حمیدرضا شکارسری : «دامی است که آفتاب پهن می‌کند هر روز/ و ما مثل پرندگان سربه‌هوا/ در تله تکرار/ خواهیم مرد!»*

مقابله با وجه روزمره کلمات

گفتمان‌ها و پارادایم‌های تثبیت‌شده همواره در شعر مورد تهدید هستند. اصلاً شعر میدان حمله به مفاهیم مستقر و غیرقابل تردید است و شاید به همین دلیل شعرهای خوب را همواره ساخت‌شکنانه می‌یابیم. آنچه حافظ با مفهوم «رند» می‌کند یا آنچه خیام با مفهوم «مرگ» می‌کند و آنچه شاعری چون شیمبورسکا با «پیاز» می‌کند، در واقع مقابله با وجه آشنا و روزمره کلمات وگفتمان‌هایی است که کلمات در آن‌ها معنا می‌شوند.

«پیاز چیز دیگری‌ست/ دل و روده ندارد/ تا مغز مغز، پیاز است/ تا حد پیازبودن/ پیازبودن از بیرون/ پیازبودن تا ریشه/ پیاز می‌تواند بی‌دلهره/ به درونش نگاه کند...».

حالا می‌توانیم نگاهی به آفتاب در شعر فرسا خانجانی عمران بیندازیم. آفتاب «فرسا» مثل پیاز «شیمبورسکا» آفتاب همیشگی نیست؛ آن شخصیت مثبت و ستودنی زندگی‌بخش همیشگی حالا هر روزه دام بر سر راه ما آدم‌ها پهن می‌کند. ببخشید! دام بر سر راه ما پرندگان غافل و سربه‌هوا پهن می‌کند تا به زندگی تکراری و مبتذل هر روزمان ادامه دهیم تا در این سلسله تکرارها بمیریم. این آفتاب درست مثل پیاز شیمبورسکا عجیب و ناآشناست و شعر خانجانی درست به همین علت، شعر خوبی است چون وجهی تازه و نامکشوف از جهان را در گفتمانی تازه برای مخاطب آشکار ساخته است.

مخاطب با پرندگان غافل گرفتار در دام همذات‌پنداری می‌کند و به ابتذال این زندگی روزمره و به زوال تدریجی‌اش تا مرگ می‌اندیشد. آیا هدف شعر خوب چیزی جز این است؟

* «پرندگان سربه‌هوا»/ فرسا خانجانی عمران/ نشر فصل پنجم/ 1394/ صفحه 22. 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.