محمدحسن شهسواری متولد دی ماه ۱۳۵۰ است. او دارای مدرک‌های تحصیلی کاردانی الکترونیک با گرایش فرستنده‌های تلویزیونی از دانشکده‌ صدا و سیما، کارشناسی خبر از دانشکده‌ صدا و سیما و کارشناسی ارشد ارتباطات از دانشکده‌ صدا و سیماست. 

 داستان ۲ هزار قهرمان در «ایران‌شهر»

شهسواری در بسیاری از فیلم‌های سینمایی در بخش مشاوره و نگارش فیلم‌نامه به فعالیت پرداخته است.

مجموعه داستان‌های «کلمه‌ها و ترکیب‌های کهنه»، «تقدیم به چند داستان کوتاه» و رمان‌های «پاگرد»، «شب ممکن»، «میم عزیز»، «وقتی دلی» و داستان بلند «شهربانو» بخشی از آثار تألیفی او هستند که تعدادی از آن‌ها برگزیده جوایز ادبی شده‌اند. شهسواری تجربیاتی مانند تدریس داستان هم در کارنامه ادبی‌اش دارد. این نویسنده اکنون در حال نوشتن یک رمان چندجلدی است. «ایران‌شهر» به روایت شهر خرمشهر از روزهای نخست جنگ تا سقوط می‌پردازد. جلدِ اول «ایران‌شهر» توسط نشر شهرستان ادب در زمستان۹۷ منتشر شد.  گفت‌وگوی ما را با این نویسنده درخصوص اثر مطولش بخوانید. 

برای بسیاری از علاقه‌مندان به شما قابل انتظار نبود که محمدحسن شهسواری یک رمان ۲۰جلدی را شروع کند.

در کارهای من این نخستین کار من و احتمالاً آخرین کار طولانی من است. درباره این مسئله هم می‌توان دلایلی برشمرد مثلاً اینکه شاید آدم فراغت بیشتری دارد، سن بیشتری دارد، ‌به تعادل بیشتری رسیده، بچه‌ها بزرگ شده‌اند و می‌توان وقت بیشتری برای نوشتن اختصاص داد. 

 شنیده‌ام که شما در دو سه سال اخیر خیلی از جلسات، کلاس‌ها و... را کنار گذاشته‌اید.

تقریباً هم نه، تحقیقاً. من تقریباً دو سال است که همه کلاس‌ها را کاملاً کنار گذاشته‌ام. خوشبختانه وقتی کرونا هست جلسه‌ای هم نیست! البته از این لحاظ خوشبختانه.

 پس دو سال است که به طور جدی متمرکز بر ایران‌شهر هستید.

 خیر. روی ایران‌شهر که هفت سال است متمرکز هستم. یعنی بهتر است بگویم وارد سال هفتم شده‌ام. اگر بخواهیم دقیق بگوییم باید بگویم که اول مرداد ۹۴ این کار را شروع کردم.

 جرقه‌ای که موجب شد ایران‌شهر نوشته شود، چه بود؟

 در ابتدا طولانی بودن در ذهنم نبود ولی خرمشهر بودنش برایم مهم بود. همین خرمشهر بودن هم دلیل طولانی شدن ایران‌شهر شد. در جریان هستید که خود من نوشتن ایران‌شهر را به ناشر پیشنهاد دادم. قراردادی که آن موقع نوشتیم برای ۲۰۰ هزار کلمه بود که همین سه‌ جلدی که تا حالا منتشر شده حدود ۲۰۰ هزار کلمه است. از نظر ناشر و از نظر من، بنده تعهداتم را با همین سه جلد انجام داده‌ام، ‌ولی وقتی تحقیقاتم را شروع کردم فهمیدم نه، حق مطلب حماسه‌ خرمشهر به این سادگی پرداخت نمی‌شود. ضمن اینکه چه عجله‌ای! دنیای ادبیات حتی خبر ندارد من وجود دارم، چه رسد به اینکه منتظر اثر جدیدی از من باشد. بنابراین از ابتدا قصدم این نبود که رمانی با این حجم بنویسم ولی به مرور فضای رمان بزرگ‌تر شد.

 نقش ناشر در این میانه چه بود؟ چون خیلی از ناشران ترس دارند که رمان چندجلدی آن هم با پس‌زمینه تاریخی به خصوص تاریخ معاصر چاپ کنند.

 بله، من به ناشر حق می‌دهم که بترسد ولی همان طور که گفتم ناشر هم در ابتدا خودش را برای یک رمان طولانی آماده نکرده بود. 

 درست است. می‌خواهم بدانم همراهی ناشر برای ادامه کار به شما کمک کرد که با قوت دل کار را ادامه بدهید؟

 به هر حال منعی برای من به وجود نیاورده‌اند و چون هنوز فقط سه جلد از کتاب منتشر شده، نمی‌توانم بگویم ادامه آن برای ناشر و خوانندگان هم جالب است یا نه. ولی تاکنون چیزی خارج از تعهدات و پیش‌بینی‌ها نبوده است. البته بگویم که خود من وسط جلد هشتم هستم و به ناشر هم تا جلد ۶ را تحویل داده‌ام.

