتر در گرایش ادبیات نمایشی بودم و از حسن تقدیر، سر کلاس بسیاری از بزرگان این عرصه نشستم؛ کسانی که شاید عده‌ای از آن‌ها فقط در مقطع تحصیل من اساساً تقبل زحمت کرده بودند که در آن دانشگاه این واحدها را تدریس کنند و می‌دانم که در ادوار بعدی حضور نداشتند.

کلاس درس بزرگان؛ مواجهه‌ یک نسل با بیضایی

افرادی مانند زنده‌یاد هوشنگ گلشیری، محمود دولت‌آبادی، جمال میرصادقی، رکن‌الدین خسروی و همچنین استاد بی‌بدیل همه‌ ما، آقای بهرام بیضایی. من در آن دوران واحد «اصول و فنون نمایش‌نامه‌نویسی» را با ایشان می‌گذراندم. در آن مقطع، ایشان با توجه ویژه‌ای که به فرهنگ ایرانی و زبان فارسی نشان می‌دادند، نگاه ما را به مفهوم درام‌نویسی با باورهایی که داشتند به‌طور بنیادین تغییر و شکل دادند.
وی در ادامه می‌افزاید: صادقانه باید بگویم روزهای آسانی هم برای جلب نظر استاد نبود، به عنوان کسانی که بتوانیم محل امیدواری معلم باشیم باید تکاپوی زیادی می‌کردیم. یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های من این بود که شنبه‌ها در محضر استاد، شاگرد خوبی به نظر بیایم. برای این موضوع، یک هفته‌ تمام تلاش می‌کردم؛ برای انجام تکالیف، برای دیدن دوباره‌ روی استاد و شنیدن واژه ‌به ‌واژه‌ کلمات ارزشمند ایشان. من از آن مقطع تحصیل خودم مدالی ساختم و همیشه آن را به سینه آویزان نگه می‌دارم.
آقاخانی در ادامه به مهم‌ترین چیزهایی که از استاد آموخت و در کتاب‌ها پیدا نمی‌شد اشاره می‌کند و می‌گوید: چند آموزه‌ زیرساختی بود که یکی از بزرگ‌ترین آن‌ها را این دو روز مدام برای دیگران تکرار می‌کنم. ایشان اعتقاد داشتند جدا از فهم درام و درام‌نویسی، درام‌نویس پشت ‌میزنشین به هیچ دردی نمی‌خورد و فقط دلقکی منزوی و شایسته ترحم است. او معتقد بود باید در جامعه باشی، جامعه‌ات را ببینی، از آن تأثیر بپذیری، ماده خام را از جامعه‌ بگیری و ارتباط ریشه‌ای و زیرساختی خودت را با جامعه‌ای که در آن قلم می‌زنی حفظ کنی.
وی در ادامه تأکید می‌کند: این‌ها را اضافه کنید به حساسیتی که داشتند و مفاهیمی که ما را دوباره با آن‌ها آشنا کردند.
مثلاً به‌شدت روی این موضوع ایستادگی می‌کردند که چرا شما گوهرهای ایرانی همچون «هزار و یک شب» را که دیگران دارند آن‌ها را به نام خودشان مصادره می‌کنند، درنمی‌یابید؟ ایشان دقیقاً در همان مقطع که استاد ما بودند، مشغول تألیف پژوهش معروفشان بودند که بعدها به چاپ رسید. بنابراین، خودبه‌خود ما را با بسیاری از این مفاهیم آشنا کردند.مهم‌ترین مسئله‌ای که مطرح می‌کردند این بود که چرا چیزهایی که مال ماست، فرهنگ‌ها، کشورها و ملیت‌های دیگر با غفلت ما دارند مالک می‌شوند و آن‌ها را به عنوان گنجینه‌های خودشان معرفی می‌کنند. این مسئله، جدا از مفاهیم علمی که به ما منتقل می‌شد، ما را متوجه نکته‌ای بسیار ظریف می‌کرد؛ نکته‌ای که در گفتار ایشان بارها و بارها مورد تأکید قرار می‌گرفت؛ اینکه ما ایرانی هستیم. ایرانی بودن برای ما فقط یک ملیت یا یک جغرافیا نیست؛ ایرانی بودن یک مسئولیت است. ایرانی ماندن و ایرانی بودن را فریاد زدن، مسئولیت بزرگی است!

