روانشناسی چون مستقیم با رفتار و روان ما آدمها سر و کار دارد، همیشه قربانی سادهسازی و جملههای انگیزشی بوده، از توصیه و پندهای یک جملهای مثل «خودت باش، جهان درست میشود»ها بگیر تا نسخههای فوریِ حالخوبکنِ سهخطی. یک دوره هم جملهای مد شده بود که راه به راه به هم میگفتند: «تراپی؟ نه ممنون؛ فلان غذا هست، فلان کتاب هست، فلان تفریح دوستانه هست!» انگار روان آدم با یک لیوان اسموتی و چند صفحه کتاب، خود به خود قابل تنظیم است. حالا اما وارد فاز نسبتاً تازهای شدهایم؛ پدیدهای که چندین سال است جریان دارد اما الان به قول ما ترند این روزهاست. اینبار روانشناسیِ اینستاگرامی انگشتش را مستقیم گرفته سمت خودمان و بیمقدمه شروع کرده به شمردن عیبها: «تو تروما داری»، «دلبستگیات ناایمن است»، «کودک درونت قهر کرده»، «افسردهای ولی خودت خبر نداری» و...!
زردها
الان که این مطلب را میخوانید، قطعاً به نشانه تأیید سر تکان میدهید اما کمی صادق باشید؛ خدا وکیلی چند نفرمان بعد از دیدن پستها یا ریلزهای اینستاگرامی، جوگیر نشده و در موقعیتهای مختلف به دیگران انگ «اختلال دوقطبی، تروما، اختلال دلبستگی و...» نزدهایم؟ چند نفرمان مفهوم این اصطلاحات را میدانیم؟ چهارشنبه هفته پیش، ساعت از نیمه گذشته بود و خوابم نمیبرد. فضای مجازی را که باز کردم، دیدم از هر سه پست رندوم، یکی درباره روانشناسی و توصیههای زندگی است؛ یا بلاگری پشت میکروفن نشسته و با نور ملایم و موسیقی ملایم زیر متن، برای همه نسخهای واحد میپیچد، یا ایونتی در فلان کافه در حال برگزاری است که از ما میخواهد با پرداخت ورودی یا سفارش از کافه در «جلسه مشاوره جمعی» شرکت کنیم. راستش را بخواهید، یکی از این ایونتها را امتحان کردم؛ ۶۰ نفر آمده بودند و کیپ به کیپ نشستیم تا آقای دکتر ایکس در مورد طرحواره و مسائل روانی آن حرف بزند. نیم ساعت اول، مقدمهها و توضیحات علمی جالب بود، اما کمکم سمتوسو به نقطهای رفت که مستقیم همه ما را قربانی خطاب میکرد. با خودم گفتم: «یعنی از بین ۶۰ نفر کسی نیست که خودش را قربانی نداند و مسئولیتش را گردن بگیرد؟» شاخکهایم تکان خورد؛ فهمیدم دوباره به شکلی تازه در دام روانشناسی زرد و جذابیت بصریاش افتادیم.
وقتی هم اسم دکتر را سرچ کردم، دیدم ایشان مرید زیاد دارد اما هیچ مدرک روانشناسی ندارد و فوقلیسانس تاریخ دارد. دعوتش هم بیشتر به دلیل جذب مخاطب بوده؛ معاملهای دو سر سود، برای برگزارکننده و بلاگر. در نتیجه به جای اینکه گرهی باز یا مسئلهای حل شود، به حجم آسیبهای قبلمان هم اضافه شد.
مخاطبهای آسیبدیده
«مهر» در گزارشی میگوید یکی از اولین پیامدها و مشکلات رواج بلاگر روانشناسی و خودشناسی، پیچیدن «نسخههای مشابه» برای همه است. بلاگرها بدون شناخت پیشینه خانوادگی، شرایط اجتماعی یا وضعیت روانی مخاطب، جملات کلیشهای مثل «آدمهای سمی را حذف کن» یا «تو مقصر هیچچیز نیستی!» میگویند و آن را راهحل معرفی میکنند. نتیجه، تصمیمهای هیجانی و خراب شدن روابطی است که میتوانست ترمیم شود. مشکل بعدی، سادهسازی مسائل پیچیده روانی است. افسردگی، اضطراب یا اختلافات خانوادگی، چیزی نیست که با یک ویدئو یا چند جمله انگیزشی رفع شود.