روند اتفاقات در جلد اول و اوایل جلد دوم بسیار کند می‌گذرد و تازه از اواسط جلد دوم است که رمان سرعت بیشتری به خود می‌گیرد. نگران واکنش مخاطب نبودید؟

ببینید، من فکر می‌کنم ما باید بدانیم با چه اثری روبه‌رو هستیم. اگر یک رمان سه‌جلدی را می‌خوانیم و این رمان در جلد اول تنها و تنها به مقدمه داستان می‌پردازد، خب این خیلی بد است که در جلد دوم هنوز چراغ داستانش روشن نشده باشد. ولی وقتی رمانی را می‌خوانیم که ۲۰ جلد است،‌ طبیعی است که جلد اول آن مثل مقدمه است. مواجهه با چنین رمانی دو صورت دارد؛ یا خیلی از آدم‌ها به سراغ این رمان ۲۰جلدی نمی‌روند، یا وقتی می‌روند می‌دانند که هنوز ۱۹ جلد دیگر باقی مانده و آن‌ها در جلد اول تنها یک‌بیستم کتاب را خوانده‌اند. شما وقتی داری یک داستان ۲۰صفحه‌ای می‌خوانی به نویسنده این حق را می‌دهی که در یک صفحه ابتدایی به مقدمه داستان بپردازد.

معلوم است که شما آن داستان را به خاطر صفحه اول رها نمی‌کنی، البته ممکن است خیلی‌ها بکنند. اکنون هم یک جلد ایران‌شهر انگار یک صفحه از یک داستان ۲۰صفحه‌ای است. همه رمان‌هایی که در این حجم هستند هم همین طور است وگرنه داستان خلق نمی‌شود. شما باید جهان داستانی‌ات را بنا کنی. هم رمان‌های کلاسیک قرن نوزدهمی و هم مثال‌هایی که همه خواننده‌ها شنیده‌اند، مثل «بازی تاج و تخت». تازه وقتی این‌ها را می‌خوانی می‌بینی بعضی شخصیت‌های اصلی در جلد سوم و چهارم به شما معرفی می‌شوند. بنابراین می‌خواهم بگویم بله، اگر قضاوت مخاطب بر اساس سه جلدی است که منتشر شده، ممکن است حرفشان درست باشد، ولی اگر در مقایسه با ۲۰ جلد ایران‌شهرصحبت کنیم، این مقدمه بیجا و طولانی نیست. ضمناً بگویم که بعضی از خوانندگان هم رمان حجیم دوست دارند و من بازخوردهای کمی نداشتم که از همان ابتدا جذب رمان شده‌اند.

در برهه ۳۷روزه و کوتاهی که داستان شما در آن می‌گذرد، چه چیزی پیدا کردید که هم اسمش «ایران‌شهر» شد و هم تبدیل به این رمان حجیم شد؟ 

 پس از تحقیقات فکر می‌کردم این رمان ۶ جلد خواهد بود، بعد که داستان را نوشتم دیدم برخی از وجوه را باید بیشتر بنویسم که به همین خاطر تعداد جلدها بیشتر شد، بعد هم به خاطر ورود به آبادان کار وسعت خیلی بیشتری گرفت. من چون خودم آبادان به دنیا آمدم، با آنجا و آدم‌هایش ناآشنا نیستم. آبادان از هر لحاظ یک جهان وسیع و پهناور است. به همین خاطر خیلی اصرار داشتم که وارد آبادان نشوم. اگر می‌خواستم به آبادان اشاره کنم باید واقعاً واردش می‌شدم. در جلد چهارم وقتی که داشتم رمان را می‌نوشتم می‌دیدم دارم بی‌خود از آبادان فرار می‌کنم و دیگر آنجا بود که من وارد دریای آبادان شدم و اگر نگویم بیشتر از خرمشهر، آبادان کمتر از خرمشهر نیست و به اندازه خرمشهر اهمیت دارد.

می‌خواهم بگویم حجم کتاب مرحله به مرحله زیاد شد. رمان ۱۳شخصیت اصلی دارد و تقریباً بالای ۲۰۰ نفر هم شخصیت فرعی هستند. اگر دقیق بخواهید؛ تا پایان جلد ششم ۲۵۳ شخصیت داشته.

 در ایران‌شهر همه شخصیت‌ها مثبت و وطن‌دوست هستند و ما شخصیت منفی نداریم. ظاهراً قرار است در جلدهای بعدی هم همین خط دنبال شود. چرا؟

مسئله این است که وقتی جنگ شروع می‌شود خرمشهر۱۴۰ هزار نفر جمعیت دارد و ایران هم ۳۶ میلیون نفر، ولی از آن ۱۴۰ هزار نفر و آن ۳۶ میلیون نفر تنها حدود ۲هزار نفر می‌ایستند و می‌جنگند. آیا به نظر شما این ۲هزار نفر قهرمان نیستند؟ من داستان این‌ها را می‌نویسم، نه داستان آن ۳۶ میلیون نفری که به هر دلیلی وارد جنگ یا دفاع از خرمشهر نشدند.