بیضایی حتی در قلب آمریکا هم ایرانی بود

وی تصریح می‌کند: اگر فقط همین تک‌مضراب ایشان را ملاک قرار بدهم، فکر می‌کنم برای یک زیست روشنفکرانه در عرصه‌ نویسندگی نه‌تنها کافی، بلکه بسیار هم فراتر از نیاز است؛ چون مسئولیت، مسئولیتی بنیادین و سنگین است. مسئولیتی که ایشان حتی تا آن سوی دنیا، جایی که متأسفانه در ۱۵سال اخیر در آن حضور داشتند و مشغول کار بودند، با خود حمل کردند. عالیجناب بهرام بیضایی حتی در قلب آمریکا هم ایرانی بودند، ایرانی می‌نوشتند و برای ایران می‌نوشتند. آخرین نمایشی هم که در آنجا روی صحنه بردند، نمایشی بود برآمده از ادبیات معاصر فارسی.
اگر این درس نیست، پس چیست؟ به نظر من بهترین چیزی که ما به عنوان معلم باید روی دانشجویان خود اثر بگذاریم، همین زیست مسئولانه است؛ وگرنه فرمول و فن و تکنیک و اصول را با پژوهش و مطالعه هم می‌شود آموخت.
از آقاخانی می‌پرسیم چه می‌شود که ایرانی‌ترین هنرمند ما به راحتی از وطن خویش رانده می‌شود و چرا در طول سال‌هایی که کار می‌کردند این ‌قدر مرارت کشیدند و فیلم‌ها، کتاب‌ها و نمایش‌نامه‌هایشان توقیف می‌شد، او در پاسخ می‌گوید: من فکر می‌کنم این بحث، بحثی درازدامن است. رانده‌ شدن را تا حدی مرتبط می‌دانم با توقعات خود ایشان از جامعه‌ای که در آن زیست داشتند. وگرنه محدودیت‌ها و تنگناها در هر جامعه‌ای متناسب با سیاست‌گذاری‌های کلان فرهنگی و سیاسی وجود دارد. اینکه آقای بیضایی نمی‌توانستند آن تنگناها را تحمل کنند یا اگر تحمل می‌کردند، نهایتاً این تحمل به پایان می‌رسید، بحثی است که تنها کسی که می‌تواند به آن پاسخ بدهد خود ایشان است.

چرا نتوانستیم یک گنجینه بی‌بدیل را حفظ کنیم؟

اما اینکه ما به عنوان کسانی که مسئول حفظ گنجینه‌هایمان هستیم، کجاها کوتاهی کردیم، مسئله‌ای است که باید روی آن بایستیم. باید ببینیم چه اتفاقی می‌افتد که نمی‌توانیم یک گنجینه‌ بی‌بدیل را حفظ کنیم و خود آن گنجینه را، همان‌ طور که استاد سر کلاس می‌فرمودند، دیگران مصادره می‌کنند. هر چند در این مصادره موفق نمی‌شوند و باز هم بهرام بیضایی آن سوی کره‌ زمین از ایرانی بودن سخن می‌گویند، اما اینکه ما نتوانستیم او را نگه داریم، یک مسئولیت جدی برای دولتمردان ماست.
آقاخانی تصریح می‌کند: چگونه باید این افراد را نگه داشت؟ بله، قطعاً توقعات یک هنرمند، یک فرد فرهیخته و آغشته به فرهنگ، با توقعات یک شهروند عادی متفاوت است.
اما آیا این تفاوت آن ‌قدر زیاد است که نتوان آن را برآورده کرد؟ در کشوری به این بزرگی، با این امکانات وسیع و این سطح از ادعای هنردوستی، فرهنگ‌دوستی و صاحب ‌تاریخ بودن، آیا نباید کمینه و بیشینه‌ توقعات چنین هنرمندانی را در نظر گرفت؟

