آنجا در مونیخ، نورنبرگ، هامبورگ، فرانکفورت، دورتموند و برلین ستارههایی معاصر بادها، فارغ از جنگهای زرگری و سرسری و رجزخوانیهای مهوع به سیم آخر میزنند تا شاید بتوانند بیرق موطن خویش را به رقص درآوردند.
برای ما جماعت ساکن در این خاک اما تماشای یورو ۲٠۲۴ جدا از لذتها و جذابیتها، درس هایی نیز به همراه خواهد داشت، پیشنیاز درسهای اصلی.
همینکه قرار است فرسنگها دورتر از هیاهوی کاذب و هوچیگری حاکم بر فوتبال ما به نمایشهای فرحبخش و با کیفیت خیره شویم و مراتع باطراوت کنار راین را نظاره کنیم، امیدوارکننده است! ما که عادت کردیم پس از هر بازی باران تند افترا و تهمت مغلوبان را بر سر غالبان، قاضیان و قائلان به قانون ببینیم و در حیص و بیص حواشی حرص بخوریم،در طول یک جام ملتهب به عین خواهیم دید چگونه پس از هر جدال برندگان و بازندگان دست در دست جولانگاه را به مقصد رختکن ترک کرده و بیاعتنا به کنسرت در جهنم، آداب حضور در یک پیکار ورزشی را رعایت میکنند. شک نکنید در طول این جام نه یولیان ناگلزمن رهبر مانشافت از دستهای نامرئی برای نابودی ژرمنها سخن خواهد گفت، نه گرت ساوت گیت فرمانده سه شیرها طلوع یا غروب توپچیهایش را به سوتهای جهتدار قاضیان ربط خواهد داد و نه پس از اضمحلال احتمالی لالههای نارنجی؛ رونالدو کومان، حماسه حریف را به خرافه و رمل و اسطرلاب پیوند خواهد زد.
آنجا در میانه دریای بالتیک و دریای شمال، چوبههای دار مستقر نشده و اصلاً بنا نیست پس از هر نتیجه مربی مغموم به کشتارگاه رهنمون شود و سلاخها و ساطورها انتطار مغبونان را بکشند.
وقتی ویایآر هست و اتفاقات به قضا و قدر سپرده نشده، لابد می توان با ضرس قاطع از پیمانه کردن عدل و قسط در شطرنجهای مرموز پیش رو حرف زد و شمشیر داموکلس را از فراز سر داوران بخت برگشته دور کرد. وقتی مقرر است پس از هر بازی مردان شماره یک هر دو نیمکت توضیحات شفافی در خصوص نامه اعمال تیم خویش دهند، دیگر چه نیازی است هر از ره رسیدهای با پای برهنه در میکسدزون، سخیفترین کلمات را در شقیقه مخاطبان خاص شلیک کرده و با یک بغل پوکه ورزشگاه را ترک کند.
آنجا سود 2 میلیارد یورویی حاصل از برگزاری تورنمنت به خزانه یوفا واریز خواهد شد و «اشپیگل» و «زد. دی. اف» نمیتوانند لابهلای پاراگراف های دواگلی رنگ پا را از گلیم خود درازتر کرده و زمین را به آسمان بدوزند.
فوتبال پیام آور صلح، دوستی، زیبایی و آرامش خواهد بود، در هنگامهای که ریلها از خواب برمخیزند تا مسافران تب آلود را به میعادگاههای شلوغ برسانند.در چنین اتمسفری میتوانیم کودک درون خود را دوباره به گیتی بیاوریم و در تیک تاک ساعتها شبهای بلند و پرلبخندِ قلب خُشکاد را تا ته بنوشیم!
نظر شما