می شود برای آرامِ دل، دست به کار شد... در پهنه سوره ها، نور را دنبال کرد... و رفت... رفت تا فرازها... از توفان رد شد... و در آستانِ عشق، خود را پیدا کرد و سلام داد...

قدس آنلاین - گروه استانها - رقیه توسلی: می شود بُت ها را دانه دانه شکست و کبوتران سینه را بدرقه کرد تا گنبد مینا... می شود سرایت داد... حالِ چشمان مجنون و تَر را... اگر...

اگر با راستین ترین احوال، ادغام شد و قدم ها را لحظه شماری کرد... اگر رو به گلدسته های توس مقدس خواند: « اَللّهُمَ صَلِّ عَلی علی بن مُوسَی الِّرِضا المَرُتَضی اَلاِمامِ التَّقیِّ النَّقیِّ ».

می شود بهار شد در بهمن! هزارسال هلهله و شور را تجربه کرد! می شود بی رنج گشت اگر بقچه زیارت بست...

می شود رجز خواند برای تنهایی! از جهانِ وارونه گریخت و دل تکانی کرد اگر زائر شد... زائر سرزمین مولای رئوف...

می شود رسید! رسید به روح و جانی که آفتاب دارد و دلتنگی را نفهمید و انگشت نمای عشق شد اگر به پای بوسی مشهد رفت... به بهشت رسول رحمت...       

می شود اهل بود! مرمت شد! اقرار به نجات کرد! لب به اتصال گشود و در هستی، شفا یافت اگر امام رضایی بود... اگر پناهنده شد به خاندان روشنایی و شفاعت...

می شود گذر عمر را متبرک کرد و پا گذاشت به میهمانی نور و ملک... می شود آرام و زیبا و آراسته از خاکستری زمین، پر گشود... اگر... اگر قلب را در ضریح انداخت... در ضریح زائرنواز شمس الشموس... با لبانی پر از درود و صلوات...

به مدد مهر خراسان، می شود دوباره متولد شد... از جامه ی غربت و سوت و کور به درآمد و عطر برداشت... عطر گل و گلاب... می شود دخیل بست، ارتفاع گرفت و بی پایان کرامت دید...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.