این نسخههای سریع و جذاب، توهم «راهحل فوری» ایجاد میکنند و اعتبار درمان تخصصی را کاهش میدهند؛ مخاطب فکر میکند بدون زمان و تجربه کافی میتواند مشکلش را حل کند، اما آسیبهای زیرسطحی هنوز باقی میماند. سومین آسیب، تصویر فانتزی از روابط انسانی است. کوچکترین اختلاف به «سمی بودن» و هر تفاوتی به «بیارزشی رابطه» تعبیر میشود.
این دیدگاه، تابآوری و مدارا را از بین میبرد و روابط قابل ترمیم هم قربانی تحلیلهای عجولانه میشوند. چهارم، ژست قربانی بودن است. جملات بلاگرها افراد را به توهم «همیشه قربانی» دچار میکند و گمان میکنند دیگران مقصر مطلقاند و مسئولیت خود را نادیده میگیرند. در کوتاهمدت آرامش کاذب میدهد، اما در بلندمدت مانع رشد شخصی و خودشناسی واقعی میشود. حالا اگر چند نفری هم باشند که کار درست و اصولی انجام بدهند، در شلوغی محتوای هیجانی شبکههای اجتماعی گم میشود. چون الگوریتمها با اشک و اعتراف مهربانترند تا توضیح و تحلیل؛ بنابراین بلاگرها به سمت محتوای احساسی و نسخهای کشیده میشوند و مخاطب، بدون آنکه خودش متوجه باشد، آسیب روانی میبیند.
تکثیر قارچگونه
چند سال پیش هم وقتی فضای مجازی تازه داشت رونق میگرفت، بند و بساط این بلاگرها پهن بود و آن موقع هم بدون هیچ مدرک و تجربه واقعی، از ما حق مشاوره میگرفتند. «جامجم» سه سال پیش، از قول رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور نوشته بود: «در شبکههای اجتماعی بیش از ۵۰هزار نفر خودشان را روانشناس معرفی کردهاند و حدود ۱۲هزار صفحه فعال در این حوزه وجود دارد! بسیاریشان حتی مدرک مرتبط ندارند و در رشتههایی مثل مکانیک یا علوم تجربی تحصیل کردهاند». نتیجه آن وضعیت، شده بود صدها پرونده تخلف و سوءاستفاده مالی، از دریافت ویزیتهای ۲ تا ۳ میلیون تومانی گرفته تا توصیههای غلط و آسیبزا که زندگی و روان خیلیها را به هم ریخته بود.
در سال ۱۴۰۱ «سازماننظام روانشناسی» فهرست اسامی ۱۴۴ روانشناسنما را که در اینترنت به کاسبی مشغول بودند، منتشر کرد. سال گذشته هم اسامی و مشخصات ۱۳۰ بلاگر روانشناسنما از سوی همین سازمان اعلام شد و جالب اینکه برخی اسامی در هر دو فهرست به چشم میخورد و یا اینکه در فهرست اول، مثلاً فقط نام «ماهان.ت» دیده میشد اما در فهرست دوم «سامان.ت، معصومه.ت، بهروز.ت و...» هم به «ت»های روانشناسنما اضافه شده بودند. در ضمن این مسئله سبب نشد بلاگرروانشناسان قلابی دیگری مثل قارچ در فضای مجازی پدیدار نشوند.
امروزه چون الگوریتمهای شبکههای اجتماعی محتواهای هیجانی و کوتاه را بیشتر میپسندند، بلاگرها به سمت جملات انگیزشی ساده و نسخههای سریع میروند؛ همان چیزی که قبلاً در ایونتها و پستها دیده بودیم. مخاطب بدون آنکه متوجه شود، تحت تأثیر قرار میگیرد و فکر میکند مشکلش یک راهحل فوری دارد، غافل از اینکه آسیبها در لایههای زیرین باقی میمانند. صدای متخصصان واقعی شنیده نمیشود و اعتماد عمومی به روانشناسی کاهش پیدا میکند.
راه حل اما علاوهبر نظارت بیشتر و جدیتر نیازمند خودآگاهی و اقدام جمعی است. اول، قبل از دنبال کردن هر صفحه یا مشاوره، اعتبار فرد و مجوزهای قانونی او را بررسی کنیم. دوم، محتوای علمی و تخصصی را به جملات کوتاه و انگیزشی ترجیح دهیم. سوم، نهادهای نظارتی و سازمان نظام روانشناسی باید با همکاری رسانهها و شبکهها، مرجعیت علمی را تقویت کنند تا فضای مجازی از نسخههای یکسان و آسیبزا پاک شود.




نظر شما