عشقستان
-
گفتوگوی قدس با مادر «شهید فرزاد اسماعیلزاده»
خواب شهادتش را دیده بود
دعا کنید که دوباره مجاور شوم. با وجود دوری راه هر ماه چند روز از یزد به مشهد میآیم، هم برای زیارت آقا علی بن موسی الرضا(ع) و هم دیدار تازه با پاره تنم.
-
گفتوگوی قدس با خانواده سرباز شهید اکبر فتحی در سی و سومین سالروز شهادتش
پیکرش سر و دست و پا نداشت
۳۳ سال از زمانی که اکبر برای گرفتن کارت پایان خدمتش عازم سردشت شد تا بازگردد و به دنیا آمدن فرزندش را ببیند میگذرد.
-
گفتوگوی قدس با خانواده «شهید جواد فضلالهی» در سی و هفتمین سالگرد شهادتش
پرستاری که خود را وقف کمک به مجروحان کرد
«فهیمه» نوه دختری حاجیهخانم که گوشی تلفن را برمیدارد، با توضیحات من برای گفتوگو میگوید: مادرجانم به دلیل کهولت سن بسیاری از تاریخها را فراموش کردهاند و به من توضیح میدهد که باید بلند صحبت کنم تا جملات را متوجه شوند.
-
گفتوگو با خانواده شهید «غلامحسین حدادی بازه» به مناسبت سی و هفتمین سالگرد شهادتش
عاشق ولایت بود
حاجیهخانم جواب تلفنم را که میدهد، میگوید: الان در آیسییو هستم و برای عمل قلب باز آماده شدهام اما تلفن شما حالم را بهتر کرد و خوشحالم که هنوز کسانی به یاد پسرم هستند.
-
ساعتی در منزل شهیدان محمد و قاسم میرزاخان
فرزندانم برای خدا رفتند
به دیدار مادری میروم که سالهاست در محله نخریسی قدیم و کوشش جدید زندگی میکند. خانهای که مردم آن منطقه حاج آقا، پدر شهیدان را به روحانی محل میشناسند و همه اهالی بارها پای منبر او نشستهاند و به صحبتهایش گوش دادهاند. اگرچه چند ماهی است حجتالاسلام والمسلمین قنبرعلی میرزاخان (طاهری) در سن ۸۹ سالگی به رحمت خدا رفته، اما مادر ۸۰ ساله خانواده حاجیه خانم فاطمه سلطان محمدی با روی خوش ما را میپذیرد و میگوید: هرکه به دیدار من میآید حالم بهتر میشود.
-
خانواده «شهید مؤمنیپور» در گفتوگو با قدس:
جواد با افتخار جانش را تقدیم کشورش کرد
۱۰ سال از آن زمان که خبر شهادتش را برای خانوادهاش آوردند میگذرد. شهید جواد مؤمنیپور، جوان دلیر شهرمان که خدمت در نظام و مرزبانی را برای امنیت مرزها انتخاب کرده بود جان شیرینش را برای رفاه حال ما از دست داد و حالا نام او زینتبخش کوچهای در محله پدریاش شده است.
-
گفتوگوی قدس با والدین شهید غواص عملیات کربلای ۴
خواب دامادیاش را دیدم، خبر شهادتش را آوردند
امروز (دیروز) سالروز عملیات کربلای ۴ است. همان صبحدمی که با طلوع آفتاب، پیکر غرق به خون شهیدان بسیاری که در لابهلای نیزارها به خون غلطیده بودند، آشکار شد. جوانهایی که در آتش و آب، مظلومانه به شهادت رسیدند.
-
گفتوگو با والدین «شهید حمید پوررضا» به مناسبت سی وهفتمین سالگرد شهادتش
دل در گرو دنیا نداشت
حمید خودش ارتش را انتخاب کرد. درست سال 59 که اوج آغاز جنگ بود، در 18 سالگی وارد ارتش شد .او یک درجهدار بود اما هیچگاه در جبهه درجههایش را روی لباسش نمیگذاشت، وقتی علتش را جویا میشدم، میگفت: مامان درجه اگر بزنم باید فرمان بدهم، دلم نمیخواهد دستور بدهم، اینجا همه با هم دوست هستیم . دوستانش برایم تعریف میکنند حمید همیشه درجهاش را توی سنگر میگذاشته و مثل همه رزمندهها کنار آنها بوده است .
-
گفتوگو با مادر دانشجوی شهید «محسن ابراهیمپور» در آستانه سالروز شهادتش
شهادت پسرم مرا به رشد رساند
در بدو ورود به خانه شهید حاجیه خانم میگوید: شهدا زندهاند و من که مادرم، بیشتر این موضوع را حس میکنم.
-
گفتوگو با خانواده سرباز شهید مرزبانی «حجت کاظمی»
بعد از شهادتش متوجه بسیاری از فعالیتهای خیرخواهانه او شدیم
فقط ۲۰ روز از خدمت سربازیاش مانده بود. در زاهدان خدمت میکرد. در شرایط آب و هوایی سخت، کمین و مرزبانی کار هر سربازی نیست، طاقت میخواهد. اما هربار که مرخصی میآمد یا تماس میگرفتم، در پست کمین بود، میگفت: مامان نگران نباش، من مرد شدم.
-
گفت و گوی «قدس» با زنی که قلمش را وقف شهدا کرده است
میخواستم ازدواج شهدا الگوی زندگی جوانان شود
کبری خدابخش نویسندگی را از دوران جوانی آغاز کرده است. هرچند که در دوران جوانی در سن بیستسالگی بهدلیل آنکه فقط جوان و تازهکار بوده، مورد بیمهری انتشاراتیها و عدم حمایت آنها قرار گرفت، اما از تلاش دست برنداشت و برای اینکه وارد عرصه نویسندگی شود و سعی کرد بهدنبال علایق خود در این عرصه برود. این نویسنده که اینک قلمش را وقف نوشتن از شهدا کرده است، متولد اول شهریور سال ۶۵ است و اینک بهعنوان استاد در رشته کارشناسیارشد نهجالبلاغه به تدریس معارف عمومی و تخصصی مشغول است.