من در صحنه جنگ هستم و باید از کسانی که ایستادگی کردند بنویسم و بگویم که چطور این ۲هزار نفر مقاومت کردند. قطعاً این آدم‌ها مقاوم، وطن‌پرست، شجاع و آدم‌های درجه یکی هستند.

اصلاً نمی‌شود که آدمی خبیث و خودخواه باشد و در شرایطی که می‌داند زنده نمی‌ماند در خرمشهر بماند و مقاومت کند. ایران‌شهر یک رمان کاملاً رئالیستی و درباره کسانی است که ایستادند و جنگیدند.

 در اثر شما خرده‌داستان‌ها، کلیتی به نام ایران‌شهر را تشکیل می‌دهد به خصوص که احساس نمی‌شود این داستان‌های کوچک بی‌ارتباط با هم هستند.

 هدف رمان این بود تا جایی که در توان نویسنده است واقعیت را نشان بدهد. چون اصل وقایع این رمان تخیلی نیست. جز شخصیت ناخدا صمدی و محمد جهان‌آرا همه شخصیت‌های این داستان تخیلی هستند. بسیاری از داستان‌های فرعی هم تخیلی هستند. اما همه این‌ها برای این بود که قرار بود این رمان کشف دوباره ایران در درجه اول برای نویسنده‌اش و بعد برای خواننده باشد. چون ما ملت حماسی هستیم و همیشه جوهرمان را در حماسه‌ها نشان می‌دهیم. شنیدید می‌گویند ایرانی‌ها جوگیر هستند؟ تعبیر درستش حماسه است. برای همین است که ما جزو معدود ملت‌هایی هستیم که با اسطوره‌هایمان زندگی نمی‌کنیم، با حماسه‌هایمان زندگی می‌کنیم. یعنی ما جزو معدود مردمانی هستیم که از جهان اسطوره پا به جهان حماسه گذاشته‌ایم. به همین دلیل است که بزرگ‌ترین اثر ما شاهنامه است.

یا مثلاً در وجه شیعه داستان امام حسین(ع) را داریم. مهم‌ترین داستان‌هایمان درباره‌ خدایانمان نیست برخلاف یونانی‌ها، هندی‌ها و چینی‌ها که مهم‌ترین داستان‌هایشان درباره خدایانشان است، مهم‌ترین داستان‌های ما داستان‌های پهلوانانمان مانند رستم و سهراب است. در شیعه هم داستان امام حسین(ع) و واقعه عاشوراست. یعنی درباره کسانی که آدم هستند و خدا نیستند. وجه حماسی برای ما در ساحت اندیشه و عمل انسان‌هایی هستند که یاریگر خدا هستند. برای همین مقام انسان در حماسه خیلی بالاست، برعکس تراژدی‌ که مقام خدایان در آن‌ها بالاست. اگر شما سرتاسر داستان‌های باستانی هند را نگاه کنید یک انسان در آن نمی‌بینید، در داستان‌های اساطیر یونان انسان می‌بینید ولی خیلی ضعیف است. 

 یکی از تفاوت‌های جالب توجه اساطیر ایران و اساطیر یونان و بسیاری از تمدن‌های دیگر این است که اساطیر آن‌ها عموماً روحانی‌اند ولی اساطیر ما جسمانی هستند.

 بله. البته ما داریم اشتباه می‌کنیم. این‌ها اسطوره نیستند. ما به اشتباه به شاهنامه می‌گوییم اسطوره. تنها بخش اول شاهنامه که خیلی کوچک است و تا پادشاهی منوچهر... اسطوره است. پس از اینکه بخش پهلوانی و داستان خانواده رستم شروع می‌شود، داستان‌های ما دیگر حماسی است. بخش عمده شاهنامه حماسه است، اسطوره بخش کمی از شاهنامه است. مردم عادی ما اسطوره‌های ایران باستان را اصلاً نمی‌شناسند. شما بیا به یک نفر بگو «انگره مینو» یا «فرواگین» چیست؟ اصلاً نمی‌فهمد درباره چه حرف می‌زنی. ما از اسطوره‌هایمان به معنی واقعی رد شده‌ایم و جزو معدود ملت‌هایی هستیم که وارد حماسه شده‌ایم.

شما از قدیم به حماسه و قهرمان‌پروری و بازنمایی قهرمان در آثار ادبی توجه داشته‌اید. می‌خواهم بدانم این نگاه شما چقدر در ایران‌شهر تسری پیدا کرده و در جلدهای بعد چقدر نقش قهرمانان پررنگ می‌شود؟

 این یک رمان حماسی است. برای همین است که شخصیت‌ها شخصیت‌هایی حماسی هستند. یعنی نمی‌توانی رمانی حماسی بنویسی ولی شخصیت‌ها تراژیک باشند، پس قهرمان‌ها در ایران‌شهر وجود دارند و اگر نباشند باید بگوییم نقض غرض است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.