امکان تکرار بیضایی وجود ندارد

من فکر می‌کنم در بسیاری جاها کوتاهی شده و این کوتاهی‌ها باید توسط تاریخ‌شناسان و تاریخ‌نگارانی که در جریان جزئیات آن بوده‌اند، رصد و بازخوانی شود تا دست‌کم برای آینده این سرزمین از آن درس بگیریم. یک واقعیت مهم وجود دارد و آن این است که بیضایی تکرار نخواهد شد. امکان تکرار ندارد. ما آدمی که به اندازه‌ زندگی‌اش، خود را مصروف فرهنگ و هنر کرده باشد، کم داریم. بنابراین نمی‌توان جای خالی بهرام بیضایی را با افراد یا آثار دیگر پر کرد. پس بهتر است آنچه را که داریم حفظ کنیم؛ چراکه بیضایی مصداقی از این نمونه است. این شبیه حفظ بسیاری از چیزهایی است که منطقی بود حفظشان کنیم و نکردیم. این‌ها نیازمند آسیب‌شناسی است تا شاید در گام‌های پیش‌ رو، برای رسیدن به ایرانی سربلندتر، نواقص را جبران کنیم.
وی در واکنش به حسرت از دست رفتن هنرمندانی همچون داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی و حالا بهرام بیضایی و رسیدن به پایان عصر اسطوره‌ها درباره اینکه دیگر کِی و چگونه باید به نظام فکری مدیران و تصمیم‌گیرندگان سطوح کلان برای این از دست رفته‌ها تلنگری وارد شود و اینکه با پایان دوران بزرگان، وضعیت فرهنگ و هنر ما چگونه خواهد بود؟ می‌گوید: من امیدوارم رفتن آقای بیضایی آخرین درسی باشد که لازم است بگیریم و امید که از آن درس بگیریم. الان هم وضعیت خوب نیست. تنها آرزوی من این است نسل جدیدی که از دانشگاه‌ها بیرون می‌آیند، دغدغه‌مندتر و متعهدتر باشند و برای حفظ بقایای فرهنگی این سرزمین تلاش کنند و از این الگوها درس بگیرند. متأسفانه باید متوجه شویم الگوهای آن‌ها نباید هم‌ترازهای خودشان باشند. ما وقتی چشم‌انداز این نسل را رصد می‌کنیم، می‌بینیم از هم‌نسلان خودشان الگو می‌گیرند و این اشتباه بزرگی است.
آقاخانی متذکر می‌شود: مسئولان فرهنگی باید ذهن‌های جوانان را متوجه این بزرگمردان کنند؛ کسانی که حتی اگر زاویه‌های فکری متفاوتی با سیاست‌گذاران داشته‌اند، زیست آن‌ها می‌تواند الگو باشد. باید این جوانان را متقاعد کرد که الگوهایشان را، حتی اگر امروز زیر خاک‌اند، از میان این بزرگان انتخاب کنند. وقتی به این نقطه برسیم، قطعاً روزگار روشن‌تری در پیش خواهیم داشت.
وی در پایان با اشاره به جایگاه استاد بیضایی در پهنه فرهنگ و هنر ایرانی می‌گوید: ایشان از میان ما رفته‌اند، اما قطعاً تأثیرشان همیشه در فرهنگ و هنر باقی خواهد ماند. به نظرم ایشان در ساحت هنر، الگوی بلامنازع و قطب جدی فرهنگ، ادبیات و تئاتر ما بودند. برای من، همیشه همین زیست هنرمندانه‌ ایشان محل توجه و دقت بوده و هست. این‌ها چراغ‌هایی هستند که در جاده سنگلاخ و تاریک گذاشته شده‌اند. حتی اگر نورشان به ظاهر دیده نشود، در ذهن ما پایدار است. من می‌دانم قطب‌نمایی که بهرام بیضایی به دست من داده، کجا را برای آینده‌ این سرزمین نشان می‌دهد و امیدوارم بتوانیم در این مسیر به درستی و قابل دفاع گام برداریم.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

حرم مطهر رضوی

کاظمین

کربلا

مسجدالنبی

مسجدالحرام

حرم حضرت معصومه

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha