۲۰ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۴:۳۷
کد خبر: 856244

روزگار، رسم تلخ و نانوشته کم ندارد. صنف روزنامه‌نگار هم از این قاعده مستثنا نیست. خاطرات شیرین دیروزت را به تلخی حال امروزت گره می‌زند و ترکیب جدیدی را برایت می‌سازند که خودت هم نمی‌دانی دقیقاً چیست.

مثل حس و حال همین الان که باید همچون پدیدار شدن نوار مشکی کنار قاب عکس یک عزیز که تا دیروز دست و رویش را موقع خداحافظی بوسیده‌ای، آخرین گفت‌وگو با دوست اندیشمندت را به بهانه درگذشتش گوشه و کنار صفحه روزنامه قاب بگیری و بالایش بنویسی «آخرین گفت‌وگو با....»
نمی‌خواهم حاشیه بروم، بالاخره «مرگ» حق است و نزدیک. همان‌قدر برای مسعود دیانی به عنوان مصاحبه‌شونده نزدیک بود که برای من به عنوان مصاحبه‌کننده. چه بسا با مرگ منِ خبرنگار، امروز این من بودم که در قاب استوریِ صفحه مجازی، او یادم می‌کرد و... .
نمی‌دانم ولی به گمانم نوشتن این چند خط حداقل برای فردی چون مسعود دیانی که -به تعبیر بعضی- همه را مَحرَم روایت مرگش در صفحه مجازی‌اش کرده بود و از مرگ‌آگاهی می‌گفت، لازم بود. 
مسعود دیانی در آخرین گفت‌وگویش با ما که در صفحه «اندیشه» ۱۵ اردیبهشت سال ۹۹ منتشر شده بود، از مسیر تازه‌ای برای «گفت‌وگو» حرف زده بود. مسیری که در نهایت قرار بود به طرح «پرسش و پاسخ‌های عمیق» برسد و کیست که منکر شود آن را در مجله تلویزیونی «سوره» به نقاط خوبی رسانده بود.
اصلاً لازم نیست از تکاپوی او در پشت صحنه برای به ثمر رساندن یک موضوع خبر داشته باشید تا بفهمید
«سوره» مسعود چه اتفاق مبارکی را در نخبگانی‌ترین شبکه سیما رقم زد. به این منظور کافی است اصل برنامه‌های هر فصل را مرور کنید.  برای او که دکترای دین‌پژوهی داشت، هیچ چیز به اندازه تقلیل دادن قرآن و معارف اهل‌بیت(ع) به گفت و شنودهای کلیشه‌ای آزاردهنده نبود. در گفت‌وگو با ما از همین قضیه هم گله کرده و از تلاشش برای ارتقای ذائقه مخاطب از همین منظر گفته بود. نگاهش این بود:«شما در برخی موضوعات حتی نمی‌توانید یک مقاله پیدا کنید. درباره برخی موضوعات با اینکه رتبه خوبی داریم ولی کار پژوهشی در مورد آن‌ها نکرده‌ایم و آن‌ها را به کلیشه‌هایی تقلیل داده‌ایم. امیدواریم با ساختن این برنامه، سطح توقع از برنامه‌سازی و مخاطب بالا رود و شاهد کارهای عمیق‌تری در ادامه باشیم».
این تلنگرش هم یادگار همان گفت‌وگو و انگار برای همیشه تاریخ است: «متأسفانه در سال‌های گذشته دچار ابتذالی شدیم که هیچ کسی از قرآن حرف نمی‌زند. یک‌جور احساس بی‌نیازی و خودبسندگی که شاید دلیل آن، گرفتاری در ابتذال شبکه‌های اجتماعی باشد. سیاست‌زده‌ایم و احساس بی‌نیازی می‌کنیم ولی دست خالی خودمان را نمی‌بینیم... این احساس را داریم که همه چیز را در یک موضوع می‌دانیم، مثلاً به‌واسطه بودن ذیل حکومت دینی فکر می‌کنیم همه چیز را در مورد قرآن می‌دانیم در حالی که هیچ نداریم و از این جهت باید بازگشت داشته باشیم».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.